به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری شبستان، سیدمحمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، در کنگره «صائب تبریزی و شعر اخلاقی» که در تالار وحدت برگزار شد، به سخنرانی پرداخت.
متن کامل سخنرانی سید محمد حسینی در این مراسم به شرح زیر است:
بنام آنکه عزت داد بر ما !
هـر قوم کز بزرگان، یادی نکــرد مــرده است
در آب چون نباشد، این ریشــه گل فسرده است
حصـن وطن نه قلعه ! تکــریم قلعــــهبان بود
بیحرمـــت بزرگان، دندانمان شــمرده اســت
بسم الله الرحمن الرحیم
در دفتـــــرش ندیدم جز شـــعر ناب صـائب
گویا نداشــت مرقوم غیــــر از صـواب صائب
چشــــم از نگاه بر او، اشــــک غـــرور ریزد
اینک که در محــــاق است چون آفتاب صائب
هر نکتــــه ظریفـــی میشد شـــکار طبعش
از فـــــرط تیزبینی چــونان عقــــاب صائب
شــــاید جلا ز موطن از حرمتش فروکاســـت
بر چهـــره از نجـــابت دارد نقـــــاب صائب
اما به هنــــدگویی هــمحجره ختـــــن شد
کین سان شمیم شعرش شد مشک ناب صائب
نازکخیالی او آنقــــــدر بینظیــــــر است
کز مصــــرعی بریزد طـرح کتــــاب صائب
اخلاق در کلامـــــش بالذات منجـــلی بود
دارد نگار طبــــعش قیـد حجـــــاب صائب
پنـد صــــــریح جایی در تربیـــت نـــدارد
غـرّد ولی نبــــارد گاهـی ســـحاب صائب !
این تبریزی اصالت اصفهانی منزلت، آنهم اصفهان دوران درخشان صفوی! هم ریشه را در آب تربیت آذری طراوت ماندگارش بخشیده بودند و هم ساقه و شاخه را به پرورش سپاهانی لطافت بسیارش! صائب از خاک پاک تبریز است! اما آنچه محصول این بوته تبریزی پیوند صفاهان خورده را مویزستان غورگی ندیده کرد، هرس بهنگام زیارت عتبات عالیات و خصوصاً حج با کرامتی بود که حاصل این تاکستان را تا همیشه بیمه نمود و از آفات زدود.
شـــــکر لله که بعداز سفر حج صائب
عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم
در ایران صفوی هم فرصت مدیحهسرایی و طبعآزمایی و مجلسآرایی و سفتهسایی و ژاژخائیهای شاعرانه کم شده بود و هم جایگاه شاعران به عالمان و صنعتگران و فنآوران واگذار گشته بود و هم تحولات اجتماعی شاعران را از دربار به جامعه کشانده بود و هم حکومت نوپای مرشدمآبانه صفوی بهدنبال وجاهت مذهبی، به مداحی بیشتر توجه داشت تا مزّاحی و شعر به خوشایند سلطان گفتن !
توصیه سلاطین صفوی اعلای شعائر دینی و اعتلای تشیع و احیاء عظمت مجاهدات ائمه اطهار سلامالله علیهم اجمعین و زنده کردن عاشورا و فرهنگ عاشورائی بود. مرثیه و تعزیه جایگاهی والا در شعر آن روزگار داشت. محتشم زاییده آن برهه بود !
به هر دلیل صائب جلای وطن کرد :
گهر چو کرد وداع صـدف عزیز شــــود
عزیز مصر به یعقوب این سخن میگفت
و یا شاید :
دل رمیــدة ما شــکوه از وطن دارد
عقیق ما دل پرخـونی از یمــن دارد
شاعر است و سرشار از شور و احساسات ! در هرات و کابل، فراوان تکریم دید و زانپس در دکن و در دربار شاهجهان، دو چندان! هم بدین سخن سیطرة زبان پارسی را درمییابیم و هم صادرات این سرزمین را که شاعر و عارف و هنرمند و فرهیخته بوده است.
دریغا در پس بیمایگیها و بیعرضگیها و خیانتهای پادشاهان، این فرهنگ معلی به بلای رخوت و سستی مبتلا گردید و تلاش آنهمه بزرگ، فنا گردید.
بنای شرح حال صائب را ندارم که آنرا به اهلش وامیگذارم اما جدا از آنکه صائب را مردی دیندار و غیرتمدار و فریضهگزار و با اعتبار اثنیعشری میدانیم و از تأثیر شعرش در تهذیب جامعه، خصوصاً مفرداتش آگاهی داریم، بخشی از خصائل و فضائل آن قلّه مکتب معادله، نهتنها مغفول مانده است بلکه به فراموشی سپرده شده است و آن احترام به گذشتگان، پیشکسوتان و معاصران است. گذشتگان را تکریم میکند، پیشکسوتان را تعظیم و معاصران را تقدیم :
از گفتــه مولانا مدهوش شــدم صــــائب
این ساغر روحانی صهبای دگــــــــر دارد
***
ز بلبلان خــوشالحان این چمــــن صائب
مرید زمزمه حافظ خـــــوشالحــــان باش
***
صائب از دردســر هر دو جهــــان باز رهی
ســــراگر در ره عطار نشــــــابور کنـــی
***
این غزل را از حکیــــم غزنوی بشـنو تمام
تا بدانی نطق صائب پیش نطقش الکن است
***
و : این جواب آن غزل صائب که میگوید کلیم
هر چه جانکاه است در این راه، دلخواه من است
از صائب در این زمان اندک گفتن، الماس به ناخن سفتن است! خراشهای هم برنمیدارد چه رسد به تراشهای! سبک اصفهانی به علت پیچیدگی مفاهیم و عمق تعابیر، اندکی از دسترس ذوقهای سادهپسند به دور است مگر آن بخش از این سیاق که اشواق را به جهت مثل سائر بودن به تفهیم سوق میدهد.
من از بیقـدری خار سر دیوار دانســـــتم
که ناکس کس نمیگردد از این بالانشینیها
***
ظالم به ظلم خویش گرفتــــــار میشـود
از پیــچ و تاب نیســت رهایی کمنــــد را
***
اظهـــار عجز پیش ستمگر ز ابلهی اســـت
اشــک کباب موجـــب طغیان آتــش است
***
در مجالس حــــرف سرگوشی زدن با یکدگر
در زمین سینهها تخــــم نفاق افشاندن است
***
چـــاره وارستگی از خلق، ترک صحبت است
قطع افیون را علاجی بهتـــر از تقلیل نیست
صائب چهره مردمی داشت. با مردم حشر و نشر مینمود از این رو هم با مشکلات افراد و هم با معضلات جامعه آشنا بود. شاید بتوان گفت که شعر اجتماعی بیشترین تجلی را در دیوان صائب دارد. افسوس که پرگویی آفت جان شاعران این سبک است.
چه خوب است اگر این کنگره جرقه تعدیل و گُزیدگی اشعار صائب را مژده روشنی بدهد.
با این بیت خالصانه صائب در ارادت به ساحت مولا، کلام را پایان برم که :
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست
جز تو بر شخص دگـــــر نام امیرالمؤمنین
قدردان زحمات گردآورندگان و منتپذیر قدم گردآمدگانم.
توفیق، رفیق طریق عزت و اعتبار یکایک شما بزرگواران باد.
پایان پیام/
نظر شما