به گزارش خبرگزاری شبستان و بنابر گزارش مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از این مراسم؛ وزیر ارشاد در سخنانی به بیان اهمیت و جایگاه شعر، اندیشه و عرفان مولانا در ادبیات پارسی و نیز تاثیر شمس تبریزی بر جان و دل این شاعر عارف پرداخت و گفت:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچکس نبود روا
عرض سلام خدمت سروان ارجمند، میهمانان عالیقدر، اساتید، محققان، شاعران و هنرمندان گرامی، رئیسجمهور اندیشمند و حامی هماره فرهنگ و هنر و تمامی بزرگواران حاضر در این محفل باشکوهی که به نام و یاد مولانا و در تکریم افکار و اندیشههای والای این حکیم بیمانند برقرار شده است.
بدون تردید رمز جاودانگی مولوی صبغه و رنگ الهی ابیات اوست. اشعاری که مبتنی بر آموزههای قرآنیست، لذا از دیرباز شعاع تابش افکار و اندیشههایش مرزهای جغرافیایی را درنوردیده است و امروز نیز علاوه بر مراجعهی گسترده به کتب این شخصیت و چهرهی معروف جهانی، میزان و مقدار و کیفیت پایگاههای مجازی که محور آنها مولوی یا مثنوی یا غزلیات شمس است، شگفتآور است و این اهتمام عجیب، مسئولیت مولویپژوهان و خادمان فرهنگ و هنر را مضاعف میسازد.
مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر این شاعر بلندپایهی قرن هفتم است که در شمار برترین منابع ادب فارسی و حکمت و عرفان اسلامی است و راهگشای بشرِ سرگشته و بحرانزدهی امروز و نویدبخش رهایی و رستگاری است.
ماجرای مولوی و ارادت او به شمس خود حکایت مفصلی است که در این مجال نمیگنجد تنها به یک بیت از زبان مولانا بسنده میکنم:
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیوان شمس که از آن به دیوان کبیر یاد میشود مشتمل بر غزلیاتی شورانگیز است و گویی بحریست لبریز از نیروی عشق و سرشار از شور جاودانهی حیات و زندگی.
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جویندهی عشق بیعدد خواهد بود
بههرحال مثنوی معنوی و دیوان شمس همچون دو خورشید معنویِ تابان، روشنگر راه رستگاری و نجات آدمی هستند که با وجود سالها تحقیق اندیشمندان در آنها، همچنان گوهرهای بسیاری را در خود نهان دارند.
فرصت را مغتنم شمرده و غزلی در وصف مولوی تقدیم مینمایم:
شوریدهای تمام، دل از دست دادهای
مستی ملنگ لیک ننوشیده بادهای
عاشقوشی، خرابِ دل مهرورز خود
در کوی دوست همچو غبار اوفتادهای
در عالمی به کیش خودش مات گشته بود
عرفان چراغ شد به شب کوره جادهای
این مثنوی که دلخوشی اهل شوق بود
ناشی شد از رمیدگی پر ارادهای
دلبسته را تعلق و تقلید با هم است
این رشتهها به گردن دل شد قلادهای
عارف حضور و غیبت خود را نموده وقف
این ناقه صالح است نما استفادهای
هر جهد بینتیجه نشان جمود نیست
همراه دل بیا ز چه رو ایستادهای؟!
قلندران حقیقتطلب چون به ساحت معرفت مولانا رسیدند، خرقه افکندند و دامن اظهار برچیدند! هر آینه این قلم شکسته را چه که به گِردِ تعریف از شوریدة وارستهای چونان مولوی محمد بلخی بگردد!
تنها به توصیهاش عمل میکنیم که:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
قصهگوی قرآنی، حکیم ربانی، فیلسوف صمدانی، شاعر نورانی، مظهر وحدت مسلمانی به کدام نشانی میتوانی سراغ از او نگیری؟! و اشرافش را بر اخبار و احادیث نپذیری!!
مولانا عشق بود و:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم از آن
عاشق بود و:
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
عاشقی گرزین سر و گرزانسر است
عاقبت ما را بدان سر رهبر است
و عاقل بود؛
گفت من عقلم، رسول ذوالجلال
حجتاللهام، امانم از ضلال
با پیامبر (ص) عشقبازی داشت او، خوب میدانست برای که میسراید و زبان به نعت که میگشاید:
عشق بشکافد فلک را صد شکاف
عشق لرزاند زمین را از گزاف
با محمد بود عشق پاک جفت
بهر عشق او را خدا لولاک گفت
منتهی در عشق چون او بود فرد
پس مر او را ز انبیا تخصیص کرد
گر نبودی بهر عشق پاک را
کی وجودی دادمی افلاک را
با علی علیهالسلام حالی داشت و بیخود از خود مقالی! در خلسهاش بیقید ملاحظات و بیخوف از خطرات و رسواگری حضرات و نیش حشرات، ملنگوار میخواند:
ساربانا اشتران بین سر به سر قطّار مست
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
باغبانا رعدمطرب، ابر ساقی گشت و شد
باغ مست وراغ مست و غنچه مست و خار مست
حال صورت اینچنین و حال معنی خود مپرس
روح مست و عقل مست و راز مست اسرار مست
ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده
دوستان ز اقرار مست و دشمنان زانکار مست
و چون به می ولای علی از دنیا و مافیها دل میبرید، دوستانه و مستانه اقرار میکرد:
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود
سلطان سخا و کرم و جود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم، ز علی شد
آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است
تا هست علی باشد و تا بود علی بود
و میزان بودن امیرالمؤمنین را چنین تبیین میکند:
تو ترازوی اَحَدخو بودهای
بل زبانة هر ترازو بودهای
اندک از بیشمار گفتم و بس
من یکی از هزار گفتم و بس
و عشق به امام حسین (ع) را همسان محبت پیامبر میداند و چنین میسراید:
روز عاشورا نمیدانی که هست
ماتم جانی که از قرنی به است
پیش مؤمن کی بود این غصه خوار
قدر عشق گوش، عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن پاک روح
شهرهتر باشد ز صد توفان نوح
با مطالعه و غور در اینگونه اشعار است که میتوان دریافت که مودت و معرف امام علی (ع) و خاندان رسول (ص)، در روح مولوی ساری و جاری بوده است. هریک از دفاتر ششگانهی مثنوی مولوی، دوازده داستان بلند دارد که در مجموع، 72 داستان بلند میشود. عدد دوازده اشارتی به دوازده امام است که در شش دفتر مثنوی معنوی تکرار میشود و عدد 72 اشاره به تعداد شهدای واقعهی کربلاست، شهدایی که در سماع مولویه نیز «شهدای دشت کربلا» نام دارند.
ارادت مولانا و نظرگاه اندیشهی وی به اهل بیت عصمت و طهارت چنان بر همگان عیان است که در مقبره وی در شهر قونیه، نام چهارده معصوم در گرداگرد سقف حک شده که خود مؤید دلدادگی و شیدایی مولانا به رسول مکرم و فرزندان مطهر ایشان است.
کوتاه کنم سخن، دراز است این بحث !
مثنوی،تفسیر منظوم اخبار و احادیث است. بیش از هفتصد سال است که با وامگیری از زبان هنر متعالی شعر که از تعلق زمان آزاد است به انتقال حکمت عملی می پردازد و باقیات الصالحاتی برجای گذاشته است که دنیای امروز را به تعظیم در مقابل ایران اسلامی و ابرمردان فرهنگ و هنرش واداشته است.
دوستان، دستانتان از خرمن معارف دینی سرشار باد و عزت باورتان برقرار باد!
بعونه و فضله و صل الله علی محمد و آله
سید محمد حسینی
پایان پیام/
نظر شما