سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان؛ دانشمندان شیعه، پیامبران را معصوم از گناه و مصون از خطا پیش از بعثت و پس از آن دانسته و هرگز میان کبیره و صغیره، عمد و سهو ، پیش از بعثت و پس از آن، فرقى نگذارده اند. موضوع عصمت پیامبران با دلایل عقلى نیز قابل اثبات است که در اینجا به دلیل رعایت اختصار از ذکر آنها صرفنظر شده و تنها دلایل قرآنى آن را مطرح می کینم.
قرآن و عصمت پیامبران ؛
با توجه به دلایل عقلانى باید هماهنگى قرآن را با خرد در این زمینه حدس زد، اتفاقاً مسأله عصمت پیامبران هر چند به صورت صریح و به شکل دلالت مطابقى به نحوى که درباره فرشتگان وجود دارد، مطرح نشده است امّا در پرتو دقت در آیات قرآن مى توان به آیات فراوانى در این زمینه استدلال کرد. آیات دسته نخست: آیات سه گانه اى در قرآن وارد شده که از ضمیمه کردن هر سه به هم، مى توان عصمت پیامبران را به دست آورد، 1. أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ فَبهُدیهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّذِکْرى لِلْعالَمینَ [3] آنان (اشاره به پیامبران نامبرده در آیات پیش) کسانى هستند که خدا آنان را هدایت کرده بنابر این از هدایت آنان پیروى کنید. بگو من از شما مزد نمى خواهم قرآن جز وسیله یادآورى براى جهانیان، چیزى بیش نیست.
2. وَمَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد وَمَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ [4] هرکس را خدا گمراه کند براى او هدایت کننده اى نیست و هرکس را خدا راهنمایى کند براى او گمراه کننده اى نیست.
3. أَلَمْ أَعْهَد إِلَیْکُمْ یا بَنِى آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونى هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبلاًّ کَثیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ [5] مگر با شما اى فرزندان آدم! عهد نبستم که شیطان را پرستش نکنید چون او دشمن آشکارى براى شما است؟ مرا بپرستید! این است راه راست، و شیطان گروه زیادى ازشما را (بر اثر نافرمانى با خدا) گمراه کرده است، چرا فکر نمى کنید!.
با ضمیمه کردن مفاد هر سه آیه به هم، مى توان عصمت پیامبران را در مورد گناه، نتیجه گرفت; زیرا آیه نخست به حکم مفاد جمله « أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ » مى رساند که پیامبران هدایت یافتگان هستند که باید از آنان پیروى کرد. آیه دوم به حکم مفاد جمله وَمَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ مى رساند: افرادى که در پوشش هدایت الهى قرار گیرند، هرگز مضل و گمراه کننده و یا اضلال و گمراهى به آنان راه ندارد. آیه سوم به حکم جمله ( وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبلاًّ کَثیراً ) مى رساند هر فردى به هر مقدارى که خدا را نافرمانى مى کند، از راه راست منحرف و گمراه مى شود و ضلالت و گمراهى با گناه و نافرمانى توأم و همراه است و هر فردى که خدا را نافرمانى کند، گمراه نیز مى باشد.
با توجه به این سه مضمون، به روشنى مى توان عصمت پیامبران را از آیات یاد شده استنباط کرد زیرا هرگاه خلاف و نافرمانى نوعى ضلالت و گمراهى باشد و از طرف دیگر، پیامبران هدایت یافتگانى هستند که ضلالت به آنها راه ندارد، در این صورت نتیجه گیرى مى شود که خلاف و نافرمانى به زندگى آنان راه ندارد و آنها پیراسته از گناه و خلاف مى باشند و اگر بخواهیم این مطلب را به شکل منطقى در بیاوریم باید چنین بگوییم: هر نوع معصیت و گناه، ضلالت و گمراهى است و ضلالت و گمراهى به ساحت پیامبران راه ندارد نتیجه مى دهد که معصیت و گناه به ساحت پیامبران راه ندارد.
انبیا مورد انعام الهی قرار گرفته اند و انعام شدگان گمراه نیستند
دسته دوم آیات : قرآن به افرادى که خدا و پیامبر او را اطاعت مى کنند، نوید مى دهد که آنان با افرادى که مورد انعام خدا قرار مى گیرند، همراه خواهند بود و این گروه عبارتند از پیامبران، صدیقان، شهیدان (بر اعمال) و صالحان. چنان که مى فرماید: وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنَعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً [6] کسانى که خدا و پیامبر او را اطاعت مى کنند، آنان با کسانى خواهند بود که مورد انعام خدا قرار گرفته اند، و آنان عبارتند از پیامبران، صدیقان، شهیدان، صالحان، چه نیکو مصاحبانى هستند!.
بنابراین انبیاى الهى جزو کسانى هستند که مورد انعام الهى قرار گرفته اند، این از یک طرف. از طرف دیگر در سوره حمد یادآور مى شود که گروه مورد انعام نه مورد خشم خدا هستند و نه ضال و گمراهند چنانکه مى فرماید: صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِالْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّالّینَ [7] راه کسانى که به آنان نعمت بخشیدى نه راه کسانى که مورد خشم الهى هستند و نه راه گمراهان. از ضمیمه این دو آیه به روشنى به دست مى آید که پیامبران از مصادیق غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضّالّینَ مى باشند و با توجه به اینکه هر نوع معصیت و نافرمانى خدا، نوعى ضلالت و گمراهى است، مى توان قاطعانه گفت از آنجا که پیامبران ضالّ و گمراه نیستند، طبعاً عاصى وخلافکار نیز نمى باشند و نتیجه آن چیزى جز «عصمت و پیراستگى از گناه» نیست.
دسته سوم؛ قرآن در آیه اى، پیامبران را با اوصافى مانند: «هدایت» و «اجتبینا» یاد مى کند و مى فرماید: أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح وَ منْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهیمَ وَ إِسْرائیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَاجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّا [8] این گروه کسانى هستند که مورد انعام خدا قرار گرفته اند و آنان عبارتند از پیامبرانى که از ذریّه آدم و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم و از خاندان ابراهیم و یعقوب و از آنها که هدایت کردیم، برگزیدیم. آنان کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنها تلاوت مى شد، به خاک افتاده و سجده مى کردند، در حالى که گریان بودند.
همان طور که ملاحظه مى فرمایید پیامبران با این صفات توصیف شده اند: « أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ» « هَدَیْنا» «وَاجْتَبَیْنا» «خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً» در حالى که قرآن پیامبران را با صفات مذکور توصیف مى کند، در آیه بعد، گروه مقابل آنان را با اوصاف کاملاً متفاوت و متضاد، معرفى مى نماید و مى فرماید: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَونَ غَیّاً [9] پس از آنها، فرزندان ناشایسته اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از خواسته هاى نفسانى پیروى کردند به زودى به نتیجه گمراهى خود خواهند رسید. در این آیه گروه دوم با جمله هایى توصیف شده اند: «أَضاعُوا الصَّلاةَ» « وَاتَّبَعُوا الشَّهَوات » « یَلْقَونَ غَیّاً» از تقابل دو گروه در صفات، مى توان چنین نتیجه گرفت که پیامبران درست نقطه مقابل گروه دوم مى باشند یعنى از شهوتها و خواسته هاى نفسانى پیروى نکردند و گمراه نشدند تا مجازات آن را ببینند. چنین گروهى که نه از شهوات پیروى مى کنند و نه با مجازات گمراهى روبرو مى شوند، گروهى جز معصوم نخواهند بود; زیرا فرد گنهکار پیوسته از نفسانیات پیروى مى کند، و یا کیفر گمراهى روبرو مى گردد، و افرادى که از چنین جریانى به دور باشند، طبعاً معصوم و پیراسته از گناه خواهند بود.
به حکم لزوم پیروى از پیامبران در همه موارد، هیچ پیامبرى نباید دچار انحراف و گناه شود
دسته چهارم: مصلحان بزرگ جهان از طریق گفتار و رفتار، جامعه را به راه راست و خوشبختى هدایت مى کنند و توده هاى علاقمند به رهبران خود، رفتار و گفتار آنان را سرمشق خود قرار داده و از هر دو به صورت یکسان پیروى مى کنند و هرگز میان این دو، از نظر عوامل تربیت فرق نمى گذارند و هرگاه مصلحى بگوید: شما از گفتار من سرمشق بگیرید، نه از رفتار من! مردم سخن او را غیر منطقى تلقى کرده و کاملاً از دور او پراکنده مى شوند.
در چنین شرایطى که بر جامعه ها حاکم است قرآن مى فرماید: وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ.[10] هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر اینکه به فرمان خدا از او اطاعت و پیروى شود. این آیه با توجه به زمینه یاد شده مى رساند که باید از گفتار و رفتار او پیروى شود و اگر گفتار او حجت و شایسته پیروى است، رفتارش نیز باید چنین باشد. هرگاه رفتار تمام پیامبران مطابق برنامه الهى بوده باشد، طبعاً پیروى از آنها نه تنها اشکالى نخواهد داشت، بلکه شایسته پیروى خواهد بود. ولى اگر آنان را معصوم از گناه و پیراسته از نافرمانى ندانیم و معتقد شویم که آنان گاه و بیگاه مصدر گناه و خلاف مى گردند; در این صورت، مردم ناآگاه به حکم این آیه، باید از رفتار آنان پیروى کنند، از طرف دیگر چون عمل آنها بر خلاف قوانین الهى است، باید از آن اجتناب ورزند در این صورت تکلیف مردم چیست؟ آیا نتیجه این کار جز این مى شود که خدا در مورد چنین عملى، هم دستور پیروى داده و هم از آن نهى کرده است؟! از آنجا که چنین تکلیفى محال است، طبعاً باید گفت: به حکم لزوم پیروى از پیامبران در همه موارد، هیچ پیامبرى دچار انحراف و گناه نمى شود.
قرآن پیامبر را بدون چون و چرا «مطاع» معرفی می کند
دسته پنجم؛ یک رشته از آیات قرآن، دستور مى دهد که از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلم بدون قید و شرط پیروى کنیم و کلیه دعوتهاى او را بپذیریم و این نوع از آیات، گواه بر عصمت او مى باشند، از جمله قرآن کریم می فرماید : قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونى یُحْبِبْکُمُ اللّهُ و یَغْفِرْلَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ [11] بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید! در این صورت خدا نیز شما را دوست دارد و گناهان شما را مى بخشد، خداوند آمرزنده و مهربان است. باز مى گوید: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ [12] هرکس از پیامبر پیروى کند، ازخداوند اطاعت کرده است. باز مى فرماید: وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللّهَ وَ یَتَّقهِ فَأُولئِکَ هُمُ الفائِزونَ [13] هرکس از خدا و پیامبر او اطاعت کند و داراى خشیت باشد و از مخالفت او بپرهیزد، آنان رستگارانند. قرآن در انتقاد از تمایلات مسلمانان بر اینکه در برخى از موارد، پیامبر از آنان پیروى کند چنین مى فرماید: وَاعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللّه لَوْ یُطیعُکُمْ فى کَثیر مِنَ الأَمْرِ لَعَنِتُّمْْ [14] بدانید پیامبر خدا در میان شما است اگر در بسیارى از موارد از شما پیروى کند، همگان به زحمت مى افتید.
اینگونه از آیات که بدون چون و چرا پیامبر را «مطاع» معرفى مى کنند و حتى در برخى از آیات، اطاعت او را شاخه اى از اطاعت خدا مى دانند، از دو نظر گواه بر عصمت پیامبران مى باشند.
1. کلیه دعوتهاى زبانى او لازم الاطاعه و مورد رضایت خداست و باید از آن اطاعت کرد، اگر او از نظر گفتار، مصون از معصیت و گناه نباشد، در این صورت نمى توان کلیه دعوتهاى زبانى و لفظى او را «لازم الاجرا» معرفى نمود این نوع دعوت به پیروى، حاکى است که فرمانهاى او سر سوزنى از رضاى خدا تخطى نکرده و پیوسته عین حقیقت است.
2. تبلیغ فعلى و عملى، در نظر مردم نافذتر از تبلیغ لفظى و گفتارى است و هر عملى که از رسولان الهى سر مى زند، خود یک نوع دعوت به اطاعت و پیروى است، و موقعیت پیامبران در جامعه آنچنان حساس و باریک است که همگان در تمام گفتار و رفتار او دقت کرده و زندگى آنان را «اسوه» و «الگو» قرار مى دهند، اگر آنان از نظر رفتار معصوم و پیراسته نباشند، هرگز نباید بدون قید و شرط «مطاع» معرفى گردند، بالأخص که قرآن او را «اسوه» تلقى کرده و به جامعه اسلامى دستور مى دهد که رفتار و گفتار او نمونه زندگى آنان باشد، چنان که مى فرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرجُوا اللّه وَ الیَومَ الآخِرَ و ذَکَرَ اللّهَ کَثیراً [15] «رسول خدا براى شما اسوه و الگوى خوبى است، براى کسى که امید به خدا و سراى دیگر دارد و خدا را زیاد یاد مى کند.
«اسوه» بودن پیامبر، نشانه آنست که رفتار و گفتار او کمترین خطایى ندارد
«اسوه» و «الگو» بودن پیامبر خدا بر افراد، نشانه این است که رفتار و گفتار او کمترین خطایى نداشته و همگى عین حقیقت و مورد رضایت خدا است. دسته ششم: قرآن در برخى از آیات از قول شیطان نقل مى کند که وى پس از طرد از درگاه الهى گفت: فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ، إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ [16] به عزّت تو سوگند! همه جویندگان تو را گمراه خواهم کرد، جز بندگان مخلَص (به فتح لام) تو را. این مضمون نیز در سوره حجر آیه هاى 39ـ40 آمده است، آنجا که مى فرماید: وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاّعِبادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصینَ همه آنان را گمراه مى کنم، جز گروهى از بندگان تو که مخلص هستند .این قسمت از آیات، حاکى از پیراستگى مخلصان از اغواى شیطان مى باشد و معناى پیراستگى از اغواى شیطان، جز عصمت مطلقه چیز دیگرى نمى تواند باشد; زیرا هر فردى به تناسب گناهى که انجام مى دهد، تحت تأثیر اغواى شیطان قرار مى گیرد، و گناهى که از انسان سر مى زند، شیطان در آن سهمى دارد; کار شیطان جز وسوسه در صدور، چیز دیگرى نیست و پیراستگى فردى از «اغوا» ملازم با پیراستگى از معصیت و تمرد است; همچنانکه گناه وخلاف هر اندازه هم کوچک و ناچیز باشد ، از اغواى شیطان و دعوت و تحریک او جدا نیست; بنابر این هرگاه بندگان مخلص خدا از اغواى شیطان پیراسته باشند، طبعاً از گناه نیز پیراسته خواهند بود، این یک قسمت از آیات است که مخلصان را معصوم و پیراسته معرفى مى کند، و در این زمینه، آیات دیگرى نیز هست که از این گروه ستایش مى کند. [17]
در کنار این آیات، آیاتى است که انگشت روى مصادیق و جزئیات «مخلصان» مى گذارد و برخى از آنان را معرفى مى نماید: وَاذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولى الأَیْدى وَ الأَبْصارِ إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَة ذِکْرَى الدّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الأَخْیار وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الیَسَعَ وَ ذا الکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الأَخْیارِ [18] بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب صاحبان نعمت و بصیرت را به یادآور! ما آنان را به خاطر یاد سراى دیگر، خالص و پاکدل قرار دادیم، آنان نزد ما از برگزیدگان و خوبانند و یاد کن اسماعیل و الیسع و ذو الکفل را! که همه از نیکوکاران بودند. این پیامبران که اسامى آنان در این آیات آمده است به حکم جمله إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَة جزو بندگان مخلص (به فتح لام) خدا معرفى شده اند و با ضمیمه کردن این دسته از آیات که مصادیق «مخلصان» را معرفى مى کند، به آیات نخست که «مخلصان» را پیراسته از اغواى شیطان مى دانند و همگى را معصوم معرفى مى نماید، مى توان به روشنى گفت : که این گروه از پیامبران که نامهاى آنان در این آیات آمده است، قطعاً معصوم و پیراسته از گناه مى باشند. با توجه به یک اصل مسلّم درباره پیامبران که کسى درباره عصمت پیامبران، قایل به تفصیل نشده است وقولى دیگر مبنى بر اینکه برخى را معصوم و برخى دیگر را معصوم ندانند، در کار نیست، مى توان گفت: اثبات عصمت این گروه ملازم با اثبات عصمت انبیاى دیگر نیز هست. با این بیان مى توان، از آیات وارد در سوره انعام که درباره گروهى از پیامبران بنى اسراییل سخن مى گوید، عصمت پیامبران را ثابت نمود. قرآن در این آیات پیامبران را یاد مى کند آنگاه همگان را چنین توصیف مى کند ومى فرماید: وَاجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى صِراط مُسْتَقیم [19] این پیامبران را برگزیدم و همه را به راه راست هدایت کردم.مى توان گفت: مقصود از ( اجْتَبَیْنا ) در این آیه همان افاضه عصمت بر آنان است. و وقتى گروهى از پیامبران، معصوم و پیراسته از گناه باشند، طبعاً تمام پیامبران نیز چنین هستند; زیرا قول به تفصیل درباره پیامبران وجود ندارد.
پی نوشت ها؛
[1] . تنزیه الأنبیاء، ج2، ص 141.
[2] . المیزان، ج2، ص 141.
[3] . انعام/90.
[4] . زمر/36ـ37.
[5] . یس/60ـ62.
[6] . نساء/69.
[7] . حمد/7.
[8] . مریم/58.
[9] . مریم /59.
[10] . نساء/64.
[11] . آل عمران/31.
[12] . نساء/80.
[13] . نور /52.
[14] . حجرات/7.
[15] . احزاب/21.
[16] . ص/82ـ83.
[17] . ر،ک: صافات/ آیات 40، 74، 128، 160و 169.
[18] . ص/45ـ48.
[19] . انعام/87.
منبع؛ منشور جاوید، آیت الله سبحانی، ج5، ص 37 ـ 48.
پاپان پیام/
نظر شما