چرا انقلاب مصر نتوانست مانند انقلاب اسلامی ایران به ثبات دست یابد؟

خبرگزاری شبستان: هرروز گزارش های فراوانی از اردوکشی های خیابانی، درگیری و کشته شدن مسلمانان در مصر می شنویم که چیزی کم از یک جنگ داخلی نیست.

خبرگزاری شبستان: این روزها یکی از موضوعاتی که در صدر اخبار جهان وجود دارد حوادث مصر پس از برکناری مرسی است. هر روز گزارش های فراوانی از اردوکشی های خیابانی، درگیری و کشته شدن مسلمانان در مصر می شنویم که چیزی کم از یک جنگ داخلی نیست. اوضاع در مصر بسیار پیچیده شده است. هر روز مردم در خیابان ها هستند و گویی خبری از ثبات و آرامش نیست. در این یادداشت با توجه تجربه انقلاب اسلامی در سی و چهار سال گذشته به بررسی این مساله می پردازیم که چرا انقلاب مصر نتوانست مانند انقلاب اسلامی به ثبات دست یابد؟
یکی از دلایل عدم ثبات در مصر فقدان رهبری جامع و فراگیر از نوع رهبری امام خمینی (ره) در انقلاب اسلامی است. نخست باید به قاطعیت و استواری در رفتار سیاسی اشاره نمود. نتیجه طبیعی منطقی بودن مواضع و تصمیمات و نیز تکلیف مداری، استواری و ایستادگی برای رسیدن به اهداف و تحقق برنامه‏هاست. امام خمینی(ره) در مقاطع حساس و سرنوشت سازی ـ به خصوص در دوران اوج‏گیری و شتاب انقلاب ـ بر سر راه انقلاب قرار می‏گرفت و با استواری و قاطعیت آنچه را تشخیص داده بود، بی‏پروا و شجاعانه دنبال می‏کرد و از آنجا که متکی بر پشتوانه قوی ایمان و انگیزه الهی بود، هرگز دچار سستی و تردید نمی‏شد. در شرایطی که برخی گروهها و جریان‏های سیاسی، با تغییر روش‏های رژیم شاه یا عقب‏نشینی‏های تاکتیکی و یا تهدیدهای خارجی، به پیدا کردن راههای میانی و مذاکره و مصالحه با عوامل رژیم رضایت می‏دادند، نهیب و هشدار قاطعانه امام بود که مردم را ه حرکت در می‏آورد و راه را باز می‏کرد. نمونه‏های بارزی از این استحکام و قاطعیت وجود دارد که تحلیل و بررسی موشکافانه هر کدام ـ با توجه به همه شرایط و واقعیات آن دوران ـ انسان را به شگفتی وا می‏دارد. این ویژگی در رهبری امام خمینی(ره)، گاهی برای یاران و شاگردان نزدیک ایشان هم شگفت‏انگیز می‏نمود. تصمیم تاریخی امام برای بازگشت به کشور و نیز اعلام لغو حکومت نظامی در 21 بهمن 57 ـ که در تحقّق پیروزی انقلاب نقش اساسی داشت ـ دو نمونه از دهها نمونه‏ای است که ناشی از استواری و قاطعیت امام بود و در پیشبرد انقلاب و عبور آن از گردنه‏ها و پرتگاه‏های فراوان نیز تأثیر بارزی داشت.
موضوع دیگر داشتن برنامه ای از پیش تعیین شده برای ادامه راه انقلاب است. طرحی که اکثریت بر آن توافق داشته باشند و در آن حقوق اقلیت نیز لحاظ شده باشد. طرحی که برخاسته از اندیشه های متعالی و خواسته های مردم باشد. پس از اوج‏گیری نهضت روحانیت و قیام 15 خرداد 42 و در شرایطی که نیروهای انقلابی و مبارز، ضرورت تحولی اساسی را در جامعه احساس می‏کردند، یکی از مهم‏ترین دغدغه‏ها، «طرح آینده» بود. حداقل دو تجربه ناکام در ذهن عمومی جامعه وجود داشت که هر طرحی برای مبارزه را به چالش می‏کشید. مبارزات دوره مشروطیت و انحراف آن به نفع استعمار انگلیس و استقرار رژیم پهلوی و نیز مبارزات ملی شدن صنعت نفت و عدم مدیریت موفق آن در نیل به اهداف ـ که عملاً دیکتاتوری و وابستگی بی‏قید و شرط شاه را به آمریکا در پی داشت ـ استراتژی مبارزه و هدف آن را مواجه با دشواری می‏ساخت. از طرفی مبارزه با استبداد و وابستگی شاه در چارچوب قانون اساسی و رژیم سلطنتی، ناموفق می‏نمود و از سوی دیگر، طرح هرگونه جایگزینی ـ در شرایط حاکمیت نظام دو قطبی در ساختار سیاسی بین‏الملل و همسایگی دیوار به دیوار ایران با شوروی و نفوذ عمیق آمریکا در لایه‏های مختلف اقتصاد و سیاست و فرهنگ کشور ـ بسیار حسّاس و خطیر تلقی می‏شد. در این میان نظریه سیاسی امام خمینی(ره) در قالب کتاب «ولایت فقیه یا حکومت اسلامی»، در سال 49 مخفیانه منتشر شد و خلاء طرح جایگزین را پر کرد. این کتاب که مطالب درسهای امام در نجف اشرف بود دور از چشم مأموران ساواک و دست به دست بین نیروهای مؤمن و انقلابی می‏گشت و اندیشه استوار نظام سیاسی اسلام را القاء می‏کرد. اهمیت انتشار این کتاب در آن زمان برای جهت‏دار کردن مبارزه و برانگیختن مباحث تحقیقاتی و علمی پیرامون چگونگی تشکیل یک حکومت دینی، با توجه به اقتضائات زمان و تجربه‏های بشری، و قابل عمل نشان دادن این هدف، و نیز تشدید و تقویت انگیزه‏های اسلامی مبارزه، انکارناپذیر است. البته این کتاب حاوی استدلال‏های فقهی برای اثبات مسئله و ارکان و کلیات آن بود، ولی همین اصول و ارکان، در ارائه دورنمایی از آینده ـ دورنمایی که از پشتوانه‏ای دینی و اعتقادی و تاکید و تأیید مرجع تقلیدی برجسته برخوردار است ـ بسیار موفق و مؤثر بود و نشان می‏داد استراتژی مبارزه امام، استراتژی ای آینده‏نگر، واقع‏بینانه و درازمدت است و حرکت امام(ره) فراتر از جنبه سلبی، دارای جنبه اثباتی و ایجابی هم هست. این عامل قطعاً در شکل‏گیری رهبری بلامنازع امام مؤثر بود و چشم‏انداز روشنی را برای مبارزه ترسیم می‏کرد.
دولت ضعیف و کژکارکرد در مصر نیز یکی دیگر از علل شرایط کنونی در مصر است که شاهد آن می باشی. در تعریف دولت، آن را «سازمانی متشکل از نهادهای مختلف» می‌دانند که توسط رهبری که در حقیقت از اقتدار اجرایی برخوردار است، هدایت و هماهنگ می‌شود و این رهبر مقتدر، توانایی وضع قوانین و اجرای آن حتی با توسل به زور را هم دارد. این رهبر همین طور به تعیین حدود اختیارات و عمل سایر سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی می‌پردازد . از نظر میگدال، دولت قوی، دولتی است که به میزان بالایی از توان نفوذ، تنظیم روابط اﺟتماعی، استخراج، توزیع و اختصاص منابع به منظور تحول اجتماعی به وسیله‌ی ﻃراحی، سیاﺳﺖ‌ﮔﺬاری و اجرای برنامه‌ها برﺧوردار باشد.دولت ضعیف، بر خلاف دولت قوی، از ظرفیت پایینی در این امر و همین طور برای پاسخ‌گویی به نیازهای فزاینده‌ی جامعه برخوردار است. نابسامانی سیاسی و امنیتی در این جوامع حاصل ضعف نهادهای اقتدار دولت و رقابت افراد و گروه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی برای تسلط انحصاری بر منابع قدرت سیاسی است. این دولت به این علت ضعیف است که شبکه‌هایی از ﺟامعه همچنان قدرتمند باقی مانده‌اند و توانسته‌اند در برخی ﺳطوح، با اقدامات دوﻟﺖ مخالف بورزند .با توجه به تعاریف فوق، دولت کنونی در مصر را می‌توان یک دولت ضعیف بیان کرد که کارکرد خود را نسبت به قبل از انقلاب از دست داده است.
مصر اکنون شاهد نتایج عدم وحدت ،تشتت و مداخله است. مشخص است که مناقشات جامعه مصر در خیابان ها حل نخواهد شد و کارشناسان بر این باورند که سازش،گردن نهادن به قواعد دموکراسی و منافع مل یتنها می تواند چاره ساز جنگ داخلی در این کشور باشد.

نویسنده: حدیث اقبال
پایان پیام/

 

کد خبر 278294

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha