عرفان شناخت غایب است از ورای حجاب ها

شناخت خداوند از راه عقل و فلسفه، کلام، برهان و استدلال، نظیر شنیدن و شناخت او از راه دل، کشف و شهود باطنی و قلبی نظیر دیدن است.<BR>

خبرگزاری شبستان: دو واژه عرفان و معرفت از نظر لغوی معنای واحدی دارند و هر دو به معنای شناختن هستند. این شناخت می تواند از طریق حس، عقل، نقل، و حس یا دل حاصل شده باشد. از این رو از نظر لغوی تفاوتی بین انواع شناخت ها نیست و می توان به همه آنها عرفان اطلاق کرد.
عرفان در اصطلاح به شناخت ویژه ای اختصاص یافته که از راه شهود درونی و دریافت باطنی حاصل می شود. شهود قلبی و دریافت باطنی که شناختی بی واسطه است و مستقیما خود معلوم مورد ادراک قرار می گیرد. در اصطلاح فلسفی علم حضوری نامیده می شود. علم حضوری برخلاف علم حصولی از راه تجربه، فکر و استدلال و مفاهیم ذهنی به دست نمی آید. هر جا که سر و کار ما با مفهوم، تفکر و تعقل باشد حاصل تلاشمان نیز امر عقلانی دیگری خواهد بود که از سنخ مفاهیم است، در حالی که عرفان، شناختی حضوری است و از سنخ مفاهیم نیست.
شناخت ها و علوم حضوری فراوانند و به هر علم حضوری و شهود درونی عرفان گفته نمی شود، بلکه به طور خلاصه عرفان عبارتست از:
شناخت خدای متعال، صفات و افعال او، شناختی که نه از راه فکر و استدلال، بلکه از طریق ادراک قلبی و دریافت باطنی حاصل می شود.
معرفت هایی که بواسطه مفاهیم و صورت های ذهنی برای ما حاصل می شود، در واقع شناخت هایی از پشت حجاب و حائل است. البته حجاب رقیق و غلیظ دارد. ولی حتی رقیق ترین حجاب ها نیز حجاب است.
ما به طور معمول خداوند را از طریق مفاهیم، اوصاف و بحث های عقلی می شناسیم. این همان شناخت های غیرمستقیم و از ورای حجاب است.
تمامی براهین فلسفی و کلامی، حتی دقیق ترین و فنی ترین آنها چیزی جز شناخت غایب در دست آدمی قرار نمی دهد.
عرفان در جایی است که این شناخت غایبانه و مفهومی، به شناخت حضوری و عینی تبدیل شود. توصیف شیرینی، شناخت هایی را در قالب مفاهیم و صورت های ذهنی برای فردی مزه شیرینی را نچشیده باشد حاصل می کند؛ ولی این همه، یافتن مزه شیرینی نیست. تنها راه یافتن مزه شیرینی، خوردن و چشیدن غذاها و خوراکی های شیرین است. شناخت خداوند از راه عقل و فلسفه، کلام، برهان و استدلال، نظیر شنیدن است و شناخت او از راه دل، کشف و شهود باطنی و قلبی نظیر دیدن و در تفاوت این دو همین بس که شنیدن کی بود مانند دیدن.
بنابر این روشن شد که اصل عرفان، یافت حضوری و ادراک شهودی خداوند، صفات و افعال او است. از این رو، این شناخت از سنخ مفاهیم و صورت های ذهنیو الفاظ نیست، بلکه دیدن و یافتن است. اما کسی که چنین مشاهده و شناختی برایش حاصل می گردد اگر بخواهد آنچه را که دریافت کرده، برای دیگران بازگو و توصیف کند، چاره ای ندارد جز اینکه آن را در قالب الفاظ و مفاهیم درآورد تا برای دیگران قابل فهم باشد. از این رو، در این اصطلاح به این نقل ها و گزاره هایی که به قصد حکایت آن دریافت و شناخت حضوری بیان می شود نیز عرفان گفته می شود. در واقع این همان چیزی است که از آن به عرفان نظری تعبیر می شود.
علاوه بر آن، از آنجا که حصول چنین کشف و شهودهایی معمولا متوقف بر تمرین و انجام برخی کارها و دریافت های خاصی است این روش های عملی یا آیین سیر و سلوک را نیز عرفان نامیده اند و آن را با قید عملی مشخص کرده اند. بنابراین به طور خلاصه عرفان عملی عبارتست از دستورالعمل های خاصی که انسان را به شناخت حضوری و شهودی خداوند رهنمون می شود.
در مقابل و به تعبیر فلسفی، عرفان نظری عبارتست از گرفتن علم حصولی از علم حضوری و ریختن علم حضوری و شهود باطنی در قالب الفاظ و مفاهیم ذهنی. درو اقع عرفان نظری خودش نوعی فلسفه است چراکه سروکارش با الفاظ، مفاهیم، قالب و شکل بیان مطالبش شبیه فلسفه است.
بنابراین، مدعای صاحبان عرفان نظری این است که ما این حقایق را به علم حضوری یافته و درک کرده ایم؛ به همین سبب اگر این ادعا از سوی پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام باشد، نخست شکی نیست که در حقیقت چیزی را ادراک کرده اند، یافت حضوری خود را برای ما بیان کنند و دوم تردیدی نیست که آنچه را یافته اند، حقیقت است نه خیال و وهم و القایی شیطانی.
اما گذشته از معصومین علیهم السلام دیگران برای ما مشکوکند تا هنگامی که نخست اطمینان پیدا کنیم خاف نمی گویند و دوم اینکه با قرائتی بدست آوریم و احراز کنیم که ادراکات و یافته ها، از عنایت های ربانی است نه از القائات شیطانی و تسویلات نفسانی.(*)
*برگرفته از در کوچه های آفتاب نوشته آیت الله مصباح یزدی
پایان پیام/

 

کد خبر 255422

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha