اشاره:
اسلام هراسي و اسلام ستيزي امروزه به يکي از بارزترين وجوه چالش اسلام و غرب تبديل شده است.اگر جريان منفي نمايي هاي غرب از اسلام و مسلمانان به خوبي تامل شود نتيجه آن خواهد بود که اين حرکات را واکنشي انفعالي در برابر نيرو گرفتن دين اسلام در جهان و ارتقاء جايگاه تمدني مسلمانان، تحليل نماييم. گرچه سابقه جريان اسلام هراسي به همان اولين روزهاي بعثت پيامبر گرامي اسلام برمي گردد اما چرايي اين نکته که «امروز غرب اينچنين بي مهابا بر چهره نوراني اسلام خاک مي پاشد» امر مهمي است که خبرگزاري شبستان در گفتگو با استاد اسماعيل شفيعي سروستاني، سردبير ماهنامه موعد و مسئول موسسه فرهنگي موعود عصر، به بررسي آن پرداخته است.
لطفاً ابتدا پيشينه و تاريخچه اي از بحث اسلام هراسي مطرح بفرماييد.
سابقه مخالفت و معاندت با اسلام به اولين روزهايي که اسلام تولد پيدا کرد بر مي گردد. مطلعيد که بني اسرائيل از تولد و بعثت رسول آخرالزمان آگاهي داشت چنان که مسيحيان هم با مراجعه به منابع انجيلي و آن چه که به حضرت عيسي(ع) بشارت داده شده بود منتظر پيامبر آخرالزمان بودند. روي آوردن برخي از کشيشان و رهبانان مسيحي به اسلام حکايت از اين مي کند که اين ها کاملاً آگاهي داشتند که پيامبر آخرالزمان خواهد آمد. و شايد مطلع باشيد که جناب سلمان فارسي، وقتي که از ايران حرکت مي کند و به اماکن مختلف مهاجرت مي کند به آيين مسيحيت وارد مي شود و نزد کليساهاي مختلفي آموزش مي بيند و در آخرين منزل و آخرين سفر با يکي از مردان نيک کليسا رو به رو مي شود و نزد او مي ماند و تحت تعليم او قرار مي گيرد و سرانجام هم از همين مرد روحاني و مبلغ مسيحي مي شنود که از اين پس سراغ هيچ کليساي ديگري نرود چون که پيامبر آخرالزمان خواهد آمد. او مشخصات پيامبر آخرالزمان را به حضرت سلمان مي دهد و حتي نحوه امتحان کردن او را هم به ايشان ياد مي دهد و مي گويد اگر او را يافتي با اين مشخصات او را امتحان کن چنان و اگر پاسخ گرفتي به او ايمان بياور. و حتي بنا به رواياتي اماناتي الهي از انبياي پيشين نزد اين مرد بوده که به سلمان مي سپارد و سلمان اين مواريث را به حضرت نبي اکرم، پيامبر آخرالزمان منتقل مي کند. پس، آگاهي از اسلام و بعثت رسول الله (ص) از زمان تولد اسلام در ميان يهوديان و مسيحيان بوده است. درباره بني اسرائيل هم مطلع هستيد که آن ها دقيقاً
مي دانستند که از کدام منطقه اين پيامبر به دنيا خواهد آمد. منابع متعددي وجود دارد که نشان مي دهد بني اسرائيل حتي در حجاز و در اطراف مکه ايشان را رديابي مي کنند. و نقل است که يکي از دلايل سپرده شدن پيامبر به حليمه که براي شيردهي و دايگي خارج ساختن ايشان از مکه اين مطلب بوده است. يعني پيامبر را در خردسالي با آگاهي از خطراتي که او را تهديد مي کند از مکه خارج کردند تا از شر اشرار يهود در امان بماند. و تلاشي که يهود داشت براي ترور پيامبر و جنگ هايي که با پيامبر کردند همه اين ها برمي گردد به اين که آن ها از اسلام و پيامبر خبر داشتند و تلاش مي کردند تا مانع بشوند از نضج اسلام به عنوان يک فرهنگ و مذهب جديد که طبيعتاً در خود و با خود نسخ تمام آيين يهودي و مسيحي را داشت. لذا درگيري ها از همان زمان در شکل اسلام ستيزي بسيار جدي آغاز شد. اين اسلام ستيزي ادامه پيدا کرد و متوقف نشد. در زمان بعثت رسول خدا در قالب جنگ و مجادلات بزرگ خودش را نشان داد بعد از آن هم که در غزوه هاي متعددي با پيامبر رو به رو شدند حتي تلاش کردند از به ثمر رسيدن موضوع غدير و خلافت امام علي(ع) جلوگيري کنند.
مي دانستند که از کدام منطقه اين پيامبر به دنيا خواهد آمد. منابع متعددي وجود دارد که نشان مي دهد بني اسرائيل حتي در حجاز و در اطراف مکه ايشان را رديابي مي کنند. و نقل است که يکي از دلايل سپرده شدن پيامبر به حليمه که براي شيردهي و دايگي خارج ساختن ايشان از مکه اين مطلب بوده است. يعني پيامبر را در خردسالي با آگاهي از خطراتي که او را تهديد مي کند از مکه خارج کردند تا از شر اشرار يهود در امان بماند. و تلاشي که يهود داشت براي ترور پيامبر و جنگ هايي که با پيامبر کردند همه اين ها برمي گردد به اين که آن ها از اسلام و پيامبر خبر داشتند و تلاش مي کردند تا مانع بشوند از نضج اسلام به عنوان يک فرهنگ و مذهب جديد که طبيعتاً در خود و با خود نسخ تمام آيين يهودي و مسيحي را داشت. لذا درگيري ها از همان زمان در شکل اسلام ستيزي بسيار جدي آغاز شد. اين اسلام ستيزي ادامه پيدا کرد و متوقف نشد. در زمان بعثت رسول خدا در قالب جنگ و مجادلات بزرگ خودش را نشان داد بعد از آن هم که در غزوه هاي متعددي با پيامبر رو به رو شدند حتي تلاش کردند از به ثمر رسيدن موضوع غدير و خلافت امام علي(ع) جلوگيري کنند.
سپس آن ها موفق شدند در دستگاه بني اميه رسوخ کرده و از آنها سواري بگيرند و با سوء استفاده از حماقت بني اميه دست به تحريکاتي عليه اهل بيت عليهم السلام بزنند. حتي منابعي وجود دارد که حکايت از وجود دست پنهان بني اسرائيل در ماجراي شهادت امام علي(ع)، امام حسن(ع) و جريان عاشورا و جلوگيري از نضج و رشد اسلام مي کند. و بعد از آن هم در قرن دوم هجري توسط دستگاه خلافت بني عباس دارالحکمه تأسيس شد. مترجميني منابع يهودي، مسيحي و يوناني را ترجمه کردند و دست به التقاط و اختلاط آموزه هاي اسلامي و غير آن زدند. جريان جعل حديث توسط بني اسرائيل و وارد ساختن اسرائيليات در معارف اسلامي به عنوان نقطه عطف هايي قابل شناسايي هستند که نشان مي دهند بني اسرائيل ضديت بسيار جدي با اسلام داشت و اسلام ستيزي را پيشه کرده بود.
پس سابقه مبارزه با اسلام و اسلام ستيزي بسيار طولاني است و تا اکنون خاتمه نيافته است. اسلام ستيزي يا يه عبارتي اسلام هراسي امروز صورت جديدي از اين مبارزه عليه اسلام، معارف اسلامي و مردان اين حوزه فرهنگي است. اين ماجرا کهنه و قديمي است ولي قالب و صورت جديدي پيدا کرده است. و چنان که مي دانيد در ادواري آن چنان هجمه ها قوي و سخت بوده که بيم اين
مي رفته که اسلام براي هميشه از بين برود و اگر نبودند اهل بيت عليهم السلام و ائمه دين، قطعاً در اثر اين هجمه ها هيچ چيزي از اسلام باقي نمانده بود. و بعد از غيبت کبراي امام زمان(عج) نيز تحت امر و حفاظت و مراقبت حضرت صاحب الزمان(عج)، علماي عالي مقام مسلمان و شيعي ذخاير اسلامي را حفاظت کردند؛ که در رأس آن ها به شکل مشخص و قاطع علماي مسلمان ايراني و ايراني تبار قرار دارند. جماعتي از علماي نامي جهان اسلام که ايراني يا ايراني تبار بودند و در علوم و فنون مختلف مانند فقه، کلام، فلسفه، نجوم، رياضيات و صرف و نحو، تمام ذخاير اسلامي و شيعي و ذخاير مربوط به ائمه معصومين عليهم السلام را نگه داري کردند. چنان که در زمان عباسيان مشهور است عموم فقهاي صاحب نام بلاد جهان اسلام، ايراني بودند.
مي رفته که اسلام براي هميشه از بين برود و اگر نبودند اهل بيت عليهم السلام و ائمه دين، قطعاً در اثر اين هجمه ها هيچ چيزي از اسلام باقي نمانده بود. و بعد از غيبت کبراي امام زمان(عج) نيز تحت امر و حفاظت و مراقبت حضرت صاحب الزمان(عج)، علماي عالي مقام مسلمان و شيعي ذخاير اسلامي را حفاظت کردند؛ که در رأس آن ها به شکل مشخص و قاطع علماي مسلمان ايراني و ايراني تبار قرار دارند. جماعتي از علماي نامي جهان اسلام که ايراني يا ايراني تبار بودند و در علوم و فنون مختلف مانند فقه، کلام، فلسفه، نجوم، رياضيات و صرف و نحو، تمام ذخاير اسلامي و شيعي و ذخاير مربوط به ائمه معصومين عليهم السلام را نگه داري کردند. چنان که در زمان عباسيان مشهور است عموم فقهاي صاحب نام بلاد جهان اسلام، ايراني بودند.
چرا در دوره جديد ما با اسلام هراسي رو به رو هستيم؟
در دوران جديد که عمدتاً در تاريخ 400 ساله غربي قابل ملاحظه است، اربابان کليسا براي مسيحي کردن مردم جهان سرمايه گذاري بسيار بزرگي کردند. مطلع هستيد که در برابر يهوديت که قائل به تبليغ و يهودي کردن ساير اقوام مسلمان يا مسيحي نيست، مسيحيت بر چارچوب و ستون «تبشير و تبليغ و نجات» استوار است و آن را وظيفه عالمان مسيحي مي دانند و مسيحي کردن ساير اقوام را بر خود فرض مي شناسد. اين ها وقتي که در کار تبليغ وارد شدند مسيحي کردن مسلمانان و کند کردن جريان هاي تبليغي اسلامي را در دستور کار خودشان داشتند. يعني هم مي خواستند جريان تبليغي اسلامي را که باعث مي شد مسيحيان مسلمان شوند، کند کنند و هم اين که از اين جريان سبقت بگيرند و جهان غير مسيحي را مسيحي کنند. ما، از دوراني که مواجه با جريان استعمار در شرق هستيم، استعمار پا به پاي ميسيونرهاي مذهبي پيش آمده و به عبارتي استعمارگران جاده صاف کن ميسيونرهاي مذهبي بوده اند. اين ها با امکانات نظامي و سياسي که در اختيار داشتند مناطقي از جهان اسلام در آفريقا و آسيا را مستعمره مي کردند و در پناه نيروهاي استعماري نظامي و سياسي، ميسيونرهاي مذهبي تبليغ مي کردند و عمليات تبشيري داشتند. مدرسه مي ساختند و به امور خيريه مي پرداختند و به بهانه امور خيريه، کمک به مستضعفان، شفاي بيماران و تأسيس مدرسه فعاليت هاي تبليغي و تبشيري انجام مي دادند تا بر شمار مسيحيان بيفزايند. در ايران هم اولين حرکت ها ميسيونرها از زمان صفويه آغاز شده، در زمان زنديه شدت پيدا کرده و در زمان قاجار به اوج خود رسيده است و اکنون هم جريان هاي تبليغي و تبشيري در سرتاسر ايران به ويژه در مناطق جنوبي وجود دارد.
در دوران جديد هم به منظور کند کردن جريان تبليغاتي مسلمانان و علماي اسلامي و سبقت گرفتن از مسلمانان به منظور مسيحي کردن ساکنان آفريقا و آسيا تلاش کردند. چنان که تا سال 2000، مسيحي کردن ساکنان آفريقا در استراتژي کليساي کاتوليک بود. در قرن جديد و هزاره جديد استراتژي آن ها مسيحي کردن آسيا است. به روز آمار وجود دارد؛ روزي که اين ها شروع به تبليغ در آفريقا کردند، يک درصد آفريقايي ها مسيحي بودند اما در عرض مدت کوتاهي تعداد مسيحيان و مسلمانان مسيحي شده به 65 ميليون نفر رسيد، به گونه اي که در حال حاضر تنها کليساي پروتستان بيش از 2340 ايستگاه راديويي و تلويزيوني در آفريقا وجود دارد. و مسلمانان و جهان آفريقايي مسلمان را تحت تبليغات مسيحي قرار مي دهند. ضمن آن که انجيل را به بيش از 625 زبان، لهجه و گويش ترجمه کردند يعني تمام قبايل دور افتاده آفريقايي هم امروز به لهجه، زبان و گويش خود انجيل دارند.
قرن بيستم را بايد نقطه عطف بزرگ و مهمي به شمار آورد که از اين جا بحث مربوط به اسلام هراسي آغاز مي شود. و اين از آن جهت است که در قرن بيستم بحران هاي چند وجهي فرهنگ و تمدن غرب را در بر گرفت و تهديد کرد بحران هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي با خبرهايي که از قرن نوزدهم، علما و فلاسفه تاريخ غربي داده بودند انحطاط و فروپاشي غرب از قرن بيستم پر رنگ شد، شدت گرفت، آشکار شد و ترک بر ديواره هاي فرهنگ و تمدن غربي افتاد. مجموعه بحران ها و بن بست ها جهان غرب را با يک ترس مواجه کرد و آن، بازگشت و توجه جديد مردم در قرن بيستم به سوي معنويت، معناگرايي و مذهب بود. در حالي که سران مجامع مخفي و پشت پرده انتظار نداشتند که اين بازگشت به سوي معنويت و مذهب در غرب و در تمام جهان آغاز شود. چنان که مي دانيد طي حدود 400 سال تمام مجامع مخفي صهيونيستي، فراماسونري، ايلوميناتي و اشرار يهود تلاش کرده بودند که غرب را سکولاريزه، غرق در ماترياليسم و مردم را مشغول به لذت هاي مادي و شهوي کنند و از آستان دين و معنويت دور کنند.
اما اين گرايش جديد به سوي معنا و معنويت در غرب يک وجه کاملاً بارز و مشخص هم پيدا کرد و آن گرايش به اسلام بود. چنان که خود پژوهشگران غربي اعلام کردند که اسلام اولين رقم رشد را در ميان مذاهب در جهان داشته است. و مؤسسات بسيار بزرگ آمارگيري در اواخر قرن بيستم با نگاه به روند رشد اسلام در جهان غرب اعلام کردند تا پايان قرن جديد اروپا تبديل به يک قاره مسلمان مي شود و آماري جدي وجود دارد که نشان مي دهد به زودي بين 15 تا 25 سال آينده انگلستان، فرانسه و اتريش تبديل به کشورهايي با جمعيت حداکثر مسلمان خواهند شد. فرمول هم دارد. بررسي ها نشان داد در اتحاديه اروپا نرخ رشد جمعيت مسيحي 4/1 است در حالي که براي حفظ يک فرهنگ و تمدن حداقل نرخ رشد، 8/1 است. يعني با نرخ رشد فعلي، نه تنها ظرف مدت 15 تا 20 سال آينده جمعيت مسيحيان اروپا کاهش پيدا مي کند، بلکه به دليل رشد جمعيت مسلمانان، قاره اروپا تبديل به يک قاره مسلمان خواهد شد. چون رشد اسلام در قاره اروپا حدود 4/2 است. جمعيت مسلمان هم از دو طريق مهاجرت به اروپا و زاد ولد مسلمانان ساکن اروپا افزايش پيدا مي کند.
در غرب دو خطر احساس شد: 1. فروپاشي قريب الوقوع فرهنگي و تمدني 2. جاي گزين شدن حوزه تمدني غير غربي.
و در ميان نظريه پردازان غربي، مخصوصاً کساني مثل فوکوياما موضوع پايان تاريخ و توسط کسي مثل هانتينگتون موضوع برخورد تمدن ها مطرح شد. يعني متوجه شدند از سويي بحران و بن بست و انحطاط غرب را فرا گرفته است و امکان بقاي فرهنگ و تمدن غرب وجود ندارد و از سوي ديگر با يک دشمن قدر مواجه شدند که با سرعت پيش روي مي کند و سخنش هم مطلوب طبع اروپايي و مسيحي قرار مي گيرد.
هانتينگتون پيش بيني کرده بود که در برخورد تمدن ها، جهان غرب با تمدن کنفسيوسي يا تمدن اسلامي برخورد خواهد کرد اما خودشان مي دانستند که آن چه با آن برخورد خواهند داشت تمدن کنفسيوسي نخواهد بود و تمدن اسلامي خواهد بود. علتش اين است که مجموعه فرهنگ هاي و تمدن هاي تجربه شده قبلي و منسوخ شده اند و تنها حوزه فرهنگي که هم پتانسيل قوي براي حرکت اجتماعي دارد و هم مبنايي براي ساخت نظام اجتماعي براساس مديريت ديني اسلام است. چون ساير فرهنگ ها و تمدن ها از حضور در حوزه عملي، سياسي و اجتماعي خارج شده اند. يعني تمدن بودايي و کنفسيوسي اين توانايي را ندارد که از حوزه تعاليم اخلاقي صرف خارج شده و وارد عمل اجتماعي و سياسي شود و در عمل اجتماعي، مناسبات مادي را سامان دهد.
حتي در جهان اسلام هم، اين پتانسيل مخصوص فرهنگ و تفکر شيعي است. به خاطر اين که اهل سنت هم از شرايط تاريخي جديد دورند و مطلقاً استعداد تمدن سازي ندارند و قادر نيستند سيستم بسازند چون ساختن سيستم و ورود به حوزه مديريتي امکان و پتانسيل ويژه اي مي خواهد. ممکن است اين جريان مدتي موج آفرين شود ولي اگر بنا بر اين باشد که بعد از اين که موج آفريد و منطقه اي را تسخير کرد، تئوري ارائه بدهد و بر اساس تئوري اسلامي سيستم بسازد، در جهان اسلام تنها شيعيان هستند که مي توانند اين کار را انجام دهند. چون سيستم سازي يک حرکت مبتني بر عقلانيت است در حالي که در جهان اهل سنت اين عقلانيت قرن هاست که منزوي شده است و به حاشيه رفته است. در سيستم سازي يک نگاه به آينده و تئوري پردازي راجع به آينده نياز است در حالي که در جهان اهل سنت، نگاه به آينده در بن بست و تاريکي و ابهام است ولي نگاه به آينده در جهان شيعي باز و روشن و پررنگ است. يعني پرسش از وضع موجود در جهان اسلام مخصوص شيعيان است و جهان اهل سنت پرسش بنيادين ندارد.
ترس غرب اين بود که با اين وضع که جهان اسلام به خود گرفته است و تمايلي که به اسلام در غرب وجود دارد يک حوزه پر قدرتي در شرق اسلامي با ادعاي مديريت کلان اجتماعي و سياسي بر اساس دين شکل بگيرد و بخواهد در برابر غرب بايستد. اين ترس با واقعه انقلاب اسلامي صورت عيني پيدا کرد زيرا يکي از بزرگ ترين مشخصه هاي انقلاب اسلامي، ظهور اسلام در هيأت و وضعيت مديريت کلان اجتماعي و سياسي است.
آنها مي دانستند که در غرب، مسيحيت نمي تواند قد بکشد و فرهنگ و تمدن مسيحي را مانند قرون وسطي بسازد. لذا، بر حوزه اجتماعي، سياسي، فرهنگي و تمدني سکولار پاي مي فشردند. در حالي که در قرن بيستم انحطاط و فروپاشي در اين حوزه اتفاق افتاد و در شرق اسلامي هم خيزش آغاز شد. با خيزش جهان اسلام و به ويژه انقلاب اسلامي ايران، اسلام در هيأت يک جريان قوي و فعال که مي خواست مديريت کلان داشته باشد جان تازه گرفت. اين ترس در خود غرب وجود داشت و هشدار داده مي شد و از اين جا اسلام هراسي شکل گرفته است. اسلام هراسي يعني ترس از اسلامي که به زودي با ادعاي ورود در حوزه تمدن سازي مي آيد و جاي غرب پير محتضر و در حال فروپاشي را مي گيرد.
ترس ديگري که در جان غرب هست اين که در شرق اسلامي اتفاق ديگري نيز بيفتد و با واقعه شريف ظهور موعود مقدسي ظهور کند که براي هميشه طومار اين جريان استکباري را در هم بپيچد.
تهديد اسلام براي غرب قبل از اين که جنبه سياسي، اقتصادي و نظامي داشته باشد جنبه فرهنگي دارد. در حالي که غرب از نظر فرهنگي در احتضار به سر مي برد و از نظر نظامي در اقتدار است. براي همه فرهيختگان اين موضوع مسلم است که هيچ گاه نظامي گري امکان و مجال به حاشيه راندن حوزه فرهنگي را ندارد. يعني وقتي حوزه فرهنگي قوي است نفوذ مي کند و از درون خود جبهة مقابل نيرو مي گيرد. چنان که اسلام از ميان مسيحيان سرباز گيري مي کند و خود مسيحيان به سمت اسلام مي آيند.
غرب چه اقداماتي براي مقابله با اين ترس از اسلام انجام داد؟
غرب هم زمان با هم چند اقدام انجام داد:
1. تلاش مذبوحانه اي براي جبران گذشته: فعاليت هاي تبليغي و تبشيري در غرب توسط کليسا ها و رسانه ها به شدت گسترش پيدا کرده است. امروزه بسياري از جوانان مسلمان در معرض اين تبليغات هستند.
2. تلاش براي مخدوش ساختن چهره اسلام: با استفاده از رسانه ها تلاش کردند چهره اسلام را نزد اروپاييان و غربيان زشت و کريه المنظر نشان بدهند و با استفاده از ابزارهاي رسانه اي مثل فيلم و سينماي هاليوود، مسلمانان را تروريست، زن باره و شکم پرست معرفي بکنند.
3. با تربيت و شکل دادن به يک جريان خشن، بي منطق، تند و با ظاهر اسلامي در جهان غرب بگويند: اسلامي که مي خواهيد اين است. بنابراين جريان سلفي گري و وهابيت را رشد دادند. آقاي اسامه بن لادن را که مامور خودشان بود انتخاب کردند و در هيأت يک جريان محرک و پوياي سياسي، مسلح کردند و امکان انجام اعمال زشت خشونت بار نظامي و ترور به آن دادند. رسانه هاي غربي اعمال زشتي مانند ترور، قتل عام و عمليات انتحاري را در چشم غربي ها بزرگ جلوه دادند و بسياري از حوادثي را که در غرب اتفاق افتاد مثل واقعه 11 سپتامبر و انفجار مترو و مراکز تجاري مستقيم و غير مستقيم به نام اين ها تمام کردند. در نتيجه تلاش کردند اين چهره زشت را به نام اسلام و مسلمانان به غرب معرفي کنند.
4. تلاش براي محدود کردن نهضت هاي اسلامي: 30 سال مبارزه با ايران، در قالب ترور، جنگ، تحريم و جاسوسي در جهت محدود و منزوي کردن نهضت هاي اسلامي است.
5. تلاش کردند در جهان اسلام جرياني را در مقابل نهضت شيعي ايراني رشد بدهند که نهضت ها و جريان هاي محرک شيعي را متوقف کند. جهان اهل سنت را تقويت کردند تا از طريق اختلاف ميان شيعه و سني از توانايي مسلمين بکاهند و با درگير کردن جهان اسلام با خودش، آنها را کنترل و مهار کنند.
6. دست به يک حرکت وحشتناک فرقه سازي زدند: چون در قرن بيستم مردم تشنه به سوي مذهب مي رفتند با ساختن فرقه هاي شبه مذهبي تلاش کردند با يک پلوراليسم وحشتناک، اسلام را به يک جريان در کنار هزاران جريان مذهبي تبديل کنند. با توجه به آماري که وجود دارد 4000 فرقه شبه مذهبي در جهان به وجود آمده است که 2000 فرقه از آن ها ثبت شده و دائره المعارف دارد. با اين حرکت خواستند هم سراب را در کنار آب قرار دهند و تشنگان مذهب را به سمت اين فرقه ها دعوت کنند و هم مذهب اصيل و حقيقي را کنترل کنند.
آيا آگاهي در ميان نخبگان مسلمان در ساير کشورهاي اسلامي نيز وجود دارد و با جريان اسلام هراسي مقابله مي کنند؟
علي رغم تصور غربي ها نهضت اسلامي ايران، در ايران منحصر و محدود نشد و خيزش اسلامي به کل جهان اسلام منتقل شد. امروز نسبت به 30 سال گذشته مسلمانان در جهان اسلام جان
گرفته اند و هم انگيزه پيدا کرده اند و هم روحيه انفعالي دنياطلبانه شان در حال تبديل شدن به روحيه جهادي است و حرکت هاي جهادي در آن ها اتفاق افتاده است. احتمال و امکان به دست گرفتن کانون قدرت سياسي را در خودشان تقويت کرده اند و در حال پيش روي هستند. در يمن، افغانستان و عراق اين حرکت ها وجود دارد. حتي عربستان سعودي نيز وضعش با گذشته تفاوت دارد. در ميان اهل تسنن، مردان عالم و انديشمندي هستند که شرايط اين دوران را فهميده اند. جريان اهل سنت با جريان وهابيت متفاوت است و ما وهابيت را اساساً در کنار جريان اهل سنت وارد نمي کنيم. در ميان انديشمندان اهل سنت کساني برخاسته اند و جريان هايي را در مقابل اسرائيل، صهيونيسم و غرب و براي دفاع از جهان اسلام ايجاد کرده اند. در اقصي نقاط عالم از جزاير کارائيب و مناطق دور افتاده آفريقا گرفته تا اندونزي و مالزي جريان هاي اسلام خواه همراه با نهضت هاي مردمي شکل گرفته که الگو برداري از حرکت ها و جريان هاي اجتماعي و سياسي ايران
کرده اند.
گرفته اند و هم انگيزه پيدا کرده اند و هم روحيه انفعالي دنياطلبانه شان در حال تبديل شدن به روحيه جهادي است و حرکت هاي جهادي در آن ها اتفاق افتاده است. احتمال و امکان به دست گرفتن کانون قدرت سياسي را در خودشان تقويت کرده اند و در حال پيش روي هستند. در يمن، افغانستان و عراق اين حرکت ها وجود دارد. حتي عربستان سعودي نيز وضعش با گذشته تفاوت دارد. در ميان اهل تسنن، مردان عالم و انديشمندي هستند که شرايط اين دوران را فهميده اند. جريان اهل سنت با جريان وهابيت متفاوت است و ما وهابيت را اساساً در کنار جريان اهل سنت وارد نمي کنيم. در ميان انديشمندان اهل سنت کساني برخاسته اند و جريان هايي را در مقابل اسرائيل، صهيونيسم و غرب و براي دفاع از جهان اسلام ايجاد کرده اند. در اقصي نقاط عالم از جزاير کارائيب و مناطق دور افتاده آفريقا گرفته تا اندونزي و مالزي جريان هاي اسلام خواه همراه با نهضت هاي مردمي شکل گرفته که الگو برداري از حرکت ها و جريان هاي اجتماعي و سياسي ايران
کرده اند.
عموماً برخوردها با جريان اسلام هراسي «سلبي» است، براي مقابله« ايجابي» و «فعال» چه بايد کرد؟
در غرب تلاش مي شود چهره اسلام و مسلمانان کريه، زشت، خشن و دور از منطق و عقلانيت معرفي شود. سلاح مقابله معلوم است؛ تلاش همه جانبه براي نشان دادن عقلانيت اسلامي، رأفت و شفقت اسلامي، سعه صدر اسلامي و معنويت اسلامي به غرب است. غرب، خود تکنولوژي و جهان مدرن را تجربه کرده و پشت سر گذاشته است. اخلاق، محبت و عرفان اسلامي بايد هم در برابر فرقه هاي شبه عرفاني بايستد و هم براي غرب تشنه معرفت، شناخت، اخلاق، محبت و عرفان عرضه کند. در حالي که در برخي اوقات مي بينيم مسلمانان تلاش مي کنند در هيأت يک سيستم مدرن و تکنولوژيک خودشان را به رخ ساکنان غرب بکشانند. غرب و انسان غربي به دنبال تکنولوژي و زندگي مدرن نيست بلکه به دنبال کشف جهان دروني است و آرامش جان مي خواهد. چيزي که جهان مدرن و مدرنيته در اين 400 سال از او گرفته است آرامش اثيري و آسماني مي خواهد. ما بايد آن چه را آن ها ندارند عرضه کنيم. بايد با همه امکاناتي که داريم نشان بدهيم که اسلام و مسلمانان داراي عقلانيت و صاحب مهر، لطف، محبت و معنويت سرشارند و قادرند آن فضا و چاله وحشتناک معنوي غرب را پر کنند. ضمن اين که مي توانند با سيستم سازي و مديريتي متفاوت ميان جهان بيروني و دروني و دنيا و آخرت تعادل به وجود بياورند. بزرگ ترين مشخصه غرب حرکت يک ساحتي و يک سويه به سمت ماديت و ماترياليسم بود. تلاش شده بود اسلام تبديل به يک جريان کاملاً معنوي منزوي بشود در حالي که اسلام شيعي اسلام متعادلي است که دنيا و آخرت را با هم ارائه مي دهد.
مطلب ديگر اين است که ما بايد ادبيات نو به کار ببريم. ما نبايد با ادبيات قرن سوم و چهارم هجري با جهان حرف بزنيم چنانکه نبايد در زمان مضمحل و مستحيل شويم ولي بايد با زبان روز سخن بگوييم و بفهميم جهان چه گوشي دارد و امروز چگونه مي شنود. با ادبياتي که مي فهمد با او سخن بگوييم. گوش غرب مستعد شنيدن ادبيات کهنه نيست. بايد به جاي نگاه کردن به سروصداي تکنولوژي، گوش انسان غربي را دريابيد و ببينيد او چگونه مي شنود.
سومين نکته اين است که بايد غرب را در مباني نظري و فکري به چالش بکشيم. امروزه اگرچه نهضت هاي اسلامي قوي اي در شرق اسلامي مي بينيم اما به صورت پنهاني، يک نوع مجذوبيت و مرعوبيت در برابر مدرنيته را هم مي بينيم که اين پلي خيلي وحشتناک است يعني در ميان شرق اسلامي اگرچه حرکت هاي جدي ضد غربي و ضد صهيونيستي اتفاق افتاده اما جان ها به مدرنيته و جهان مدرن گره خورده است. شهوت تجربه مدرنيته هنوز در کشورهاي شرقي آن قدر قوي است که زمان بسيار زيادي نياز است تا بتواند غرب را در خودش مستحيل کند و بناي تمدني کاملاً متفاوت با تمدن غربي در بنياد فکري را پايه گذاري کند.
آيا حوزه و دانشگاه در اين زمينه به وظايف خود عمل مي کنند؟
راجع به دانشگاه بايد گفت که هنوز دانشگاه اسلامي نداريم و انقلاب فرهنگي در دانشگاه ها صورت نگرفته است. دانشگاهي که مي خواهد در حوزه تمدني مناسبات جهان اسلام را سامان بدهد بايد تحول فرهنگي بنيادين پيدا کند. در دانشگاه ها هنوز پرسش از غرب و نقد منابع و متون غربي اتفاق نيفتاده است. هنوز روش ها و ديدگاه ها غربي است. با نبود جريان قوي انقلاب فرهنگي اميدي به دانشگاه ها و تأثيرگذاري آن ها در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامي وجود ندارد. هيچ کس بيشتر و بهتر از مقام معظم رهبري از ضعف در تحول فرهنگي و انقلاب فرهنگي سخن نگفته است. حوزه هاي علميه هم کند حرکت مي کنند و غالباً از حوزه هاي فرهنگي و نظري غرب، از ادبيات غرب و آن چه در غرب تجربه شده و جهاني که در حال تحول بزرگ است غفلت دارند. و سرعتشان نسبت به جريان هاي پر سروصدايي که مي بينيم کند است. منابع، مصادر و ذخاير اصلي نزد آن هاست و بايد به سمت توليد آثاري بروند که با وجود هجمه عظيم فرقه ها و شبهات بتواند به اين عطش و تشنگي بزرگ جوانان و نسل حاضر پاسخ بدهد.
وضع فعاليت هاي فرهنگي و توليدات فرهنگي در اين زمينه چگونه است؟
در ايران، جريان هاي مستقل خصوصي جلوتر از جريان هاي رسمي دولتي هستند. اشخاصي که با انگيزه شخصي، دغدغه ديني و پرسش جدي از دشمن، غرب و صهيونيسم به راه افتادند و در هر حوزه قوي تر و پر توان تر پيش رفتند و آثار متفاوتي پديد آوردند در حالي، که تمام امکانات در دست دستگاه هاي دولتي است. دستگاه هاي دولتي سنگين لنگر انداخته اند؛ کند پيش مي روند؛ مدعي اند و حتي حرکت هاي جدي خصوصي را هم کند مي کنند. در حالي که تجربه نشان مي دهد در برابر جريان هاي مخالف ضد اسلام، ضد فرهنگ و ضد ايران ناتوان هستند و شناسايي شان از وضع موجود ضعيف است. در واقع دستگاه هاي رسمي در حوزه فرهنگي نسبت به جريان هاي خصوصي فرهنگي فعال و جهادي هم در شناخت حوزه هاي دشمن، هم در تجربه روش هاي مقابله و خنثي سازي و هم در ادبياتي که به کار مي برند نزديک 15 سال عقب هستند. نهادهاي دولتي از نظر فرهنگي احساس امنيت تام و تمام مي کنند در حالي که امنيت تام و تمام نمي تواند اتفاق بيفتد چرا که دشمن به مدد شيطان همه جانبه و در هر لحظه حاضر است و بايد همواره در مقابلش مهيا بود.
نقاط قوت و ضعف جبهه جهان اسلام در برابر غرب چيست؟
ما در شرايط تاريخي ويژه اي به سر مي بريم که اسلام در حال تولد دوباره است و جواني را با قدرت تجربه مي کند. در برابر، دشمن غربي پيري را تجربه مي کند. اين خود نکته مهمي است. در حالي که اسلام در اين شرايط قرار دارد همراهي مردمي نيز دارد و جماعت بزرگي را به سوي خود جلب کرده است. در حالي که جهان غرب تلاش مي کند ولي نخ نما، پير و فرسوده است و سخني نو ندارد و همراهي بزرگ مردمي هم ندارد. اين هم وجه بسيار بزرگ و مثبتي است.
ولي نقاط ضعف ها يکي اين است که غرب چون احساس خطر مي کند همه نيرويش را براي ضربه زدن و سرکوب کردن وارد مي کند. در حالي که ما نوعي احساس امنيت داريم و در نتيجه با تمام قوا به ميدان نمي آييم. و ديگر اين که نهضت اسلامي اتفاق افتاده و پيش روي کرده است در حالي که دستگاه هاي مورد نيازش که بتوانند آموزه هايش را عمومي کنند و به زبان روز ترجمه و عرضه بکنند در سطوح مختلف کاهل و کندند. اما دشمن لحظه به لحظه بي آن که شب و روز و خستگي بفهمد تلاش مي کند.
و نکته ديگر اين که هم پاي اين نهضت اسلامي، مرداني از جنس انقلاب و جهاد هستند که در حوزه فرهنگي و عمل اجتماعي از دستگاه هاي دولتي سبقت گرفته اند و پيش مي روند.
شناساندن فرهنگ مهدوي به نسل جوان چه تأثيري در دفع هجمه دشمنان دارد؟
غرب تصويري که از منجي مقدس موعود ما مي دهد تصوير يک پادشاه و يک سردار خشن جنگ جويي است که همه چيز را نابود مي کند. متأسفم که مي گويم ولي گاهي اوقات از ايشان به عنوان دجال آخرالزمان ياد مي کند. آنها از آنچه در آينده رخ مي دهد و يا حضور حضرت همه چيز دگرگون مي شود خبر دارند و همچنين بيم دارند. ضمن آن که تلاش مي کنند در غرب با جعل يک جريان آخرالزماني توسط مسيحيان صهيونيست جهان اسلام را در يک چالش بزرگ قرار دهند به اميد آنکه بتوانند از دست اسلام و جهان اسلام خلاص شوند. در اين جاست که ما بايد بتوانيم مهدويت را در ميان مردم و جوانان همراه با آگاهي و معرفت و به روز مطرح کنيم و جهاني را که امام مهدي(عج) تأسيس خواهند کرد به نحو احسن با مراجعه به منابع قوي روايي معرفي کنيم و چهره زيباي حضرت را در برابر چهره خشني که غرب معرفي مي کند بشناسانيم.
آيا ويژگي هاي آرمان شهر مهدوي و بنيان هاي نظري آن به روشني از منابع استخراج و عرضه شده است؟
ويژگي هاي آرمان شهر مهدوي به صورت مجمل و در قالب آثار مکتوب وجود دارد؛ اما امکان اين که تبيين شود و بيان هنري و زيبايي هاي بصري پيدا کند و ديده بشود نيافته است.
و در مورد بنيان هاي نظري هنوز کار جدي صورت نگرفته است و هنوز در سطح و ساحت بيان شاعرانه و معرفي احساسي و عاطفي از مهدويت هستيم و حوزه هاي علميه در اين باره مسئوليت بزرگ تري بر دوش دارند و در اين زمينه عقب هستند.
و سخن پاياني:
بايد مجاهده کرد، بايد آماده بود، بايد منتظر بود و به او انديشيد.
نظر شما