تقدیر از سران فرق با تقدیم جواهرات هموزن!!

خبرگزاری شبستان: بسیاری از روسای این فرقه ها و مذاهب ساختگی در کشورهای اروپایی و آمریکا است و زندگی های بسیار مجلل و مرفه و کاخ های آنچنانی دارند و حتی هموزن روسای خود به آنها طلا می دهند.

خبرگزاری شبستان: طبق شواهد و قراینی که وجود دارد، موسسان مذاهب و فرقه های جعلی یکی از بهترین ابزارها در دست استعمارگران برای نیل به مقاصد شومشان هستند. اگر تاریخ قرون معاصر و جهان و تاریخ سده های اخیر ایران را مطالعه کنیم و پیدایش مذاهب و فرقه های مختلف را مورد بررسی قرار دهیم، می توانیم دست قدرت های استعماری را در پشت صحنه تاسیس بسیاری از این فرقه ها ببینیم.
به عنوان نمونه ای از این شواهد تاریخی، می توانیم به چهره ای به نام "کینیازدالگورکی" اشاره کنیم. این شاهزاده روسی که در زمان قاجاریه در ایران زندگی می کرد از طرف دولت پادشاهی تزاری ماموریت داشت تا دست به ساختن فرقه های مذهبی بزند و از این طریق بین مردم اختلاف بیفکند و از قدرت و صولت اسلام و روحانیت در میان مردم بکاهد. او پس از ورود به ایران به ظاهر مسلمان شد و در سلک طلبگی درآمد و به تحصیل علوم دینی پرداخت.
وی سال ها در حوزه های علمیه ایران و پس از آن در عراق در درس های بزرگان و علمای متعددی شرکت کرد و در علوم دینی به مراتب و درجات بالایی دست یافت. از جمله اساتیدی که دالگورکی در درس وی شرکت می کرد "سید کاظم رشتی" بود. در همین درس بود که او مهره مناسبی را برای اهداف خویش پیدا کرد و با او طرح دوستی ریخت و بسیار گرم گرفت و روابط بسیار نزدیکی برقرار کرد. این فرد یکی از شاگردان سید کاظم رشتی به نام سید علی محمد شیرازی بود که بعدها به "سید علی باب" شهرت یافت. دالگورکی او را مهره بسیار مناسبی برای مقاصد خود تشخیص داد و بیش از همه خود را به او نزدیک کرد. سید علی محمد اهل قلیان بود و او از این فرصت استفاده می کرد و گاهی بر آتش قلیان حشیش می گذاشت و در نتیجه حالت نشئگی به وی دست می داد. دالگورکی در عالم نشئگی مطالبی را به سید القا می کرد.

کم کم به سید علی محمد گفت که شما نماینده امام زمان (عج) هستید و من به شما و مقام بسیار والایتان واقفم و ایمان دارم! در اثر این القائات و تحت تاثیر مواد مخدر کم کم خود سید علی محمد هم این مطلب باروش شد و در همان عوالم نشئگی و حالت نیمه مستی حرف هایی زد و ادعاهایی مطرح کرد و سرانجام کارها و داستان او به پایه گذاری فرقه "بابیت" و "بهاییت" منجر شد. همین سید علی محمد باب رفقای دیگری نیز داشت که آنها هم در درس سید کاظم رشتی شرکت می کردند و گرایش های صوفی مآبانه ای داشتند. آنها نیز مذاهب دیگری، نظیر "شیخیه" را تاسیس کردند و در گوشه و کنار کسانی را به خود مشغول داشتند. مظیر این مساله، تاسیس فرقه "اسماعیلیه" و "قادیانی" ها و ده ها مذهب و فرقه جعلی دیگر در هندوستان است که موسسان آنها افرادی فریب خورده و آلت دست استعمار، به خصوص استعمار پیر انگلیس بوده اند. در هر صورت امروزه محل زندگی بسیاری از روسای این فرقه ها و مذاهب ساختگی در کشورهای اروپایی و آمریکا است و زندگی های بسیار مجلل و مرفه و کاخ های آنچنانی دارند پیروان فرقه "آقاخانی" (از فرقه های اسماعیلی هندوستان) هر ساله هم وزن رییسشان یکی از جواهرات را به پیشگاه او تقدیم می دارند! گاهی طلا و گاهی جواهرات دیگر؛ حتی در یکی از سال ها هموزنش الماس گذاشتند. در بسیاری از کشورهای آفریقایی، مراکز بهداشتی، مراکز آموزش و پرورش و نظایر آنها در اختیار همین فرقه اسماعیلیه است که عمدتا از طرف انگلستان حمایت می شوند.
اما هدف دولت های استعماری و انگلیس و آمریکا از این کار چیست؟ همان گونه که پیش از این اشاره شد، یکی از اهداف مهم و کلی در این مساله ایجاد اختلاف و تفرقه است. دعواهای مختلف ترک و فارس، عرب و عجم، بروجردی و خرم آبادی و امثال آنها همگی یک هدف مشترک را دنبال می کنند و آن، ایجاد اختلاف و شکستن وحدت یک امت، یک ملت، یک قوم، یک شهر و ... است. در میان یکی از بهترین اختلاف ها در جهت مقاصد شوم استعمارگران اختلافات مذهبی است که نمونه بارز آن اختلاف شیعه و سنی است.

 

فرقه سازی استراتژی مقابله با مارکسیسم

انگیزه دومی که استعمارگران از دین سازی و ترویج مذاهب و فرقه های جعلی دنبال می کردند مقابله با مارکسیست بود. می دانیم که تا اوایل دهه 90 میلادی و طی تقریبا 70 سال، دنیا شاهد رویارویی دو ابر قدرت بزرگ شرق و غرب و اردوگاه مارکسیسم و کمونیسم از یک سو و کاپیتالیسم و سرمایه داری از سوی دیگر بود. دولت های غربی و در راس آنها آمریکا که عمدتا در ارودگاه کاپیتالیسم قرار می گرفتند، دشمن شماره یک خود را مارکسیسم می دیدند و با تمام توان به مقابله با آن برخاسته بودند.

مارکسیسم شعار "دین افیون توده ها" را سر می داد و بشدت با هر نوع دین و مذهب مخالف بود. از این رو ترویج بی دینی و نفی مذهب در نهایت به نفع مارکسیسم و به ضرر آمریکا و اردوگاه سرمایه داری بود و به عکس، روی آرودن جوامع به دین، مانعی محکم در راه نفوذ و گسترش مارکسیسم محسوب می شد به همین دلیل دولت های غربی و در راس آن امریکا و انگلیس، برای حفظ منافع خود و برای آنکه سدی در برابر نفوذ و گسترش قدرت اتحاد جماهیر شوروی سابق و اردوگاه کمونیسم ایجاد کنند به تبلیغ و ترویج ادیان مختلف دامن می زدند. برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم کافی بود که نام دین در میان باشد و نوع دین چندان اهمیتی نداشت. البته سعی بر این بود- و مراقب بودند- که دینی باشد که ضروری برای آمریکا نداشته باشد، همان چیزی که امام خمینی (ره) از آن به "اسلام آمریکایی" تعبیر می کردند و نمونه بارز آن را می توان اسلام سازشکار در برخی کشورهای عربی دانست.
بر این اساس تاسیس و اختراع مذاهب و فرقه های دینی مختلف، در واقع ابزاری برای مقابله با ابرقدرت شوروی و کمونیسم محسوب می شد و عامل دومی بود که باعث می گردید دولت های استعماری غربی به این کار دامن بزنند. البته پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اضمحلال اردوگاه کمونیسم این عامل در حال حاضر خود به خود منتفی است. ولی نباید نقش به سزای آن را طی بیش از هفتاد سال از یاد برد. این در حالی است که عامل اول(ایجاد اختلاف) بیش از صدها سال است و هم چنان نیز وجود دارد.

 

مقابله با انقلاب اسلامی
در این میان هدف سومی نیز برای دین سازی و جعل فرقه ها و مذاهب جدید وجود دارد. پیدایش انقلاب اسلامی ایران و برخی دیگر از حرکت های دهه های اخیر در جهان اسلام، آمریکا و دولت های غربی را متوجه این نکته ساخت که اسلام می تواند تهدیدی بسیار جدی و به مراتب خطرناک تر از کمونیسم برای آنها باشد. از این رو جامعه شناسان و سایر دانشمندان و نظریه پردازان خود را بسیج کردند تا راه چاره ای برای این مساله پیدا کنند.
این ملاحظه را از یاد نبریم که نفی دین و مبارزه با اصل اسلام از آنجا که زمینه را برای پیشرفت و نفوذ کمونیسم مهیا می کرد راهکاری نبود که دولت های غربی و آمریکا بخواهند و بتوانند آن را انتخاب کنند.
چاره ای که بدین منظور اندیشیده شد این نبود که حس عرفانی و دینی مردم را به صورت بدلی و به وسیلعه اسلامی دست کاری شده ارضا کنند، اسلامی که فرد، تمام حواسش به ارتباط فردی اش با خدا باشد و هیچ رنگ سیاسی و وارد شدن به مسائل اجتماعی نداشته باشند.
بهترین راه برای این کار ترویج گرایش های صوفیانه بود. گرایش هایی که به افراد تلقین می کرد که شما باید به فکر تکامل معنوی خودتان باشید، ذهنتان را به امور دنیایی مشغول نکنید و کاری به مسائل سیاسی نداشته باشید و اگر هم احیانا پیشرفت کارتان در گرو سازش با قدرت ها و دولت ها و صاحبان زر و زور بود این کار را انجام دهید!
از سال 42 به بعد، رژیم گذشته به ترویج تصوف و بناکردن خانقاه های باشکوه و احیای فرقه ها و مذاهب باطل تشکیلات متعدد فراماسونری اهتمام نمود و کمک های مالی فراوانی در اختیار آنها قرار داد. بین اسلام تحول آفرین و حرکت بخش و نفی کلی اسلام و گرایش های عرفانی راه سومی را مبنی بر ترویج دین ها و عرفان های انحرافی انتخاب کردند. این مسیر انحرافی می بایست مسیری باشد که حرکت اجتماعی و هشیاری و آگاهی سیاسی در آن وجود نداشته باشند.
در این دین و عرفان بدلی، جماعت روحانی، افرادی سطحی و قشری معرفی می شوند که بویی از عرفان و مسائل عرفانی که روح دین است، نبرده اند و تنها به مشتی واجب و مستحب و احکامی که قشر و پوسته دین هستند مشغولند و دل خوش کرده اند.

 

جداسازی مردم و روحانیت
بدین ترتیب یکی دیگر از ارکان مهم این عرفان بدلی، علاوه بر جدایی مردم و افراد از سیاست و مسائل اجتماعی فاصله انداختن بین مردم و روحانیت است؛ چرا که روحانیت با هدایت ها و روشن گری های خود می تواند برای قدرت های استعماری و منافع آنان بسیار خطرناک باشد.
امروزه استعمارگران "تصوف" را در واقع به انگیزه مبارزه با اسلام علم کرده اند و به نام اسلام و عرفان در صدد برکندن ریشه اسلام و عرفان حقیقی اند. متاسفانه باید اعتراف کنیم که عده ای افراد ساده لوح نیز فریب این دغل بازان را خورده و در دام این عرفان ها و اسلام های جعلی و انحرافی گرفتار شده اند.  

برگرفته از کتاب "در کوچه های آفتاب" اثر آیت الله محمد تقی مصباح یزدی

پایان پیام/
 

کد خبر 277872

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha