خبرگزاری شبستان: یکی از اصلی ترین چالش های جامعه ایرانی به ویژه در سده اخیر غرب گرایی و روشنفکری غرب زده بوده است که به ویژه زمانی که با دین ترکیب شده و از این مجرا می خواهد افکار و اهدافش را محقق کند آسیب های بیشتری را رقم می زند. این مهم و واکاوی مسئله روشنفکران ایرانی و غربگرایی در گفت و گو با کریم مجتهدی، استاد فلسفه به بحث گذاشته شده است که بخش نخست آن ارائه می شود:
توجه به غرب و افکار غربی از چه زمان میان ایرانیان رواج یافت و این تاثیر چه تغییری در روند روشنفکری در ایران داشت؟
مسلما باید بدانیم که این گرایش به غرب از چه زمانی آغاز شد و در ابتدا باید شناختی از غربی که برای روشنفکران ایران خودنمایی کرد، داشته باشیم. بنابراین نگاهی به ویژگیهای غرب مورد نظر میپردازم. قرن شانزدهم میلادی همان طور که در تمام کتابهای تاریخی رایج میخوانیم عصر «تجدید حیات فرهنگی غرب» است، این عصر تجدید حیات فرهنگی را به این خاطر گفتم برای اینکه اصطلاح دوره رنسانس را نگویم که در زبان فارسی این اصطلاح را به کار میبرند. 10 سال آخر قرن پانزدهم و 70 سال آخر اول قرن شانزدهم معمولا در تمام کتابها به دوره تجدید حیات فرهنگی غرب خوانده میشود، یعنی یک چهره و نگاه جدیدی نسبت به عالم در این زمان پیدا شد، گویی انسان جدیدی به عالم قدم گذاشته است. غربیها در مدت 70 سال قرن شانزدهم با چنین اموری روبرو هستند که جنبههای برهانی و اعتقادی هم دارد برای اینکه نفوذ پروتستانها شکل میگیرد و تبلیغ پروتستانها علیه کاتولیکها شروع میشود و جنگهای زیادی رخ میدهد. براساس تعالیم لوتر و اطرافیانش در آن زمان با تحولات عمیقی روبرو هستیم که این تحول را در عرصههای مختلفی مانند هیأت هم میبینیم که انقلاب کوپرنیکی رخ میدهد و چه در مورد اعتقادات مذهبی تغییراتی با تلاش لوتر صورت میگیرد. همچنین در عرصه هنر و صنایع با وجود لئوناردو داوینچی و در معماری و ... تغییرات عمدهای صورت میگیرد. مثلا نویسنده ایتالیایی کتابی با عنوان «شهر آفتاب» مینویسد، در این اثر، شهر آفتاب یعنی جامعه آرمانی جدید، نوعی ناکجاآباد. این نشان میدهد که دیگر مردم وضع موجود را قبول ندارند و چیز دیگری را میخواهند و یا مشهورتر از این، «ناکجاآباد» توماس مور است. در سیاست هم «ماکیاول» و متفکران سیاسی دیگر را میبینیم که اولویت را به عمل میدهند و ارزشها را در پیشبرد عملی مهم میدانند و ارزش های اخلاقی را تا حدودی کنار میگذارند، ماکیاول در شعارهایش میگوید: «تفرقه بیانداز و حکومت کن» و معتقد است که این کاربرد دارد، وقتی شکست خوردی حاشا کن، یعنی انکار کن که شکست خوردی و دلیل بیاور، یعنی شکست خود را موجه نساز و بهانهجویی کن. این معنایی از سیاست کاربردی نسبتا خشن و دور از اخلاق است و ارزشهای سابق را زیر سؤال میبرد.
آیا می توان این عصر را روشنگری نامید یا دوره منورالفکری در غرب سابقه دیگری دارد؟
در ادامه، این عصر تحول پیدا میکند و در قرن هجدهم به دورهای تبدیل میشود که نام آن روشنگری و منورالفکری است که این دوره روشنگری و منورالفکری در ادامه همان تجدید حیات فرهنگی غرب است که با اوصاف و خصوصیات خاص خودش فرق دارد، عینا آن نیست، ولی به هر حال دنباله آن است. عصر روشنگری در فارسی همان روشنگری است، این عصر دارای اوصافی است، منورالفکرهای کشور ما در دوران مشروطه به اینها توجه دارند. عصر روشنگری یک سری اوصافی دارد؛ اول اینکه چهرههای متفکر بزرگی دارد که در نوع و سبک خودش و افکار کم و بیش مشترک قرن هجدهم است. مثلا در فرانسه میتوان از مونتسکیو، ولتر و ... نام برد که ولتر از همه آنها معروفتر است، اگر دوره تاریخ تمدن ویل دورانت را به فارسی نگاه کنیم مجلدی که مربوط به قرن هجدهم است، نوشته شده است «عصر ولتر». مظهر قرن هجدهم در غرب، ولتر است. دومین ویِژگی این عصر نگارش دائرةالمعارف است، وقتی که صحبت از دائرةالمعارف قرن هجدهم میکنیم پشتوانهاش فلسفهای هست، علوم و اصول علمی ثابت و روشن است، یعنی مشخص است که مشخصه این عصر چه علمی است، آن علم جدیدی که در قرن هجدهم محرض تلقی میشود علم نیوتنی است، فیزیک نیوتنی مظهر روشنگری است، یعنی علم جدید و اصول آن مشخص و معین شده است و کاری که باقی مانده این است که اصول علم جدید را به تمام رشتهها تعمیم دهیم، وقتی که تعمیم میدهیم، دائرةالمعارفنویسی آغاز میشود، یعنی به این میاندیشیم که در تمام رشتهها طبق آن اصول چه میتوان نوشت. در قرن هجدهم روح دائرةالمعارفنویسی به وجود آمد، این برای اولین بار نیست که دائرةالمعارفنویسی آغاز شد، ولی صورت جدیدی دارد و با مجموعههای قرون وسطایی فرق دارد، در دائرةالمعارفنویسی گذشته فقط جمعبندی میکردند، ولی این جمعآوری نیست و جمعبندی است و اصول ثابتی را میخواهند به سایر علوم تعمیم دهند. این امر در فرانسه 17 سال طول کشید و روشنفکران برای تحقق آن مبارزه کردند و یسوعیان فرانسه در مقابل این افراد میایستند، در هیچ جای اروپا به اندازه فرانسه در این امر سر و صدا نشده است، در انگلستان این گونه نبوده است. از مظاهر دیگر روح منورالفکری و روشنگری، تحولات علمی است که مظهر آن نیوتن است که مستلزم یک نوع تغییرات اجتماعی سیاسی است. فراموش نکنید که قرن هجدهم به کجا منتهی میشود، این نکته خیلی مهم است، قرن هجدهم به انقلاب صنعتی انگلستان منتهی میشود انقلاب اجتماعی سیاسی فرانسه و نوعی نهضتهای فرهنگی و ادبی در آلمان هم در این زمان اتفاق میافتد که این امر در آلمان خفیفتر است. انقلاب صنعتی انگلستان بسیار بسیار در تغییر دادن شکل جهان و اقتصاد آن و سیادت انگلستان و دریانوردی آن مهم است، انگلستان در قرن شانزدهم قدرت خود را در اروپا با دریانوردی به اثبات رسانده بود، ولی در قرن هجدهم سیطره تمام میگذارد و در اصل قدم اصلی را بر میدارد و استعمار صورت جدید، اصولی و قویتر شده خود را نشان میدهد.
حال که مشخصات عصر روشنگری در غرب بیان شد، چه ارتباطی می توان بین این عصر و خصایص خاص آن با روشنفکران ایرانی و غربگرایی آنها قائل شد؟
متفکران عصر روشنگری به نحلههای مختلفی تقسیم میشوند، دیدرو در فرانسه و ولتر هم خیلی مهم و تأثیرگذار هستند، منتسکیو هم که قبل از اینها است و تحولاتی را در حقوق ایجاد میکند و کتاب روحالقوانین را مینگارد که به نوعی مظهر روشنگری فرانسه است برای اینکه تفکیک قوا را بیان میکند، اینها را از این جهت بیان میکنم که در مشروطیت ایران این مسائل مطرح میشود، همه این مباحث مستقیما در دوره روشنفکری ایران به همین صورت مستقیم و با همین الفاظ مطرح میشود. از همه این افراد به نوعی مهمتر، ولتر است، چون ولتر به سبب کارهایی که کرده است در فرانسه مؤاخذه شده و مدتی به انگلستان رفت در آنجا بعد از اینکه به زبان تسلط پیدا کرد، با افکار رایج در انگلستان آگاهی پیدا کرد و او از اولین افرادی است که به فیزیک نیوتنی توجه کرد، اینها اولین کسانی هستند که فیزیک نیوتن را به فرانسه بردند و رواج دادند. ولتر کتابی در سال 1732 منتشر کرد با عنوان «تفکرات(فلسفه) انگلیسی» در این کتاب وی از حکومت و اقتصاددانهای انگلیسی و انتخابات در انگلستان و علمای این کشور از فرانسیس بیکن تا جان لاک تجلیل میکند. جان لاک دانش بشری و عقل را اکتسابی میداند و میگوید: من در فاهمه چیزی نمییابم که قبلا در حس نبوده باشد، یعنی او معتقد است علم انسان اکتسابی است. تأکید بر این حرفها در عصر جدید خیلی مهم است، حتی در کتاب «فلسفه و تجدد»، خلاصه کتاب تفکرات(فلسفه) انگلیسی ولتر را ترجمه و منتشر کردم. در اینجا وی اشاره میکند که حتی فلسفههای اصالت عقل دکارتی آن کاربردی را که لازم است ندارند، یعنی دکارت جزو روشنفکران اصلی نیست.
در انقلاب فرانسه ولتر و جان لاک در جناح سمت راست انقلاب مؤثرند و خیلی مهم هستند، عصر جدید قانون میخواهد که بنیانگذار آن منتسکیو است، مبارزه با خرافات که نماینده آن ولتر است، تفکر جدید که نماینده آن جان لاک است. نماینده جریان دیگر انقلاب فرانسه روسو است که بر «روبسپیر» و اطرافیان تأثیر کرده که جناح افراطی انقلاب فرانسه هستند. این افکار جسته و گریخته و یا به صورت کامل به نحوی از انحاء از اوایل قرن نوزدهم میلادی یعنی از دوره سلطنت فتحعلی شاه و دوره ولیعهدی عباس میرزا از طریق روسیه و فرانسه وارد ایران میشود.
یکی از مسائلی که این ورود را تشدید میکند، جنگ با ترکها در زمان عباس میرزا است که دولت ایران از فرانسه کمک گرفته و عدهای مستشار به فرماندهی ژنرال گاردین وارد تبریز شدند. این فرانسویها یک متخصص زبانشناس دارند که «تانکواین» نام دارد که به زبان فارسی مسلط بود و سفرنامهای هم دارد که در آن مینویسد: «ایرانیها تا به ما میرسیدند وسایل جنگی از ما میخواستند و ما یک نفر را در آنها نمیبینیم که بخواهد زیربنای پیشرفت صنعتی غرب را از ما بپرسد.»، یعنی منظورش این است که کسی با علوم زیربنایی کار ندارد و فقط به ظواهر توجه دارند، این خصوصیت از همان موقع تا به امروز و حتی قبل از آن واقع از زمان صفویه با آمدن متخصصان غربی مانند انگلیسی، فرانسوی و ... بین ما رایج شد، یعنی آنچه که توجه میکنیم ظواهر تمدن غربی است برای اینکه فکر میکنیم این ظواهر جنبه کاربردی دارد، یعنی به عمق مسئله نمیتوانیم برسیم. این نحوه ورود منورالفکری به ایران است، یعنی ما اضطرارا به صنایع غربی در زمان صفویه در مقابل عثمانی و در زمان قاجار در مقابل روسها توجه کردیم.
ادامه دارد/
نظر شما