به گزارش خبرگزاری شبستان، ارسنجانی چهاراسبه میتاخت. یک روز که پس از تشکیل آن کنگرهها به دیدن من آمد پرسیدم این چه اشتباهاتی است که پی در پی میکنید. مگر عاقبت آن را نمیبینید. خندید و گفت: ایشان (محمدرضا پهلوی) مزاجشان چنین کارهایی را میطلبد و بنده هم متخصص پوست خربزه هستم.
«خاطرات علی امینی» یکی از کتاب حوزه خاطره نگاری انقلاب است. این کتاب شامل خاطرات دستنوشته علی امینی است که سال 71 در خارج از کشور به زبان فارسی و در قالب 16 مقاله منتشر شد و یعقوب توکلی آن را تنظیم و تدوین و انتشارات سوره مهر منتشر کرد.
امینی که سال 1340 با حمایت امریکا به نخست وزیری رسید در صفحه 186 این کتاب و درباره اصلاحات ارضی در ایران آورده:«اولین پافشاری در کار اصلاحات ارضی این بود که این کار مرحله به مرحله انجام شود. چون مالکین در هر حال مدیران دهات بودند و ادارة امور عمومی و اساسی به عهده آنان بود. بایستی در هر مرحله ترتیبی داده میشد که به زودی عدهای بیشتر از میان خود اهالی به عنوان مدیر تربیت شوند و وزارت کشاورزی هم به اندازه کافی تعدادی [از] مهندسین و کارشناسان کشاورزی [را] به مناطق مختلف بفرستد و مستقر کند و با کنار رفتن مالکین، کشاورزی مملکت نه تنها تعطیل نشود بلکه توسعه یابد. در دوران کوتاهی که دولت بر سر کار بود با تمام مشکلات و تحریکاتی که در نقاط مختلف کشور میشد و از جمله کشته شدن یک مهندس کشاورزی و مسئول اصلاحات ارضی در فارس به دست ایادی مالکین محلی، کار اصلاحات ارضی طبق برنامه پیش میرفت.
حسن ارسنجانی پس از استعفای دولت همچنان در پست وزارت کشاورزی باقی ماند، در حالی که دیگر ترمزی نداشت و کارش سرعت گرفت. شاید تصور میکرد و امید داشت که از این راه به نخستوزیری برسد. چندی پس از آنکه کنگره معروف دهقانان و آزادزنان و آزادمردان [را] تشکیل دادند، جای سکوت نبود و طی اعلامیهای که قبلاً هم درباره آن نوشتهام خطراتی آتی آن تندرویها و انقلاب سفید را متذکر شدم که آن اعلامیه را الموتی و مهندس فریور و درخشش هم امضا کردند و همه چوب آن را خوردیم.
ارسنجانی چهاراسبه میتاخت. یک روز که پس از تشکیل آن کنگرهها به دیدن من آمد پرسیدم این چه اشتباهاتی است که پی در پی میکنید. مگر عاقبت آن را نمیبینید. خندید و گفت: «ایشان» مزاجشان چنین کارهای را میطلبد و بنده هم متخصص پوست خربزه هستم. پوست خربزه را میاندازم دیگر با ایشان است که پایشان را روی آن بگذارند و سر بخورند، یا نگذارند. چند سال بعد که ارسنجانی بر کنار و سفیر ایران در ایتالیا شد در محل آبگرم «فونته کاتینی» به دیدنم آمد، باز حرف را به اشتباهات پی در پی کشاندم. جواب داد، شما که میدانید؛ شاه دلش میخواهد هم کار به دست خودش باشد و به اسم خودش تمام شود. هیچکس در مورد آذربایجان از قوامالسلطنه و در مورد نفت از دکتر مصدق حرف نزند. اصلاحات ارضی با نام شما و من شروع شده بود. اگر نمیماندم و تندتر نمیرفتم و همه را به نام ایشان نمیکردم من و شما را جلو آفتاب کباب میکرد. من هم وقتی دیدم نمیخواهد به هیچکس امان دهد و نامی از هیچکس جز خودش نباید برده شود جریان را هر روز تندتر کردم و میخ آخر را به تابوت کوبیدم. از این حرف ارسنجانی بسیار متأسف شدم و گفتم؛ وای اگر از پس امروز بود فردایی.
این همان روحیهای بود که هویدا خوب فهمیده بود که در طول چهارده سال تمام اشتباهات به عنوان اوامر شاهانه انجام شد و نتیجهاش را دیدیم و هنوز داریم میبینیم.
در دومین ماه عمر دولت، دیگ حوادث به جوش آمده است. مخالفین و موافقین برنامه دولت، هر گروه در صف خود قرار گرفتهاند. پیش از این در ارزیابی نیروهایی که دولت به مناسبت اصلاحات از خود دفع میکرد و در برابر دولت قرار میگرفتند، و نیروهایی که باید پشت سر دولت قرار میگرفتند و از آن پشتیبانی میکردند یا دست کم آب به آسیاب مخالفین نمیریختند، نوشتهام و آنان را طبقهبندی کردهام، دیگر لازم به تکرار نمیبینم. نوشتهام که دولت به مناسبت اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد و انحلال مجلس چه نیروهای حرفهای و فعال و بانفوذی را در برابر خود قرار میداد که تحریکات و توطئههای آنان نقد بود، ولی به جز نیروهای سیاسی معروف به اصلاحطلب و ملی که امید تحمل و تمکین یا پشتیبانی آنان را داشت، امیدوار به پشتیبانی اکثریت مردم از طبقات مختلف بود که این امید طبیعتاً نسیه بود، چون مردم آنقدر از دولتهای مختلف وعدههای عمل نشده شنیده بودند که دیرباوری حق طبیعی آنان بود. اگر وعدهها و کارهای دولت در آنان مختصر امیدی به وجود میآورد، این امید به طور طبیعی مایه فعال شدنشان در جهت پشتیبانی از دولت نمیشد. آنقدر بود که تمکین و صبر کنند، اما برای فعال شدن بایستی نتیجه کارهای دولت را از جهت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی احساس و لمس میکردند، ولی به نتیجه رسیدن هر گونه اصلاحات اقتصادی و اجتماعی زمان متناسب با حجم و سطح اصلاحات را میطلبد، باید دولت این زمان را به دست میآورد. در این مدت توطئه زخمخوردگان مسلم بود و به طور فعال عمل میکرد و چون اکثریت طبقات مردم در حال صبر و تمکین بودند، لاجرم بازیهای مختلف مخالفان و توطئهگران به وسیله طبقات مردم دفع نمیشد و میدان عمل داشت. اینها را میدانستم و سخنرانیهای هر روزه و گاهی دو سه بار را ادامه میدادم تا مخالفان را در حصار خود نگه دارم و مانع از ورود و نفوذ و اعمال آنان در سطح جامعه شوم.
دهقانان از اصلاحات ارضی خوشحال بودند، اما در اثر قرنها آلت دست قرار گرفتن در امور سیاسی به وسیله مالکین، فوراً تبدیل به یک نیروی سیاسی شدن آنان محال بود. اما مالکین از همین اصلاحات ارضی ناراضی و زخم خورده بودند که به مناسبت قرنها سابقة دخالت مستقیم در امور سیاسی، هنوز یک نیروی سیاسی ـ اجتماعی فعال و باتجربه و با منافع و پیوندهای مشترک بودند. کارمندان دولت و اصناف و بازاریان به مناسبت آشنایی به پیچ و خم و علل مشکلاتی که از چند سال پیش برای آنان پیش آمده بود، سیاستهای اصلاحی دولت را در اصلاحات درک میکردند و به نتایج آن امیدوار بودند، اما از امیدواری تا نتیجهگیری بسیار فاصله زمانی وجود داشت، که هر یک به نوبه خود به رواج داد و ستد و کسب و کار و قدرت خرید لازم برسند. کارگران را هنوز با وعده «بزک نمیر بهار میاد» معروف بایستی آرام میکردیم، در صورتی که بعضی صاحبان کارخانهها که دستگاه مالی فاسد دولت بیشتر به سودشان بود، نه تنها همکاری نمیکردند، بلکه تحریکات هم میکردند. چندین نفر از معاملهگران و سرمایهداران عمده یعنی انواع حاجمیرزا عبدالله مقدمها در تهران و شهرستانها، هر یک در سالهای گذشته با پول گروهی از بازرگانان کوچک و اصناف و مردم وارد معاملات بزرگ شده و به مرز توقف و ورشکستگی رسیده بودند و این میراث از دولتهای گذشته به من رسیده بود. هر روز یکی از آنها که دیگر از بانک ملی و وزارتخانههای بازرگانی و دارایی به علت بیاعتباری رانده میشد، میآمد در نخستوزیری بست مینشست که اگر تا فردا فلان قدر میلیون تومان اعتبار ندهید من ورشکسته میشوم و با ورشکستگی من یک جناح عمده از بازرگانان و اصناف و مردمی که ذخیرههای اندکشان را به من سپردهاند، ورشکسته خواهند شد و آشوب بپا خواهند کرد. تمام اینها و مسائل دیگری از این دست که از مشخصات دوره بحران است قابل پیشبینی بود و با سرسختی در یک دوره دو ساله قابل ترمیم مینمود. اما همدست شدن با انواع مخالفان زخمخورده در همان ماه دوم و سوم عمر دولت، خطری بود که نمیتوانستم نادیده بگیرم.
در این وضعیت، و در غیاب مجلس که شروع انتخابات در طول مدت اولین دوره اصلاحات ارضی غیرعاقلانه و بینتیجه، حتی خطرناک بود؛ دولت فقط احتیاج به پشتیبانی صمیمانه پادشاه داشت و مشکل بزرگ همین جا بود. شیوه عمل دولتها و اطرافیان چاکر و نوکر و جاننثار، حتی احتمال این فکر را از مغز پادشاه زدوده بودند که پادشاه میتواند در محیط آزاد و با وجود دمکراسی و دولتهای مستقل و اصلاحطلب، در محل قانونی خود، فارغ از دخالت در کارها قرار گیرد و در نتیجه از احترام و محبوبیت بیشتر و واقعی برخوردار باشد. مخالفان ضربدیده و پاردم ساییده خیلی زود مسئولیت یک سلسله عملیات هماهنگ را به نسبت تخصصی که هر دسته داشتند میان خود تقسیم کردند.
دو گروه مؤثر و بانفوذ از مخالفان یعنی عوامل فساد و طرفداران آنان، و مالکین و طرفدارانشان ظاهراً خلع سلاح شده بودند، چون دسته اول نمیتوانستند در میان طبقات مردم تبلیغات کنند و به دولت بتازند که چرا با فساد مبارزه میکنند، و دستة دوم هم قادر نبودند در دهات و شهرهای کوچک و بزرگ از دولت انتقاد کنند و مردم را بشورانند که چرا اصلاحات ارضی میکند تنها کاری که از آنان برمیآمد، اینکه اطراف شاه و دربار حلقه بزنند، به هر بهانه شرفیاب شوند یا در میهمانیهای دربار اطراف شاه و درباریان را بگیرند و ایجاد وحشت کنند و با صحنهسازیهای مختلف که متخصص آن بودند، به شاه بقبولانند که دکتر امینی خیال دارد عاقبت شتر مبارزه با فساد را در خانه شاه بخواباند. من اینها را میشنیدم و در مقابل با تمام کارها و گرفتاریهایی که داشتم هفتهای دو سه بار و هر بار دو سه ساعت مینشستم و در تمام مسائل با ایشان بحث و مذاکره و مشورت میکردم. هر چند گاه یک بار هم جلسات مهم دولت را در حضور ایشان تشکیل میدادم.
شب و روز کوشش میکردم که این دو دسته از مخالفان مؤثر و بانفوذ نتوانند ایشان را بر خر شیطان سوار کنند. در سخنرانیهای جا و بیجای عمومی هم هراس و ابا نداشتم از اینکه صریحاً تبلیغ کنم که پادشاه در رژیم مشروطه مقام غیرمسئول است، مسئولیت با دولتهاست که میآیند و هر کدام [که] اشتباهی کردند، میروند و جای خود را به دیگری میدهند اما مقام شاه ثابت است، چون به علت غیرمسئول بودن و عدم دخالت در کارهای جاری اشتباهی هم نمیکند تا برود. این حرفها در مورد مردم مؤثر بود، اما در جای اصلی که باید مؤثر باشد چه اثری داشت؟ خدا میداند. در انتصابات ارتش و ژاندارمری و شهربانی و دربار که مایه برانگیختن حساسیت بود، دخالت نمیکردم و اگر نظری میدادم فقط نظر مشورتی بود، آن هم با قید احتیاط. چون گفتم و باز تأیید میکنم که در آن اوضاع و احوال برای پیشرفت برنامههای اساسی دولت تنها به پشتیبانی و اعتماد پادشاه احتیاج داشتم. تنها کاری که داشتم در درجه اول محدود کردن بودجه ارتش بود. من در کارهای نظامی نه تخصصی داشتهام و نه دارم، اما بر اثر مشورت زیاد به این معتقد شده بودم که خطر اساسی نظامی از طرف شوروی است که وقوع آن هم بسته به اوضاع و احوال بینالمللی خواهد بود، نه در نوع روابط منطقهای ما با شوروی، دربارة خطر برخورد با همسایگان کوچک نیز همچنان به طرحی که در زمان سفارت [در] امریکا مطرح کرده بودم معتقد بودم که با تشکیل یک صندوق یا بانک مشترک کشورهای نفتخیز منطقه کمک به توسعه و عمران کلیه کشورهای توسعه نیافته منطقه، خود به خود اتحادی در منطقه به وجود میآمد که از مسابقه تسلیحاتی میان همسایگان جلوگیری میکرد. مسئله دفاع در مقابل حمله احتمالی شوروی نیز که در هر حال از ما برنمیآمد به عهده رقیب هماوردش یعنی امریکا بود که ما در این زمینه دکترین آیزنهاور را پذیرفته بودیم و در پیمان سنتو شرکت داشتیم. بنابراین اعتقاد داشتم که برای حفظ برتری نظامی خود بر همسایگان به جای خرج فراوان و توسعه کادرها و نفرات ارتش، بایستی یک ارتش محدود، ولی متخصص و کارآمد، با قدرت تحرک کافی و تکنیک کاملاً پیشرفته داشته باشیم. در درجه دوم از پادشاه خواسته بودم که عمویم سرلشکر حسن امینی رئیس کل بازرسی ارتش باشد که شده بود و از آن راه بر چند و چون مخارج ارتش نظارت داشتم تا از حیف و میل جلوگیری شود. اما حس میکردم که همین قدر هم باعث میشد تا حساسیت پادشاه را برانگیزد و مایة تأثیر تلقینهای مخالفان شود.
مخالفان برای عرض اندام خود احتیاج به بهانههای محکمهپسند یا عامیانه داشتند. این بهانه هم ظاهراً وجود داشت. تعطیل مجلس و تعطیل مشروطیت به وسیله شخص نخستوزیر. برای آنان وضع انتخاباتی که معمولاً انجام میشد و تقلبها و کیفیت مجالسی که تشکیل میشد مطرح نبود. اما من هم دلیل خود را داشتم. در تمام کشورهای دارای دمکراسی هم گاهی در لحظههای استثنایی مصالح عالیه مملکت یا آنچه در فرانسه “Raisond’Etat” میگویند وجود دارد که مافوق قوانین جاری عمل میکند. دلیل من نه تنها مصالح عالیه مملکت بلکه مصالح عالیه ملت و ملی هم بود، چون در صورت آزادی دهقانان و آگاه شدن آنان از این آزادی امکان انجام یک انتخابات آزاد و تشکیل یک مجلس شورای ملی واقعی به وجود میآمد و برای این کار حداکثر دو سال وقت لازم داشتیم. همین ایجاد امکان یک انتخاب آزاد چیزی بود که مخالفان زخمخورده از آن بیم داشتند، چون امکان تجدید حیات آنان را از بین میبرد. در نتیجه بایستی این دو سال فرصت برای دولت را از بین میبردند.
پایان پیام/
نظر شما