خبرگزاری شبستان: رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی مرکز طراحی الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت و اندیشکده های مرتبط با آن تاکید کردند که طراحی الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت در واقع ارائه محصول انقلاب اسلامی و طراحی یک تمدن جدید و پیشرفته در همه عرصه ها بر مبنای تفکر و اندیشه اسلام است، بنابراین افق کار باید بلندمدت و همراه با افزایش عمق، دیده شود. این تاکید آیت الله خامنه ای بر طراحی این الگوی زمینه گفتگو با غلامرضا اعوانی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و استاد فلسفه را فراهم آورد که در ذیل می آید:
مسأله توسعه، پیشرفت و توسعه پایدار از چه زمانی مطرح شد، آیا این مفاهیم همواره دغدغه همیشگی ذهن بشر بوده است؟
اکنون یکی از مسائلی که خیلی در جامعه ما و کلا در سطح جهانی مطرح است مسأله توسعه و پیشرفت است، این موضوع همانند جریانی شده است که همه در آن افتادند، همه و همه در سطح دولتی، ملی، روزنامهها، دانشگاهها و غیر دانشگاهها روی این مسأله صحبت میکنند. اصطلاح پیشرفت بیشتر از زمان رنسانس مطرح شده است، مثلا اگر به متون قدیم در متون هند، چین، یونان و یا حتی در دوره قرون وسطی نگاه کنیم مفهومی مثل پیشرفت و توسعه وجود نداشته است، بلکه واژهای به نام کمال مطرح بوده است، کمال، خیر، سعادت و ... مفاهیمی است که در آن زمان خیلی رایج بوده است، اگر به آثار ارسطو، سن توماس و حتی به فلسفه هند و چین و یا حکمت اسلامی رجوع کنیم گمان نمیکنم کلماتی به این معنا و یا خود این کلمات را بتوانیم پیدا کنیم. در فرهنگ قدیم شرق و حتی در فرهنگ قدیم اروپا چنین سابقهای وجود نداشته است. در آثار و اندیشههای آگوستین، سن توماس و یا درآثار ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا و تا دوره جدید هم وضعیت به این شکل است. کلمه پیشرفت و توسعه که بیشتر پیشرفت و توسعه مادی مد نظر است اختصاص به دوره جدید دارد، یعنی در دورهای که پدید آمده بیشتر معطوف به معنای مادی کلمه است.
اگرچه پیشرفت کلمه ای فریبنده است، اما تحقق آن از چه طرقی مورد تایید است؟ آیا می توان هر نسخه ای را برای آن تجویز کرد؟
نه! انسان در ادیان و از نظر حکمت الهی دو گونه وجود دارد؛ یکی قالب خاکی و دیگری وجود روحانی است، دو تولد دارد تولد اول به جسم و به دنیاست و تولد دوم تولد الهی و روحانی است یعنی انسان باید علاوه بر تولد جسم باید متولد به روح هم باشد، علاوه بر حیات جسمانی که همان حیات فیزیکی و بیولوژیکی و زندگی فانی این جهانی است، باید روح او به حیات ابدی سرمدی زنده شود و باید به کمال روحانی و معنوی برسد. در قرآن آمده است که پیامبر(ص) به شما زندگی و حیات دیگری میبخشد، مگر ما حیات نداریم؟ حیات فیزیکی را همه دارند اما حیات معنوی و الهی و قرآنی را همه ندارند، نظریه توسعه غربی در این ارتباط چیزی ندارد و گم است، اما در قدیم خیلی مهم بوده است. انسان حیوان نیست، من میگویم در این نظریات پیشرفت که غربیها ارائه دادند و ما هم متأسفانه داریم به آن عمل میکنیم، پیشرفت معنوی و روحانی چه جایگاهی دارد. پیشرفت در فرهنگ سنتی ما مبتنی بر اصل فضیلت و فضایل و کمالات نفس است، این دو با هم قابل جمع هست یا نه؟
الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت چه نسبتی با کمال معنوی دارد؟ در واقع چگونه با این الگو می توان دین و دنیا را جمع کرد؟
در پاسخ این سؤال همه ارباب ادیان و متفکران میتوانند همفکری کنند و پاسخ دهند. این یک سؤال مهم و فراموش شدهای است. اولا آیا پیشرفت به پیشرفت دنیوی و جسمی و مادی مربوط میشود؟، اصلا دین و سنتهای الهی و فرهنگهای گذشته ما این را نمیپذیرد، اینکه بیائیم پیشرفت را فقط محدود به پیشرفت مادی کنیم پذیرفته نیست، بلکه پیشرفت باید چیزی باشد که با غایت وجودی و الهی انسان مطابقت داشته باشد.
اکنون اغلب مردم پیشرفت را عرضی میبینند، اگر ما پیشرفت را عرضی ببینیم واقعا اسفبار است، نتایجی دارد که ظاهر میشود، انسان با این نظریه پیشرفت، دچار چند عیب شده است؛ یکی جهل معنوی است که وجود انسان را به وجود و جنبههای مادی او محدود کرده و غایت الهی او فراموش شده است. حضور انسان در دنیا دارای غایتی است، برای عبث نیامده است، غایت حضور انسان در دنیا که منظور ادیان است چیست؟ اگر بتوانیم قدری این مطلب را بیشتر بررسی کنیم بهتر میتوانیم این مباحث را تحلیل کنیم.
انسان دارای یک وجود الهی است، یعنی فقط میتوان وجود او را نامتناهی دانست، وجود انسان برای خداوند است یعنی برای مطلق آفریده شده است. انسان برای عالم آفریده نشده است؛ انسان برای حق مطلق نامتناهی و خداوند است و نه چیزی کمتر از آن. نظریه پیشرفت غربی حاصلش این است که انسان فقط برای عالم آفریده شده است. انسان سکولار به خدا و آخرت کاری ندارد و معتقد است همه چیز برای دنیاست، یعنی آخرت را رها کرده و فقط به این دنیا چسبیده است. نظریه پیشرفت غربی از نظر سیاسی انسان را فقط به عنوان آلتی برای کارها و مقاصد خودش در نظر میگیرد استعمار، استثمار و انسانکشی که امروزه زیاد به چشم میخورد نتیجه همین طرز فکر است.
ارتباط ما با نظریه پیشرفتی که در دنیا غالب است چگونه باید باشد، باید کامل آن را کنار بگذاریم یا نه گزینشی عمل کنیم؟
به نظرم کتاب وحی الهی تکلیف ما را مشخص میکند، قرآن کتاب حکمت است البته ما آن را به عنوان کتاب حکمت نمیخوانیم. کلیدی که قرآن داده این است که همه چیز را برای بشر مسخر کرده است، خداوند عالم را مسخر ما قرار داده است یعنی تسخیر عالم مانعی ندارد، هیچ موجودی نمیتواند عالم را تسخیر کند مگر انسان، خود این تسخیر عالم یک کمال است منتها تسخیری که الهی باشد و شیطانی نباشد. به قول امروزیها پایدار باشد اما پیشرفت و تسخیر عالم امروز پایدار نیست، دو قرن بیشتر طول نکشیده این همه تخریب را به وجود آورده است، اگر همین طور ادامه پیدا کند به سه قرن و چهار قرن نکشیده حیات در روی زمین ناممکن میشود، آیا بشر پیشرفتی را میخواهد که به نابودی او منجر شود؟، مسلما نمیخواهد!، بلکه میخواهد پیشرفت پایدار را داشته باشد. در پیشرفت پایدار فقط نباید عنصر مادی را در نظر گرفت مثل بشر گذشته عنصر معنوی هم باید مورد نظر قرار گیرد.
پیشرفت معنوی یا به تعبیر بنده پیشرفت طولی مانع میشود که انسان الگویی را ضابطه عمل خودش قرار دهد که پایدار نباشد، باید این را تابع حکمت الهی قرار دهیم و ببینیم حکمت چه اقتضائی میکند هرچه حکمت اقتضاء کرد، باید به آن عمل کرد، اگر شما در حال تصرف طبیعت باشید و این موجب شود که ظلمی را در حق طبیعت به وجود بیاورد، این پیشرفتها مخالف حکمت است، اگر شما به جایی برسید که با حکمت منافات داشته باشد با عدالت منافات داشته باشد، آیا باید آن را انجام دهیم.
پایان پیام/
نظر شما