حمید سبزواری شاعر معاصر و سراینده کتاب « سرود سپیده»، با اشاره به این نکته که شاعری نیست که درباره جلوه های بهاری شعری نسروده باشد، به خبرنگار شبستان گفت: بهار مرا به یاد ایام جوانی ام می اندازد و با وجود کهنسالی، شوری دورباره برای زندگی در وی ایجاد می کند.
وی افزود: اکنون که سالیانی از عمر من سپری شده، به دیده افسوس به بهار می نگرم و بر بهاری که در گذشته بر من سپری شده افسوس می خوردم چرا که جوانی دوره عشق و سرفرازی سپری شده است و اکنون از پس پیری، خزان رسیده و جهان برای افرادی چون من عطر و بویی دیگر دارد.
وی در ادامه عنوان کرد: باید بگویم که در بهار دلم به یاد جوانی تنگ می شود؛ هر چند این دلتنگی به نوعی بسیار زیباست و خاطرات شیرینی به همراه دارد. در بهار شعرهای بسیاری سروده ام، اصلاً در گذشته حال و هوای بهار ناخودآگاه شعر را بر زبان جاری می کرد، اما در حال حاضر با نوشتن و شعر گفتن به نظر چیز جالبی فراهم نمی شود چراکه همچون گدشته انگیزه ای برای سرودن شعر ندارم.
وی تصریح کرد: هرچند با وجود پیری، اگر هنوز هم فراغتی حاصل شود اشعاری می سرایم اما این اشعار کاملا متفاوت از شعرهای دوره جوانی است و شور و شوق در آن دیده نمی شود.
وی در پایان با بیان اینکه باید قدردان بهارهایی باشیم که از ما گذشته است، گفت: دوست دارم یک غزل بهاری را به همه دوستداران بهار تقدیم کنم که این غزل را در بهار 1344 یعنی در دوران جوانی سروده ام:
خوش بهاری گردد ار در بوستان خاری نبود /عندلیبی بود و صیاد ستم کاری نبود
نغمه مرغ چمن و بود سرود آبشار /وای وای جغد شوم خاطرآزاری نبود
باد نوروزی گره از زلف سنبل می گشود /گلستان آرزو را شاخ و دیواری نبود
ابر می بارید اشک شوق در هر جویبار /خاطر آشفته از غم چشم خونباری نبود
شاهدان در جلوه ،ساقی مست و مطرب نغمه گو /در کمین نغمه پردازان کمان داری نبود
تا وطن آنجاست کازاری نباشد نشود /اهرمن خویی بداندیشی تبهکاری نبود
گوهر حق را خریداری و مشتاقان بدند /جز حقیقت هیچ کالایی به بازاری نبود
خوش بهاری بود وقتی در طریق زندگی /پیش پای رهروان عشق دیواری نبود
یاد باد از نوبهاران دل انگیزی حمید /کز غزل سازان این گلشن گرفتاری نبود
پایان پیام/
نظر شما