اسلام خواهان اخلاقی برای افراد است که در محیطئ مملوء از صلح و ارامش زندگی کرده و با اختیار سعادت خویش را رقم زنند. در این جستار برخی از اصول و مبانی در اخلاق محیط اموزش با بهره گیری از فرمایشات ایت الله مجتبی تهرانی خدمت خوانندگان عزیز تقدیم خواهد شد.
تربیت فرزند در کلام امام صادق(علیهالسلام)
در آن روایتی که از امام صادق (علیهالسلام) بود، داشت که این چهارده سال نباید فرزند را رها کنی. حضرت سهتا «هفت سال» درست کردند؛ هفت سال اوّل بگذار بازی کند. هفت سال دوم ادبش کن. هفت سال سوم ملازمش باش. یک بار دیگر روایت را بخوانم؛ «دَعْ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعاً وَ الْزَمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِین». یعنی چهارده سالگیاش که تمام شد، از پانزده سالگی تا بیست و یک سالگی او را جدایش نکنی؛ ملازمش باش. یعنی از خاطرجمعی خبری نیست! تازه من فرضم این بود که مدرسه و محیط آموزشیاش، محیط خوبی است که با خاطرجمع او را آنجا گذاشتهای؛ چه رسد که بدانی اینجا که رفت، رفت؛ یعنی جوّ حاکم بر محیط آموزشیاش، مغایر جوّ تربیتی خانوادگیاش باشد. وای به آنجاهای دیگر! دستورات تربیتی اسلام اینها نیست.
تقدّم ادب بر علم
در یک روایت از علی(علیهالسلام) داریم که حضرت فرمودند پیغمبر تربیت شده خدا است و مربّی او خدا بوده است؛ مربّی من هم پیغمبر بوده است؛ حالا من میخواهم مربّی مؤمنین باشم. یعنی مگر میشود هرکسی مربّی باشد؟! در این روایت هست که: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ پیغمبر را خدا تربیت کرد؛ «وَ هُوَ أَدَّبَنِی»؛ من را هم پیغمبر تربیت کرد؛ «وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُکَرَّمِین». من هم مؤمنین را تربیت میکنم. یعنی انسان باید استادی را پیدا کند که مؤدّب به آداب الهی و انسانی باشد. این را بدانید که حرف اوّل را «ادب» میزند، نه «علم» به معنای مفاهیم. اگر غیر از این فکر میکنید، بدانید که اشتباه میکنید. چون علم بدون ادب و تعلیم بدون تربیت، بعد وِزر و وبال میشود؛ وبال میشود روی گردنت! بعد میبینی فرزندت با پوشش برتر اسلامی رفت در این مرکز آموزشی، دو ترم نگذشته بیحجاب بیرون آمد. آنوقت چنان به چهکنم، چهکنم بیفتی که مفرّی پیدا نکنی.
رابطه تعلیم و تربیت در معارف اسلامی
بحث اوّل این است که رابطه تعلیم و تربیت چیست و چرا ما اینها را کنار هم میگذاریم؟ تعلیم و تعلّم مسأله آموزش است و در کنار آن مسأله تربیت مطرح میشود که عبارت است از روش گرفتن انسان از غیر و روش دادن به غیر. اگر دقت کنیم، میبینیم کسی که تزریق علم میکند و در مقام معلّم قرار میگیرد، در کنار بحث آموزش، به انسانِ مقابل خودش روش رفتاری و گفتاری هم میدهد که من قبلاً این رابطه را بحث کردهام. لذا ما در معارف اسلامی، هم از نظر آیات و هم از نظر روایات، میبینیم که این دو مورد را کنار هم مطرح میکنند. یعنی هرگاه مسأله تعلیم و تعلّم را مطرح میکنند، در کنارش هم مسأله تربیت که جنبههای تأدیبی و روش دادنی دارد را هم میآوردند. در معارف اسلامی این دو مورد را کنار هم میگذارند که این امر نشان میدهد که باید جهتی در کار باشد که من فهرستوار به بعضی از آنها اشاره میکنم.
تربیت نفوس، اوّلین مأموریت انبیا
در سوره آلعمران آمده است: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة». خداوند بر مومنین منّت گذاشت که پیامبری از خودشان برای تلاوت آیات، تزکیه جانها و تعلیم کتاب برانگیخت. مفادّ این آیه هم همان مطلب قبلی است. آیه دوم سوره جمعه هم که معروف است که میفرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ».[4] از همه این آیات فهمیده میشود که مأموریت اوّلیه انبیا، همین مسأله تربیت و تزکیه نفوس است.
اخلاق نیکو را به آنها بیاموز
در روایتی آمده است که پیغمبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) معاذ را به یمن فرستادند. حضرت به او مأموریت دادند که از طرف ایشان به آنجا برود و گروهی را سرپرستی کند. پیش از رفتنِ معاذ، حضرت خطاب به او فرمودند: «یَا مُعَاذُ عَلِّمْهُمْ کِتَابَ اللَّهِ وَ أَحْسِنْ أَدَبَهُمْ عَلَى الْأَخْلَاقِ الصَّالِحَةِ».ای معاذ، به آنها قرآن یاد بده و ادبشان را بر اساس اخلاق نیکو بیارای. حضرت به مسأله تعلیم کتاب و تربیت، با هم اشاره فرمودند. «وَ أَحْسِنْ أَدَبَهُمْ عَلَى الْأَخْلَاقِ الصَّالِحَةِ». یعنی روش رفتاری و گفتاری خوب و شایسته به آنها بده! ما احادیث زیادی در این رابطه داریم که من همینطور به عنوان نمونه میخوانم و خوب هم هست که اینها را بگوییم. از جمله روایتی از علی(علیه السلام) است که حضرت فرمود: «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ». میبینید که باز علم و ادب با همدیگر مطرح شده است.
تربیت «خود»، مقدّم بر تربیت «دیگران»
در نهجالبلاغه آمده است: «وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ».یعنی کسی که به خودش آموزش میدهد و خود را تربیت میکند، بیشتر از معلّم و مربّی دیگران سزاوار احترام و بزرگداشت است. اگر خودت به خودت چیز یاد دهی، بعد هم خودت را تربیت کنی، تو برای تجلیل سزاوارتر از آن کسی هستی که دیگران را آموزش میدهد و تربیت میکند. یعنی تو «خودت» مقدّمی که شعور پیدا کنی و روش اخلاقی و روش رفتاری صحیح را بیاموزی. لذا کسی که دارد خودش را میسازد، او سزاوارتر است که تجلیل شود تا آن کسی که از خود غافل است و دنبال سازندگی دیگران رفته است.
«علم و ادب» دوشادوش یکدیگر، در تمام محیطها
جلسه گذشته در همین رابطه روایتی را از امام صادق (علیه السلام) مطرح کردم که حضرت فرمودند: «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ یُورِثُ أَهْلَ بَیْتِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ الصَّالِحَ حَتَّى یُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ».یعنی مؤمن دائماً برای خاندانش علم و ادب بهجا میگذارد تا آنها را به بهشت وارد کند. این روایت مربوط به محیط خانوادگی است؛ امّا من این را خواندم که بگویم در آنجا هم علم و ادب کنار همدیگر است. لذا مؤمن اینطور است که اوّل برای خاندان خودش «علم» میگذارد و یکی هم «ادب شایسته»؛ یعنی هم تعلیم و هم تربیت. در مجموعه معارف ما، چه در آیات و چه در روایات، محیط آموزشی همراه با تربیت مطرح شده است. یعنی محیط تعلیمی باید همراه با تربیت باشد. اینکه میگوییم باید همراه باشند، یعنی این دو باید با هم و دوشادوش هم باشند. این یک مطلب اجمالی بود که من اوّل بحثم مطرح کردم.
تفکیکناپذیری محیط آموزشی از محیط تربیتی
در اینجا مسائل مختلفی مطرح میشود که یک بحث این است که آیا میشود بین تعلیم و تربیت جداسازی کرد یا نه؟ این مسأله بسیار مهمی است. در حالت عادی و به روش معمولی، یک استاد است و یک شاگرد؛ استاد به شاگرد رشتهای از علوم را میآموزد. آیا در اینجا میتوان گفت که الآن استاد فقط دارد به او علم میآموزد و از نظر تربیتی، هیچ نقشی ندارد؟ میتوانیم این را بگوییم یا نه؟ من این روش معمول و متداول را دارم میگویم.
یک وقت نگویید من به روش معمول درس نمیخوانم و نوار گذاشتهام و از روی نوار درس میخوانم! اتفاقاً در آنجا هم تأثیرگذاری تربیتی هست. البته من فعلاً درباره همین موضوعات و شیوههایی که مورد ابتلا است صحبت میکنم؛ ولی این را بدان که با اگر نوار هم علم میآموزی، آنجا هم تو داری از استاد روش گفتاری میگیری. خیال نکنی که با نوار از استاد تأثیر نمیپذیری! تعلیم و تربیت را به هیچ وجه نمیتوان از یکدیگر جدا کرد. از جداسازی خبری نیست. با این توضیحات آیا میتوانیم اینها را از هم جدا کنیم؟ شما در هیچ محیط آموزشی، نمیتوانید محیط تربیتی را جدا کنید و بگویید تعلیم هست ولی تربیت نیست.
دلیل توصیه بر همنشینی با علمای وارسته
من یک روایت از علی (علیه السلام) بخوانم؛ «جَالِسِ العُلَمَاءَ یَزدَد عِلمُکَ وَ یَحسُن أدَبُکَ وَ تَزکُ نَفسُکَ».نزد دانشمندان بنشین که به علمت افزوده میشود و ادبت نیکو میگردد و جانت وارسته میشود. البته علی(علیهالسلام) «عُلمای وارسته» را مطرح میکند. با همنشینی با اینها هم به عملت افزوده میشود که این مربوط به آن جایی است که جنبه ارادی دارد و تعلیم است، هم به ادبت افزوده میشود که اینجا دیگر ارادی نیست. تربیت و مجالست، تفکیککردنی نیست. بخواهی، نخواهی معلّم بر روی شاگرد اثر میگذارد.
معلم، «الگوی ناخودآگاه» شاگرد
لذا یکی از محیطهایی که بر روی انسان اثر دارد و از نظر سازندگی و ساختار روحی انسان اثر قوی هم دارد، محیط آموزشی است؛ چه در بُعد عقلانی، چه در بُعد نفسانی و چه در بُعد جوارحی. اگر بخواهیم مطلب را در قالب اصطلاح بریزیم، باید بگوییم آموزش چه از نظر اعتقادی، چه از نظر اخلاقی و چه نسبت به جنبههای نفسانی تأثیرگذار است. معلّم با هیکل خود، با کلام خود، با تمام رفتارهای خود شاگرد را تربیت میکند. یکی از مصادیق رفتار، همان گفتار است. اصلاً گفتار، بخشی از رفتار است. کار گوش شنوایی است؛ کار چشم بینایی است؛ کار زبان هم جنبههای گفتاری است. گفتار، عملِ زبان است. چون هر یک از اعضای بدن، عملی متناسب با خود دارند که معلّم با تمام آنها الگوی شاگرد است و او را تربیت میکند.
سنین تربیت؛ هفت تا بیست و یک سالگی
در اینجا یک مطلب مطرح است که تأثیرگذاری معلّم بر روی متعلّم از چه چیزی نشأت میگیرد؟ خوب دقّت کنید! من از بحث محیط خانوادگی بیرون آمدم و رفتم به محیط آموزشی. جلسه گذشته نسبت به این بحث من دو روایت را خواندم که مربوط به سنّ بچه بود. بچه در چه سنّ و سالی روحش ساخته میشود؟ بهطور غالب و معمول از هفت سالگی تا چهارده سالگی است. در روایت داشت تا هفت سالگی بچه بازی میکند؛ از هفت سال تا چهارده سال و از چهارده سالگی که دوباره هفت سال دیگر بگذرد، تا بیست و یک سالگی زمان روشگیری و تربیت پذیری است. روایت را تکرار میکنیم، خوب است. از امام صادق(علیهالسلام) است که: «دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبُ سَبْعَ سِنِینَ»؛ فرزندت را رها کن تا هفت سال بازی کند؛ بعد از هفت سال ادبش کن! اینجا است که روش میگیرد؛ اینجا تربیت میشود. «وَ الْزَمْهُ نَفْسُکَ سَبْعَ سِنِینَ».هفت سال هم حواست جمع باشد و همراه خودت باشد؛ مراقبتش کن که از دستت نرود. ما دو روایت از امام صادق داشتیم که این یکی از آنها بود.
دوران مدرسه؛ اوج دوران تربیتی
پس چهارده سال است که در این چهارده سال، روح انسان در ابعاد گوناگون وجودیاش شکل میگیرد و ساختار پیدا میکند؛ از نظر روحی، جسمی، اعتقادی و اخلاقی، تا برسد به عملی که روش رفتار کردن است. تربیت چه بود؟ روش دادن و روش گرفتن بود. سنّ روش دادن در ابعاد گوناگون، چهارده سال است؛ یعنی از هفت سالگی تا بیست و یک سالگی. بهطور غالب اینطور است. این چهارده سال، همان چهارده سالی است که محیطهای آموزشی را تشکیل میدهد. این همان چهارده سال است که در روایات آمده است. اینجا است که تعلیمها همراه با تربیتها است؛ خواسته یا ناخواسته.
گام اوّل: دقّت در معلّم
حالا در این جلسه من وارد مسأله رابطه بین «استاد و شاگرد» و «معلّم و متعلّم» میشوم که همین روند در معارف ما نیز هست. من این مطلب را با یک روش خاص و به صورت فهرستوار عرض میکنم. ما میبینیم در معارفمان روی «معلّم» خیلی تکیّه شده است، که انسان باید در انتخاب معلّم مراقب باشد. این نیست مگر برای اینکه همیشه تعلّم همراه با تربیت است. در ذیل این آیه شریفه «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»روایتی از امام باقر(علیهالسلام) نقل شده است که حضرت فرمودند: «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ».مُراد از این که انسان در خوراکش دقّت کند، این نیست که انسان به لقمهای که بر میدارد، نگاه کند که دارد چه میخورد! مثلاً ببیند موادّش چیست، چه ویتامینهایی در آن هست و امثال اینها؛ اینجا بحث شکم مطرح نیست! حضرت میفرمایند بحث این است که: «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ»؛ یعنی به علمی که دارد میآموزد نگاه کند که از چه کسی دارد میآموزد.
«شخص معلّم» موضوعیت دارد
ما در روایات داریم که روح انسان همانطور که جسم انسان احتیاج به غذا دارد تا نیرو بگیرد و پرورش پیدا کند، آن هم نیاز به غذای متناسب با خودش دارد. نگاه کن ببین آشپز کیست و دستپخت چه کسی را داری میخوری! به کسی که میخواهی غذای روحت را از او بگیری نگاه کن! ببین کیست! نقطه ثقل و تأکید این روایت بر روی «شخص» است. اینها را دقت کنید! یک وقت میگوید به آنچه که او میگوید توجه کن، یک وقت میگوید خودش مهم است و «شخص معلّم» موضوعیّت دارد. «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ» این غذای روح را که میگیری، «عَمَّنْ یَأْخُذُهُ»؛ ببین این آشپز چگونه آدمی است؟ این معلّم و استاد چگونه آدمی است؟ ببین دانشت را از چه کسی میگیری؟ در روایتی از پیغمبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است: «فَانظُرُوا عَن مَن تَأخُذُونَ هَذَا العِلمَ».نگاه کنید که این علم را از چه کسی میگیرید! اینجا حضرت به نوع علم کاری ندارد، بلکه به شخص کار دارد. میفرماید دقّت کنید که علم را، هرچند علم دین را، از چه کسی میگیرید؟ این شخصِ معلّم را بررسی کن!
مربّی باید تربیت شده الهی باشد
لذا من روایتی را آخر جلسه گذشته خواندم و گذشتم که شخصی که خود را در اختیار غیر قرار میدهد و غیر میخواهد او را سرپرستی کند و بسازد، باید خودش ساخته شده باشد. اوّل ببین اینطور هست یانه؛ یعنی ببین عالم ربّانی است، یا شیطانی به صورتی انسان است؟ کدام یکی است؟ روایت از علی(علیهالسلام) بود، که حضرت فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ خدا پیغمبر را تربیت کرد؛ «وَ هُوَ أَدَّبَنِی»؛ او هم من را تربیت کرد؛ «وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُکَرَّمِین». یعنی حالا که من به واسطه پیغمبر تربیت شدهای الهی هستم، سرپرستی دیگران را میپذیرم.
لذا من خطابم به اساتید است که اگر خودتان تربیت الهی ندارید، نباید وارد عرصه تربیت دیگران شوید. از آن طرف هم جوان و دانشآموز نباید خودش را در اختیار هر کسی قرار دهد و سرپرستی هر کسی را نباید بپذیرد. این است که من عرض کردم باید در محیطهای آموزشی دقّت شود. حتّی در بهترین محیطهای آموزشی هم انسان نباید خیال راحت هم داشته باشد.
گام دوم: دقّت در علم
روایات ما میفرماید دقّت کن که معلّم کیست؛ بعداً سراغ مسأله «آنچه از دهانش در میآید» میرود. حالا که از فاسق نبودن معلّم خیالت راحت شد، ببین چه چیزی را القا میکند و چه مطالبی را در دهان بچه میگذارد! لذا ما در روایاتمان داریم که معلّم روح من را تغذیه میکند. یعنی علم، تغذیه روحی است و این غذا، غذای روح است. ما هم غذای جسم داریم و هم غذای روح که پرورش است. ما روایات متعددی داریم که شما همانگونه که در تغذیه جسمتان دقت میکنید، در غذایی که برای روحتان از دیگری میگیرید هم دقّت کنید. اینجا دیگر مطلب درباره مسائل علمی است.
حرف معلّم، غذای روح است
پس اوّل ببین معلّم چه کسی است و بعد هم ببین چه میگوید. روایتی از امام حسن(علیهالسلام) است که میفرماید: «عَجَبٌ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فِی مَأْکُولِهِ کَیْفَ لَا یَتَفَکَّرُ فِی مَعْقُولِهِ فَیُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا یُؤْذِیهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ مَا یُرْدِیهِ» در شگفتم از آدمی که وقتی میخواهد چیزی بخورد، دقّت میکند؛ یعنی فکر میکند که چه بخورد، امّا نسبت به آن چیزی که مربوط به روحش است و غذای روح او است، فکر نمیکند که چیست.
پایان پیام/
نظر شما