روایت کیمیایی از موسیقی، سینما و ادبیات

کیمیایی می گوید امپراتوری عام تو را به روزمر گی دعوت می کند و اگر مقاومت کنی، له می شوی.

به گزارش خبرگزاری شبستان، شنیدن از موسیقی، سینما و ادبیات در روزهایی که رسانه‌ها در رقابتی بدون خط پایان برای انتشار اخبار انتخابات مسابقه می‌دهند خود حظ وافری است، چه برسد به آنکه کهنه‌کار سینمای ایران، راوی آن باشد.مسعود کیمیایی روز گذشته در گفت وگو با خبرآنلاین درباره موسیقی حرف زده است که امروز مورد اقبال رسانه‌های مکتوب قرار گرفته است تا جایی که روزنامه هفت صبح که عکس یک صفحه اول خود را به عکس کیمیایی اختصاص داده تیتر زده « کاش این مصاحبه راما انجام داده بودیم».
در این میان خواندن گزیده سخنان کیمیایی در جریان مصاحبه که در روزنامه اعتماد منتشر شده خالی از لطف نیست. مصاحبه‌ای که در آن کار به دغدغه های شخصی او هم کشیده شده اما موضوع گفت وگو موسیقی بوده. بهانه این گفت وگو آلبوم جدید رضا یزدانی بوده است. یزدانی از پدیده‌هایی است که به واسطه همکاری با مسعود کیمیایی به محبوبیت گسترده‌ای دست پیدا کرد. کیمیایی بحث های جالبی را مطرح کرده. او در این گفت وگو درباره ویژگی خوانندگانی که با آنها کار کرده می گوید: «موضوع صدا همیشه برای من امری ثانوی بوده. برای من این مهم بوده که حواس خواننده کجاست و آن چیزی که برای خواندن انتخاب می کند، چیست. صدای خوب و بد را نمی شود تشخیص داد. صدای خوب و بد بعدا به وجود می آید. مگر صدای باب دیلن خوب است؟»
جملات زیر گزیده‌ای از سخنان این کارگردان مطرح سینما در این گفت وگو است:
- کنار خیابان پیر مردی بود که صفحه دست دوم می فروخت. وقتی فرهنگی ها می رفتند خارج، خیلی از چیز هایشان را دم در می گذاشتند. این پیر مرد می رفت صفحه ها را برمی داشت و کنار خیابان می فروخت. ما هم می رفتیم از او صفحه دست دوم و خش دار می خریدیم و گوش می کردیم. پول نداشتیم از فروشگاه بتهوون صفحه بخریم. همه چیز از اینجا شروع شد. جرقه عشق و علاقه من به موسیقی از اینجا بود.
- وضع مالی و تربیت خانوادگی من طوری نبود که بتوانم همه خودم را بگذارم و بروم کنسرواتوار یا همه خودم را بگذارم و بروم فرانسه سینما بخوانم یا اصلادانشگاه بروم. اینها برای من دست نیافتنی بود. من خودم باید استعدادم را کشف می کردم. من باید معلمم را کشف می کردم نه اینکه معلم مرا کشف کند.
- امپراتوری عام تو را به روزمر گی دعوت می کند و اگر مقاومت کنی، له می شوی.
- اسفندیار یک هوش سرشار بود، او هم آماده انفجار بود. با موسیقی فیلم این انفجار اتفاق افتاد و اسفندیار به گنج درون خودش رسید. اساسا پیدا کردن این گنج کار ساده یی نیست. ممکن است درش را باز کنی و ببینی هیچ چیزی در آن نیست.
- من معتقدم هنوز فیلمم را نساخته ام. این را همه کسانی می گویند که دو، سه تا پیچ اصلی عمرشان را گذرانده اند. من هر کاری هم که کرده باشم، ته ته اش این است که به زبان فارسی فیلم ساخته ام، به زبان فارسی رمان نوشته ام، به زبان فارسی شعر گفته ام.
-10 سالم بود اگر می خواستم فیلمی را دو بار ببینم، یا باید قایم می شدم زیر صندلی و قاچاقی آن را می دیدم یا اینکه شش ریال می دادم و فیلم را دوباره می دیدم و برای بار دوم که آن را می دیدم متوجه می شدم که غیر از صدای آدم ها، صداهای دیگری هم به گوش می رسد. کم کم فهمیدم این موسیقی فیلم است. این طور بود که وارد دنیای وسیع موسیقی فیلم شدم. من گوستاو مالر را در 17 سالگی در خیابان ری کشف کردم.
- زایش گوش تو با موسیقی سنتی ایران اتفاق می افتد. من دوستش دارم و در کوچه پس کوچه هایش خیلی گشته ام.
- [موسیقی روز را] کمی دنبال می کنم. فکر نکنید در اقبال آذر و ظلی مانده ام.
 

پایان پیام/

کد خبر 242848

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha