به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پرس تی وی این مقاله که «دوستِ اسرائیلی اسد» نام دارد در نگاه اول تلاشی ناشیانه برای نمایاندن بشار اسد، رئیسجمهور سوریه به عنوان یکی از همپیمانان بنجامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل به نظر میرسد، اما در حقیقت از تلاش اسرائیل برای اجرای جزء به جزء راهبردهای تعیین شده در گزارشِ موسسه بروکینگز با نام «کدام راه به سوی ایران» خبر میدهد؛ رژیم تلآویو قصد داشت تا پیش از حمله امریکا-اسرائیلی به تهران و آغاز جنگ با ایران، سوریه را فریب دهد.
نا گفته پیداست که سوریه در دامِ اسرائیل نیفتاد و به همین خاطر به جنگ معاندانه و مخربِ مهاجمانی چون امریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و همپیمانان منطقهای آنان گرفتار شد.
بخشی از مقاله منتشر شده در این روزنامه اسرائیلی به شرح زیر است:
نتانیاهو برای نزدیکتر شدن به اسد انگیزههای بسیاری داشت. اول از همه اینکه تلآویو قصد داشت بین ایران و سوریه فاصله بیاندازد، به امید آنکه در صورت حمله به تاسیسات هستهای ایران در نطنز و فردو، از حمایت دمشق برخوردار شود.
دوم اینکه از دست رفتن همپیمانان اسرائیل همچون ترکیه و پس از آن مصر با نگرانی درباره رو به وخامت نهادن اوضاع امنیتی در جنوبِ اسرائیل در هم آمیخت.
سومین انگیزه نتانیاهو تضعیف حزب الله بود، دلیل چهارم وی نیز پرداختن به دغدغههای موجود در رابطه با آن بود که شورشیان سوریه در حقیقت عوامل القاعده هستند و اینکه سقوطِ دولت اسد سوریه را به یک کشور متخاصم اسلامی بدل میکند.
البته اگرچه هاآرتص تصدیق میکند که افراد موسوم به «شورشیان سوریه» در حقیقت تروریستهایِ بدطینتِ القاعده هستند و هیچ قصدی هم برای برپایی چیزی شبیه به «آزادی» و یا «دموکراسی» در سوریه ندارند اما بر خلاف روایت پر آوازه غرب، اسرائیل در حقیقت یکی از سه توطئهگر اصلی برای پرورش ارتش تروریستی است.
سیمور هرش، روزنامه نگار سرشناس امریکایی در مقاله خود با عنوان «تغییر جهت: آیا بهره بردن از دشمنانمان در جنگ با ترور سیاست جدید دولت است؟»، که سال 2007 در نشریه نیویورکر به چاپ رسید، اسرائیل را یکی از کشورهایی معرفی کرد که به طور مستقیم در توطئه کمک مالی و تسلیح افراطگرایان فرقهای با هدف نابودی ایران و همپیمانان منطقهای آن دست داشته است:
در سالهای گذشته عربستانیها، اسرائیلیها و دولت بوش مفهومی غیررسمی از مسیر راهبردی جدید خود را توسعه دادهاند. یکی از مشاوران دولت امریکا به من گفت که دست کم چهار عنصر اصلی در این بین دخیل بوده است. اول اینکه اسرائیل اطمینان حاصل خواهد کرد که امنیتش به بهترین نحو حفظ خواهد شد و اینکه کشورهایی چون امریکا، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای سنی دغدغههایِ این رژیم درباره ایران را در سر خواهند داشت.
مورد دوم آن است که عربستانیها حماس، حزب اسلامگرایان فلسطین که از سوی ایران حمایت شدهاند، را بر آن خواهند داشت تا دست از خصومت با اسرائیل بکشد و برای سهیم شدن رهبریت با فَتَح مذاکرات جدی را آغاز کند. (عربستانیها در ماه فوریه برای انجام معاملهای بین این دو حزب میانجیگری کردند. این در حالی است که اسرائیل و امریکا نارضایتی خود را از انجام این کار ابراز کردند.)
سومین مورد نیز آن بود که دولت بوش خواهد توانست برای مقابله با تسلط شیعه در منطقه به طور مستقیم با کشورهای سنی کار کند.
و مورد آخر نیز اینکه دولت عربستان سعودی با اجازه دولت واشنگتن برای تضعیف دولت بشار اسد در سوریه کمک مالی فراهم خواهد کرد. اسرائیلیها بر این باور هستند که اعمال چنین فشاری بر دولت اسد راه را برای مذاکره هموارتر خواهد کرد. سوریه یکی از مجاری اصلی برای تسلیح حزب الله است. عربستان سعودی نیز به سبب قضیهی ترور رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان، در سال 2005 با سوریها سرِ ناسازگاری دارد، چرا که فکر میکند دولت اسد مسئول این کار بوده است. حریری، یک سنیِ میلیاردر بود که با رژیم عربستان سعودی و شاهزاده بندر رابطه نزدیکی داشت. (یکی از تحقیقات انجام شده از سوی سازمان ملل قویا اظهار میکند که سوریها در این کار دست داشتهاند اما هیچ گونه مدرک مستقیمی دال بر حقانیت این موضوع در دست نیست. بر پایه گزارشها قرار است یک دادگاه بین المللی تحقیقات جدیدی را در رابطه با این امر آغاز کند.)
عقیده اسرائیلیها مبنی بر اینکه اعمال فشار بر دولت اسد «راه را برای مذاکره هموارتر خواهد کرد» و همچنین «انگیزههایی» که اخیرا در روزنامه هاآرتص ذکر شد، همه و همه بخشهایی از گزارشِ موسسه بروکینگز در سال 2009 با عنوان «کدام راه به سوی ایران؟» هستند. بخشی از این گزارش را ذکر میکنم:
«ممکن است اسرائیلیها بخواهند تا زمان مصالحه با سوریه از (حمله) به ایران دست بکشند، این امر در کاهش مقاومت حزب الله و به طور بالقوه حماس به آنان کمک میکند. در نتیجه ممکن است اسرائیل بخواهد که واشنگتن در میانجیگری بین (تلآویو) و دمشق نهایت تلاش خود را به کار ببندد.» (صفحه 109)
اگر چه همسایههای منطقهای سوریه همچون ترکیه، اردن، عربستان سعودی و قطر در رکاب امریکا و اسرائیل و منافع آنان گام برمیدارند، اما واضح است که سوریه از پذیرش «قراردادِ ریاکارانه صلح» با اسرائیل سرباز زد. این کشورها به ناآرامی و قتل عام در سوریه دامن زدند، آشوبی که اکنون بسیار طولانی و وخیم شده است. ممکن است جان گرفتنِ دوباره سوریه طرحهای غرب را به تاخیر انداخته و یا حتی آن را نابود کند، طرحهایی که هدف از آن تسلط مجدد بر خاورمیانه و به تاخیر انداختن جنگ با ایران است.
تلاشهای ریاکارانه اسرائیل برای نزدیک شدن به سوریه تنها یکی از چند راهبرد تعیین شده در گزارشِ سال 2009 موسسه بروکینگز است. یکی دیگر از پیشنهادهای بروکینگز حذف گروهک مجاهدین خلق از فهرست گروههای تروریستی و تسلیح آن بود.
اگرچه گروهک منافقین سالها به دلیل آدم ربایی و کشتار افسران امریکایی و پیمانکاران غیرنظامی به عنوان یک نهاد تروریستی خارجی در فهرست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه واشنگتن قرار داشت اما با وجود این هنوز هم تسلیح و حمایت مالی میشد و حتی اعضای آن در خاک امریکا تعلیم میدیدند.
وزارت خارجه امریکا در سال 2012 به طور رسمی گروهک منافقین را از فهرست گروههای تروریستی حذف و اعلام کرد که علیه ایران از این گروه حمایت مالی و تسلیحاتی خواهد کرد. لس آنجلس تایمز در مقاله خود با عنوان «امریکا مجاهدین خلق را از فهرست گروههای تروریستی حذف میکند»، که در سپتامبر سال 2012 منتشر شد، نوشت:
یکی از مقامات دولت امریکا روز جمعه اعلام کرد که گروه تبعیدی کوچک اما با نفوذ مجاهدین خلق از فهرست سازمانهای تروریستی خارجی امریکا حذف خواهد شد.
در عوض روزنامههای نیویورکر و دیلی میلِ انگلیس نیز هر کدام گزارش کردند که گروهک منافقین در فعالیتهای تروریستی خود علیه ایران از جمله ترور دانشمندان هستهای این کشور از سوی غربیها تسلیح و هدایت میشد و از جانب آنان تعلیم میدید.
حذف گروهک مجاهدین از فهرست سازمانهای تروریستی و تسلیح آن اثبات میکند که غرب با تسلیح ریاکارانه دشمنانِ «تایید شده» خود، سیاستی دوگانه دارد. داستانِ محکومیت سازمانهای تروریستی و در عین حال تسلیح و هدایت آنان بر ضد دشمنان غرب گواه این قضیه است که چگونه هزاران تُن تسلیحاتی که ناتو و همپیمانان منطقهای آن برای به اصطلاح «واسطهگرایان» سوریه فرستادند، به دست اعضای القاعده و النصره رسیده است، گروههایی که در این نزاع از همه بیشتر حمایت شدند.
گزارش بروکینگز تنها یک تکه کاغذ نیست، بلکه توطئهای ثبت شده است که به خاطر منافع شرکتهای سرمایهگذار انجام شد. ممکن است هاآرتص به آن امید بسته باشد که مردم این مقاله را سرسری بخوانند و اینگونه نتیجهگیری کنند که اسرائیل به نوعی از سوریه حمایت میکند و هیچگاه درنیابند که موضوع فریب سوریه و خیانت به آن است، همان چیزی که بر سر لیبی آمد.
هاآرتص همچنین امید دارد که خوانندگان آنچه سوریه نپذیرفت و آنچه که به «خیزشِ» سال 2011 انجامید را متوجه نشوند، خیزشی که خود هاآرتص نیز اکنون تصدیق میکند کار تروریستها بوده است و نه «جنگجویان آزادی»؛ روزنامه نیویورکر نیز در سال 2007 آشکار کرد که این ناآرامی از سوی امریکا، عربستان سعودی و خود اسرائیل رهبری میشود.
نا گفته پیداست که سوریه به سبب ممانعت از طرحهای غرب علیه ایران اکنون مجازات و ویران میشود. همچنین پیدا است که افرادی که در سوریه با مردم این کشور و دولت آنان میجنگند، برای کمک به مهاجمان خارجی و آنچه در راستای منافع غرب است فعالیت میکنند تا اینگونه بار دیگر جهان عرب را به استعمار بکشانند. هنگامی که نیروهای واسطهی ناتو دانشگاه دمشق را هدف موشکهای خود قرار میدهند و جان 10 تا 15 تن از افراد بیگناه را میگیرند، عموم باید از ماهیت کشتارهای تنبیهی و از پیش تعیین شدهای که این «شورشیان» مرتکب میشوند، آگاه باشند.
نویسنده: تونی کارتالوچی نویسنده و محقق ژئوپلتیک امریکایی مستقر در بانکوک است.
نظر شما