خبرگزاری شبستان؛ بدعت در لغت عبارت است از تازه، نو، جزء نوى که بى سابقه و بدون الگو درست شده باشد. [534] یکى از اوصاف خداوند بدیع است و بدیع یعنى خالق، البته خالقى که مخلوقش الگو و سابقه ندارد. [535] بعنوان مثال اگر یک بازى که سابقه ندارد وارد بازار شود یا یک قالى که نقشه اش هیچ سابقه نداشته باشد از نظر لغت بدیع است. هر کارى که در صنعت، خلقت و معاشرت الگوى پیشین نداشته باشد از نظر عرب بدعت است. [536] بدعت در آیه شریفه (بَدیعُ السَّمواتِ وَالأَرْضِ) [537] و آیه (ماکُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ)[538] به همین معناى لغوى مى باشد که وقتى به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مى گفتند شما غذا مى خورید و راه مى روید پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: کار من چیز جدیدى نیست و پیشینیان از پیامبران مثل من بودند. اما بدعت در شرع، از نظر اصطلاح فقها به نوآورى گفته مى شود که در شریعت نباشد اعم از اینکه این نوآورى فعل، یا کلام و عقیده باشد. پس هر نوع اندیشه نو، فعل نو، کلام نو، که در شریعت نبوده، وارد شریعت شده و گفته شود که خدا فرموده و حال اینکه در شریعت دلیل و ریشه اى ندارد بدعت است. رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «من أحدث فى أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد» [539].
ارکان بدعت در شریعت
بدعت در شریعت داراى سه رکن است که عبارتند از: افزودن یا کاستن از احکام دینى؛ رکن نخست بدعت، دستکارى و نوآورى در شریعت است. یعنى نسبت دادن چیزى به شریعت که در آن وجود ندارد. ولى اگر نظریه اى تازه مطرح شود که دستکارى و نوآورى در شریعت نبوده، بلکه تنها نظریه جدید علمى باشد که به شریعت ارتباطى نداشته باشد، بدعت به شمار نمى رود. گرچه ممکن است حرام باشد. به عنوان مثال، اختلاط زن و مرد با هم در مجلس عقد و عروسى در گذشته نبود ولى در اواخر دوران قاجار و بعد از قاجار این اندیشه در ایران رواج یافت. این بدعت لغوى است نه شرعى، چون به شرع نسبت داده نمى شود; اما با این که بدعت نیست کارى حرام است. همچنین بازى هاى جدید مانند فوتبال و بسکتبال بدون برد و باخت و رانندگى زنان بدعت لغوى است; اما بدعت شرعى نیست چون به شرع نسبت داده نمى شود ولى در عین حال باید بررسى شود که آیا جایز است یا نه. اما بحث ما در حرام بودن یا نبودن نیست، بلکه در حوزه ماهیت شناسى بدعت است. دلیل ما بر این قول (که بدعت عبارت است از نوآورى و دستکارى در شریعت)، آیات قرآنى است که به چند آیه اشاره مى شود.
کتاب الهى را دستکارى کرده و از دیگران پاداش مادى دریافت مى کنند
1. مشرکان روزى خدا را به دو قسمت حلال و حرام تقسیم مى کردند. خدا آنان را چنین نکوهش مى کند: قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ لَکُم مِّن رِّزْق فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلاَلاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ)[540] بگو آیا به رزقى که خدا براى شما نازل کرده است، نگریسته اید؟ برخى را حرام شمردید و برخى دیگر را حلال; آیا خدا به شما چنین اجازه اى داده است که روزى خدا را به دو قسمت تقسیم کنید؟ یا بر خدا افترا مى بندید. مضمون این آیه شریفه گواهى مى دهد، علت نکوهش این است که تحلیل و تحریم را به خدا نسبت مى داده اند، و اگر از پیش خود (بدون نسبت به خدا) روزى را به دو نوع تقسیم مى کردند یک امر شخصى حساب مى شد و جاى نکوهش نداشت زیرا هر فردى حق دارد از غذایى بهره بگیرد و از غذاى دیگر امساک کند، اما نسبت دادن حکم حلال و حرام به شریعت امر دیگرى است که نیازمند دلیل مى باشد.
2. قرآن اهل کتاب را نکوهش مى کند که کتاب الهى را دستکارى مى کردند و آن را به خدا نسبت مى دادند و در مقابل این کار، از افراد و مقاماتى پاداش مادى دریافت مى نمودند، چنان که مى فرماید: فوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ) [541] پس واى بر آنهایى که کتاب را به دست خود مى نویسند تا سود اندکى ببرند. مى گویند که از جانب خدا نازل شده است پس واى بر آن ها از آنچه با دست خود نوشته اند و واى بر آن ها از آنچه به دست مى آورند. جمله (هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ) مبین این است که علت نکوهش این بوده که تحریف ها را به خدا نسبت مى دادند.
رهبانیت یک روش ساختگى و نوعى تصرف در دین و بدعت است
3. خداوند متعال در نکوهش رهبانیت مى فرماید: وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ)[542] در دل کسانى که از از او {عیسى} پیروى کردند رأفت و رحمت قرار دادیم و رهبانیتى که به بدعت آورده اند و ما بر آن ها مقرر نکرده ایم، اما در آن خشنودى خدا را مى جستند، ولى حق آن را رعایت نکردند. ما از آن میان به کسانى که ایمان آورده بودند پاداش دادیم ولى بسیارى از آن ها نافرمان بودند. از جمله «مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ» استفاده مى شود که رهبانیت عمل مقدس دینى نیست; بلکه یک روش ساختگى و نوعى تصرف در دین و بدعت است. [543] 4. قرآن یهودیان و مسیحیان عصر رسالت را نکوهش مى کند و مى گوید که آنان علماء دینى خود را خداوندگاران خویش ساخته اند، آنجا که مى فرماید: اتخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ) [544] دانشمندان و راهبان خویش و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به خدایى گرفتند در حالى که مأمور بودند که تنها یک خدا را بپرستند که خدایى جز او نیست و منزَّه است از آنچه شریک او مى سازند. عدى بن حاتم در بین راه مدینه و شام در حالى که بر گردنش صلیب بود نزد حضرت آمد، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم آیه یاد شده را تلاوت نمودند. عدى در جواب پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم عرض کرد که ما هرگز کشیش هاى خود را "رب" (خداوندگار خود) نمى دانیم. پیامبر فرمودند که اگر علماى شما چیزى را حلال بدانند، در حالى که حرام باشد و یا چیزى را حرام بدانند که در کتاب شما حلال باشد، شما به کدام عمل مى کنید؟ گفت به گفتار و نظر علما عمل خواهیم کرد. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند که رب همین است، یعنى کسى که تشریع و قانون به دست اوست. بنابراین اولین پایه بدعت، دستکارى در شریعت و نسبت دادن چیزى به خدا است در حالى که در واقع آن چیز به خدا منسوب نباشد. [545]
مسایلى که به دین نسبت داده نشود، بدعت نیست
در حدیث نبوى چنین وارد شده است:اما بعد فانّ أصدق الحدیث کتاب الله و إنّ افضل الهدى هدى محمد و شرّ الأمور محدثاتها و کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فى النار» [546 راست ترین گفتارها کتاب خدا و بهترین راهنماییها، راهنمایى محمد، و بدترین کارها، کارهاى نوپدید است و هر کار نوپدیدى در دین گمراهى، و هر گمراهى در آتش است. مسلما مقصود از « شَرُّ الاُمور مُحدثاتها» هر نوآورى در هر رشته اى نیست، بلکه به قرینه ماقبل و مابعد، آن نوآورى بى سابقه اى است که مربوط به دین باشد، در حالى که در دین از آن خبرى نیست. این که گاهى برخى از افراد با این حدیث بر حرمت هر نوع آورى در عرصه زندگى استدلال مى کنند، نوعى تحریف در معناى حدیث است، لکن این افراد درک نمى کنند که مطالبى مى تواند بدعت باشد که به شریعت و به خدا و پیامبر او نسبت داده شود. ولى مسایلى که به دین نسبت داده نشود، بدعت نیست، حتى اگر حلیت آن براى ما مشخص نباشد.
رکن دوم: اشاعه بدعت در میان مردم
رکن دوم بدعت این است که اندیشه اى را که به خدا نسبت داده مى شود، در میان مردم اشاعه داده شود. صرف وجود افکار شخصى و فردى افراد ممکن است، حرام باشد اما بدعت نیست. در واقع بدعت، گسترانیدن اندیشه اى است که به خدا نسبت داده شده. بنابراین، کسانى که افکار شخصى خود را از آن خدا مى دانند و آن ها را ترویج نمى کنند بدعت نخواهد بود ولى کار کسانى که افکار خودساخته خویش را نوشته و انتشار مى دهند و افکار خود را هر چند ارتباطى با خدا ندارد، به نام دین و خدا گسترش مى دهند بدعت به حساب مى آید. از برخى روایات استفاده مى شود که اگر کسى مردم را به کارهاى خوب دعوت کند، در اجر و ثواب آن شریک مى باشد ولى اگر آن ها را به کار بد دعوت کند، در گناه دیگران نیز شریک مى شود. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرمایند: من دَعا إلى الهدى کان له من الأجر مثل اُجور من تبعه، لا ینقص ذلک من أجورهم شیئاً و من دعا الى ضلالة کان علیه من الإثم، مثل آثام من یتبعه لاینقض ذلک من آثامهم شیئاً [547] اگر انسان مردم را به کار خوب دعوت کند، هر کس به آن عمل کند، همان مقدارى که به او ثواب مى دهند، به آن فرد هم ثواب مى دهند که پایه گذار این هدایت بوده است اما اگر به کار بد دعوت نماید مانند گناه کسى که آن را انجام مى دهد براى او نیز هست. ممکن است مقصود از ضلالت، روش هاى باطل باشد که در شرع وارد نشده بنابراین اگر دیگران را بر آن دعوت کند گناه او مضاعف مى شود.
رکن سوم : نبود دلیل عام یا خاص بر مشروعیت آن
رکن سوم بدعت در شریعت این است که در شریعت دلیلى بر مشروعیت آن نداشته باشیم «ما لیس منه» [548] چون اگر در شریعت دلیل باشد، دیگر بدعت نیست هر چند چیز نو و جدیدى باشد; اما چون در شریعت ریشه دارد بدعت نیست. بعنوان مثال قرآن مجید مردم را به حب اهل البیت علیهم السلام دعوت کرده است پس حب اهل البیت اصلى است که در شریعت وجود دارد اما چراغانى و نورافشانى کردن در شب نیمه شعبان و ولادت ائمه علیهم السلام هر چند به صورت جزئى در شریعت نیست ولى چون ریشه در شریعت دارد که همان حب اهل البیت علیهم السلام و اظهار محبت نسبت به اهل بیت علیهم السلام مى باشد لذا خداوند متعال در قرآن مجید «حب اهل بیت نبى علیهم السلام» (قربى) را یکى از وظایف مؤمنان شمرده است. [549] پس کسانى که مى گویند نورافشانى در نیمه شعبان بدعت است، چون پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و صحابه این کار را انجام نمى دادند، نیت سوء دارند و مى خواهند نور الهى را خاموش کنند. همچنین فرش کردن مسجد و مرقد پیامبر مظهر حبّ است و چون ریشه در شریعت دارد بدعت نیست هر چند صحابه این کار را نکرده باشند زیرا ترک عمل توسط صحابه دلیل بر حرمت و بدعت نمى باشد. اگر انسان اندیشه اى را به خدا و پیامبر نسبت داده و آن را در میان مردم ترویج کند و دلیلى هم براى آن به صورت عام یا خاص در قرآن و سنت نباشد، بدعت خواهد بود. اما اگر براى گفته و نظر خود دلیلى از کتاب و سنت داشته باشد آن دیدگاه بدعت نخواهد بود. بعنوان مثال مجهز بودن مسلمان به سلاح براى دفاع از خود، گرچه دلیل خاص ندارد ولى دلیل عام براى آن وجود دارد. همچنین ساختن قبور، تعمیر و نگهدارى حرم ائمه علیهم السلام و تجلیل از شخصیت آنان گرچه ممکن است دلایل خاصى نداشته باشد، اما دلایل عمومى بسیارى بر آن دلالت مى کند که یکى اظهار محبت به این بزرگان مى باشد و مفهوم عمومى آیه ذى القربى بر این مدعى و جواز آن دلالت دارد. پس بدعت عبارت است از گسترش اندیشه اى که دلیلى به صورت کلى و یا خصوصى بر جواز آن در کتاب و سنت نباشد، اما آن را به خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نسبت دهند.
شهید اول در کتاب «القواعد و الفوائد» مى فرماید هر نوع بدعتى حرام نیست بلکه بدعت به پنج قسم تقسیم مى شود: 1. بدعت واجب: نوشتن، گردآورى و تدوین سنت پیامبر. زیرا قوام شریعت به قرآن است و سیره نیز مقوم شریعت مى باشد. 2. بدعت حرام: شستن پا در وضو حرام است، زیرا وظیفه مسح مى باشد نه شستن. 3. بدعت مستحب: ساختن مدرسه که کارى نیکو و قابل ستایش است. 4. بدعت مکروه: تغییر در امور مستحب، مکروه مى باشد. مثلاً کسى که در تسبیحات حضرت زهراعلیها السلام ذکر را سى بار بگوید. 5. بدعت مباح: تغییر و تحول در امور زندگى است. تغییر غذا، تغییر لباس و عادات دیگر. مثلاً گرفتن سبوس از آرد گندم که قبلاً در نان وجود داشت و اینک ندارد. [550]
شهید اول داراى مقام والایى در فقه و گسترش علوم دینى است و کسى نمى تواند حق ایشان را ادا کند ولى با این همه مى گوییم اگر منظور ایشان از انواع بدعت که پنج قسم است، بدعت لغوى باشد، کاملاً صحیح است. زیرا بدعت لغوى هر چیز تازه اى است که در جامعه رایج مى شود اما اگر منظور ایشان از بدعت، بدعت شرعى باشد، این نوع بدعت فقط و فقط یک نوع است که حرام مى باشد و آن دستکارى در شریعت است. یعنى نسبت دادن چیزى به دین بدون دلیل انتشار آن در جامعه .
ادامه دارد.../
پی نوشتها؛
[534] . فراهیدى خلیل بن احمد، العین، ج2، ص54; طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، ج4، ص299.
[535] . همان.
[536] . معلوف، لویس، المنجد فى اللغة، ج1، ص93; ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج1، ص244.
[537] . بقره / 117; ترجمه: هستى بخش آسمان و زمین است.
[538] . احقاف / 9; ترجمه: بگو « من پیامبر نوظهورى نیستم » .
[539] . مسلم، الصحیح،ج 5، ص 133، کتاب الأقضیة، باب 8; احمد ابن حنبل، مسند أحمد، ج 6، ص 270.
[540] . یونس / 59.
[541] . بقره / 79.
[542] . حدید / 27.
[543] . سبحانى، جعفر، تبرک ـ توسل ـ بدعت، ص 75 الى 79.
[544] . توبه / 31.
[545] . سبحانى، جعفر، تبرک-توسل-بدعت، ص 79.
[546] . احمد ابن حنبل، مسند أحمد، ج 3، ص310،
[547] . مسلم بن حجاج، صحیح مسلم،جزء8، ص 62.
[548] . آیة الله العظمى سبحانى، رسائل و مقالات، ج56، ص 399.
[549] . ( قُلْ لا أسْئَلُکُمْ عَلیه أجراً إلاّ المودّة فى القُربى ) شورى / 23. بگو من براى رسالت خویش پاداشى جز مهر و محبّت نزدیکانم نمى جویم.
[550] . عاملى، شهید اول، محمد بن مکى القواعد و الفوائد، ج2، ص 145
برگرفته از مقالات آیت الله سبحانی//
نظر شما