خبرگزاری شبستان: در کنار وظیفۀ هدایت اعتقادی مردم، مواضع علمی امام عسکری(ع) در پاسخ های قاطع و استوار دربارۀ شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حق، با روش مناظره و گفت وگوی موضوعی و مناقشه ها و بحث های علمی و هم زمان با آن فعّالیت ها، کوشش های دیگر، همچون صادر کردن بیانیه های علمی و تألیف کتاب و مانند آن را بر عهده داشتند.
با این مجاهدت ها، از طرفی امّت مؤمن را به شخصیت مکتبی و فکری خود مجهّز می کرد و از طرف دیگر، پایداری و ایستادگی شان را در برابر جریان های فکری که علیه مکتب، خطری را تشکیل می داد، تضمین می فرمود و آن را در نطفه خفه می کرد. امام حسن عسکری(ع) با دانش گسترده ای که دربارۀ محیط داشت، قادر بود آغاز مسائل را احساس کند و اهمّیت اثر آن را بسنجد و برای مقابله با آن برنامه ریزی کند.
نگه داری امام در «سامرّاء» در نزدیکی قلمرو جاسوسان حاکم و دور کردن آن بزرگوار از مجالس و محافل امّت، بیشترین اثر را در خالی شدن میدان برای نشر اندیشه ها و اعتقاد های فاسد و مسلک های باطلی که در دوران آن امام پدید آمده بود، داشت، ولی امام عسکری(ع) با وجود نگه داری در سامرّاء و تحت نظر عوامل حکومت ستمکار وقت، توانست با ایستادگی در برابر آن انحرافات و بدعت های اعتقادی و فکری، نقش خود را در افشای این گمراهی ها و هدایت فکری جامعه به مسیر درست و راه حق به طور کامل ایفا کند.
موضع گیری در قبال صوفیه
از جمله جریان های فاسدی که امام عسکری(ع) به شدّت از آنها بیزاری جست و مردم را از گرویدن به آنها برحذر داشت، فرقۀ صوفیه بود. این گروه از آغاز پیدایش توانست تحت پوشش اسلام، گروهی از ساده لوحان مسلمان را بفریبد.1
با گسترش اندیشۀ صوفی گری، ائمه به مخالفت با اعتقادات باطل آنها پرداختند و امام حسن عسکری(ع) به نوبۀ خود در ردّ این فرقۀ ضالّه سخن گفته است.2
موضع گیری در برابر واقفی ها
واقفی ها گروهی بودند که امامت را تنها تا امام هفتم(ع)، یعنی امام کاظم(ع) می دانند و قائل به امامت فرزند بزرگوارش، امام رضا(ع) نیستند. بنیان گذاران مسلک واقفی، گروهی از یاران امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) بودند و سران اوّلیۀ این گروه به دلیل آنکه قصد نداشتند اموالی که از امام کاظم(ع) نزد آنها مانده بود، به امام رضا(ع) به عنوان وارث و جانشین آن حضرت بدهند، به طور کلّی امامت امام هشتم(ع) را انکار و در امامت امام هفتم(ع)، توقّف کردند.3
پس از ایجاد این فرقۀ انحرافی، امامان بعدی این افراد را سرزنش کردند و از آنان بیزاری جستند. امام عسکری(ع) دربارۀ بیزاری از این افراد و کسانی که در امامت امام کاظم(ع) قائل به توقّف شده اند، نامه هایی نوشت و فرمود: «کسی که امامت آخرین فرد ما را انکار کند، گویی امامت نخستین شخص مان را انکار کرده است.»4
موضع گیری در برابر ثنویه یا دوگانه پرستان
ثنویه یا دوگانه پرستان، فرقه ای اختراعی بود که در دوران آن حضرت به وجود آمد و معتقد بودند هر آفریده ای برای خلقت نخست، آفریده شده است و همراه با قدیم، قدیم دیگری را اثبات می کنند. در مقابل، سخنان امام در وصف خداوند متعال، گواه بر بطلان سخن آنهاست که فرمود: «[خداوند] نه از چیزی به وجود آمده و نه از چیزی آفریده شده است و با این سخن، تمام دلایل و شبهات آنها را رد کرد.»5
4. موضع گیری در برابر مفوّضه
مفوّضه گروهی هستند که می گویند: خداوند حضرت محمّد(ص) را آفریده و آفرینش دنیا را به آن حضرت سپرد و هرچه در دنیاست، او آفریده است. در روایاتی حضرت علیه آنان احتجاج کرده است.6
افزون بر این موضع گیری ها، حضرت در مواقع لزوم در برابر شبهه افکنان و تفرقه جویان، پاسخ های مستدل و روشن ارائه می کرد و مردم را از گمراهی نجات می داد.7و 8
تلاش های علمی امام حسن عسکری(ع)
امام عسکری(ع) به حکم شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عبّاسی برقرار کرده بود، موفّق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح کلّ جامعه نشد، ولی در عین حال با همان فشار و خفقان، شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان، نقش مؤثّر داشتند.
شیخ طوسی شمار شاگردان حضرت را بیش از یکصد نفر ثبت کرده است9 که در میان آنان چهره های روشن، شخصیّت های برجسته و مردان وارسته ای مانند: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، ابوعمرو عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمّد بن حسن صفّار به چشم می آید که شرح خدمات و کوشش های آن در منابع مرتبط موجود است. افزون بر تربیت این شاگردان، گاهی چنان مشکلات و تنگناها برای مسلمانان پیش می آمد که جز حضرت عسکری(ع) کسی از عهدۀ حلّ آنها برنمی آمد. امام در این گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با تدبیر فوق العاده ای، بن بست را می شکست و مشکل را حل می کرد. برای این مطلب نمونه ای ذکر می شود:
ابویوسف یعقوب بن اسحاق کِندی که از فلاسفۀ اسلام و عرب به شمار می رفت، کتابی به نام «تناقض القرآن» تألیف و برای تدوین آن، خانه نشین شد. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(ع) رسید. حضرت به او فرمود: «آیا در میان شما مردی رشید و دانا نیست که استادتان کندی را پاسخ گوید و از تعرّض به قرآن باز دارد؟» شاگرد کندی گفت: ما شاگردان او هستیم و نمی توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: «اگر مطلبی به شما بیاموزم، به او می رسانی؟» عرض کرد: آری. حضرت فرمود: «نزد او برو و با ملاطفت و مهربانی، به او نزدیک شو، سپس از او سؤال کن: آیا ممکن است گویندۀ قرآن از گفتار خود غیر از آنچه شما پنداشتی ای، معنی دیگری اراده کرده باشد؟ او به تو خواهد گفت: آری، این احتمال وجود دارد؛ زیرا انسان هنگام شنیدن، بهتر متوجّه معانی می شود و آنها را درک می کند؛ چون این سخن را گفت، به او بگو: شما چه می دانی شاید منظور گویندۀ کلمات قرآن غیر از چیزی باشد که شما تصوّر کرده ای و او الفاظ قرآن را در غیر معانی خود به کار برده باشد.»
آن مرد نزد کندی رفت و مواردی را که امام به او آموزش داده بود، اجرا کرد. کندی به او گفت: پرسش خود را یک بار دیگر تکرارکن و او سؤال را تکرار کرد. کندی با خود اندیشید و دریافت که هم از جنبۀ لغت و هم از دید علمی امکان چنین احتمالی وجود دارد، از این رو، به شاگردش گفت: به من بگو این سخن را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: این مطلبی بود که در دلم خطور کرد و آن را بر تو عرضه کردم. استاد گفت: هرگز فردی چون تو به این گفته راه نمی یابد و به این مرتبه از سخن نمی رسد. به من بگو آن را از که آموخته ای؟ شاگرد در نهایت پاسخ داد: حقیقت این است که ابومحمّد، امام حسن عسکری(ع) مرا با این سؤال آشنا کرد. استاد گفت: اکنون واقع امر را گفتی. سپس افزود: چنین سؤالی تنها زیبندۀ این خاندان است و آنانند که می توانند حقیقت را آشکار کنند. سپس کندی دستور داد آتشی برافروختند و تمام نوشته های خود را در آتش افکند.10
ایجاد شبکۀ ارتباطی با شیعیان
در زمان امام عسکری(ع) تشیّع در مناطق مختلف و شهرهای متعدّدی گسترش و در نقاط فراوانی تمرکز یافته بود. شهرها و مناطقی مانند «کوفه»، «بغداد»، «نیشابور»، «قم»، «خراسان»، «مدائن»، «یمن»، «ری»، «آذربایجان»، سامرّاء، «جرجان» و «بصره» از پایگاه های شیعیان به شمار می رفتند.
گستردگی و پراکندگی مراکز تجمّع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظّمی را ایجاب می کرد تا پیوند شیعیان را با حوزۀ امامت از یک سو و ارتباط آنان را با همدیگر را از سوی دیگر برقرار سازد و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری و سازماندهی کند. این نیاز از زمان امام نهم(ع) احساس می شد و از آن زمان، شبکۀ ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق مختلف به منظور برقراری چنین سیستمی از آن زمان به مورد اجرا گذاشته می شد. این برنامه در زمان امام عسکری(ع) ادامه یافت و ایشان نمایندگانی از میان چهره های درخشان و شخصیّت های برجستۀ شیعیان برگزید و در مناطق متعدّد، منصوب کرد. ایشان با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیّع را در همۀ مناطق زیر نظر داشت.
نمایندگان امام، دارای سلسه مراتبی بودند و حوزۀ فعّالیت هر کدام از آنها مشخّص بود. در این میان، وجوه جمع آوری شده باید در نهایت به دست وکیل اصلی امام برسد و او به امام برساند.11
پی نوشت ها:
1. زندگانی تحلیلی پیشوایان ما: ائمۀ دوازده گانه، ص 271.
2. حدیقـ[ الشّیعه، ص 592.
3. سفینـ[ البحار، ج 1، ص 581.
4. بحارالانوار، ج 50، ص 274.
5. مجمع البحرین، ص 16.
6. الغیبـ[، ص 148.
7. مناقب، ج 4، صص 424 و 425.
8. با خورشید سامرّاء، صص 261 و 270.
9. رجال، ص 427 به بعد.
10. مناقب، ج 4، ص 424.
11. مهدی پیشوایی، سیرۀ معصومان، صص 632 ـ 636
منبع: سایت موعود
پایان پیام/
نظر شما