وقتی کلاه از سر بیننده می افتد!

خبرگزاری شبستان:برای یک هنرمند در سطح ملی چقدر هزینه می شود؟ آیا چنین هنرمندی برایندی از اعتبار فرهنگی و هنری کشورش نیست؟ تلویزیون به عنوان تابلویی از تصویرهای منتخب یک جامعه، چقدر در معرفی هنرمندان نقش دارد؟

خبرگزاری شبستان: برای یک هنرمند در سطح ملی چقدر هزینه می شود؟ آیا چنین هنرمندی برایندی از سطح سواد و اعتبار فرهنگی و هنری کشورش نیست؟ تلویزیون ما به عنوان تابلویی از تصویرهای منتخب یک جامعه، چقدر در معرفی هنرمندان و فرهنگفران میهنی نقش دارد؟ آیا صِرفِ نشان دادن یک هنرمند به عنوان چهره تلویزیونی، می توان میزان اعتبار ملی او را هم محک زد؟ و اساسا" وقتی هنرمندی از قاب تلویزون به مردم معرفی می شود می توان عیار علم و محبوبیت او را اندازه گیری کرد و به این میزان هم اعتماد کرد؟

 

سوالاتی از این دست وقتی به عرصه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران وارد می شود، تلویزیون ایران را با همه یکه تازی ها و قدرت واحد رسانه ای اش آنقدر جلو می برد که گاه یک "هنرور" را "هنرمند" جلوه می دهد و گاه یک کارشناس معمولی حوزه سیاست، دین، اقتصاد و فرهنگ را تا حد رب النوع میدانِ فعالیت خود، بالا می برد. در سال های اخیر، کم نبودند افرادی که از طریق تلویزیون به مخاطبان معرفی شدند و رفته رفته در حد یک چهره ی ملی، بالا رفتند، منصرف از اینکه چقدر کار و بارشان بالا گرفت به نحوی که اگر نکاهشان می کردی، کلاه از سر بیننده می افتاد!!

 

این طیف معروف شدگان تلویزیون، افراد مختلفی از پزشک تا روحانی و از سیاستمدار تا بازیگر و مجری را دربرمی گیرد و آنچه البته مغفول می ماند، ابعاد الگوسازی جامعه از این ظرفیت هایی است که صداوسیما در جامعه ایجاد می کند و سپس به همان راحتی که موجب طلوع یک ستاره شد، افول و غروبش را نیز، سبب می شود!!

 

و این حکایت نابسامان رسانه ای است که مثل نردبان معروف مثنوی(نردبان این جهان، ما و منی است/ عاقبت این نردبان افتادنی است) به همان میزان که بالا می برد، خرد و خمیر هم می کند و همانقدر که عزیز می دارد، صدبرابرش به چاه ذلّت و خواری درمی افکند!! گویا رسانه ملی، فراموش می کند چهره ای را که خود ساخته و در فرصت های ارزنده آنتن( رادیو و تلویزیون) به مخاطبان معرفی کرده، چقدر ارزشمند و ذی قیمت است و چه میزان سرمایه مادی و معنوی برایش هزینه شده است و هر چند که اقدامی صورت گیرد تا چهره ی دیگری جایگزین او شود، متأسفانه هیچ اعتمادی به تأثیرگذاری و ارزشمندی مشابه قبلی آن نیست!!

 

در روزهای گذشته، یک مجری دیگر تلویزیون ما نیز با رسانه ملی، خداحافظی کرد و عطای این غول ویرانگر رسانه ای را به لقایش بخشید! فرزاد جمشیدی که هم از حیث سبک اجرا و هم توان اجرا، چهره ای متفاوت به شمار می آمد و بارها موجبات تفاخر این رسانه و مدیرانش شده بود، با هواپیمای معروفیت سقوط کرد! اما رمزگشایی از جعبه سیاه این خداحافظی قطعا کار دشواری نیست! نامه گله مند جمشیدی از یک طرف و جایگزینی آسان مجری دیگری به جای وی از سوی مدیر شبکه یک سیما، در کنار نیمه دیگر ماجرا که غوغاسالاری و عربده کشی مطلق برخی رسانه ها بود، قصه این سقوط را کامل می کند. حال سوال اینجاست:

 

به راستی میان ده ها مجری و خبرنگار و گوینده ای که شش سال قبل با سقوط هواپیمای سی 130 سقوط و جان به جان آفرین، تسلیم کردند، با این مجری و مجریان شبیه به او چقدر فاصله است؟ قطعا" فاصله ای به اندازه کسی که جسم اش شهید شد تا آدمی که شهرتش شهید شده است، شما بگویید کدامیک دردناک تر است؟!

 

این قلم در صدد دفاع از مجری وداع کرده نیست؛ بررسی های قضایی تمام شده و سیر رویه قضایی منجر به احقاق حق شده. گویا خود این مجری نیز در نامه سراسر استعاره خود، قصد پاسخگویی به این سوالات را نداشته و انگار این خداحافظی را برای امروز ننوشته؛ تا حقیقت فردا، کی معلوم شود؟ ولی از کنار هم گذاشتن ابعاد مختلف آنچه بر این مجری و مجریان دیگری مثل یحیوی، رشیدپور، حسنی و دیگران گذشت می توان متوجه شد که صداوسیما و دست اندرکارانش آنچنان که درصدد معرفی چهره های تلویزیونی هستند اقدامی برای مراقبت و صیانت از آنها به خرج نمی دهد!!

 

روی سخن این قلم با رییس رسانه ملی است:

 

جناب آقای ضرغامی، اگر یک مجری متعلق به مردم است و شما در زلال ترین لحظات عرفانی و ایمانی شیعیان و مسلمانان ایران و بلکه جهان، وی را از قاب سیما به بینندگان خود، عرضه کرده اید، این سیستم ستاره سوزی و نخبه کشی از کجا نشأت می گیرد؟ آیا در تمام مدتی که رسانه های زرد و سایت های جنجالی به موضوع فرزاد جمشیدی پرداختند، نمی شد سازوکاری اتخاذ کرد که موضوع، از مرز جام جم به صفحات مانیتور مردم سرایت نکند و کام آنها را تلخ نسازد؟ آیا برایتان عجیب نیست که کسی به جای پیگیری حق خود در بخش قضایی، مداوما" در سایت ها پرسه بزند و حکایت خود را به صورت دوره ای در اینترنت بازگو کند؟ آیا یکبار دلتان خواست سرچشمه این ماجرا را پیدا کنید تا مبادا افرادی از سازمان خودتان در این ماجرا دست داشته باشند!

 

آیا آبروی شما و مجری و گوینده و هنرمندتان با یکدیگر گره نخورده و اگر یک مجری رفت تا آبروی سازمان شما باقی بماند شما هم باید بایستید و نظاره کنید و فرد دیگری را به جای او برگُزینید؟

 

حافظه تاریخی تلویزیون در ایام مدیریت شما بسیاری از مجریان و گویندگان و هنرمندان را به خاطر دارد که با حاشیه هایی مواجه شده اند و در همه این موارد، خود هنرمند، مجری و گوینده، نخستین، راحت ترین و بهترین گزینه برای حذف بوده اند؛ بی اعتنا به این مطلب که می شد در فرایندی از روی تدبیر، آنها را حفظ کرد!!

 

نامه خداحافظی فرزاد جمشیدی، پایان ماجرای تلخ نخبه کَُشی دز عرصه هنری و فرهنگی ما نیست؛ اصولا" هنرمند خوب در کشور ما، هنرمند مُرده است! خداحافظی جمشیدی و یحیوی و رشیدپور و...نشان داد که در رسانه ملی هم، پرونده سازی و خبرسازی، جای مدیریت و عقلانیت، حکم فرماست و این برای عزت الله ضرغامی و تیم همکاران و همفکرانش، نمره خوبی نیست!

 

باید منتظر ماند و دید این روند تا کی ادامه دارد و آیا ماه مبارک رمضان و دست​های خالی رسانه ملی می​تواند آغازی بر پایان این فرصت سوزی ها و خداحافظی ها باشد یا خیر.

 

پیام صادقی

پایان پیام/

کد خبر 268854

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha