خبرگزاری شبستان: جمعیت فدائیان اسلام به رهبری «شهید نواب صفوی» با بیش از یک دهه مبارزه و فداکاری در راه رسیدن به اهداف بلند جامعه اسلامی و برقراری حکومت دینی، مثال بارزی از یک حرکت پویا و تأثیرگذار بر جنبش های پس از خود، به ویژه انقلاب اسلامی است، چرا که به عنوان یک تشکل سیاسی مؤثر در مبارزه با استبداد و استعمار و جریانات انحرافی جامعه، خط روشنی از مبارزه را برای آرمانخواهان اسلامی پس از خود ترسیم کرد و به حق، گام بزرگی در پیروزی پابرهنگان و ستمدیدگان جامعه، بر کاخ نشینان و شب پرستان سرسپرده برداشت.
از تولد تا هجرت
شهید نواب صفوی در سال 1303 ه.ش در یک خانواده متدین و روحانی، مقیم محله «خانی آباد» تهران، فرزندی به نام «سید مجتبی» به دنیا آمد.پدرش «آقا سید جواد میرلوحی» که روحانی ای علاقه مند به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر(ص) بود، سید مجتبی را با آموزشهای ناب اسلامی آشنا، و به تربیت او همت گمارد. او در سن هفت سالگی راهی دبستان «حکیم نظامی» شد و پس از آن، برای ادامه تحصیل به «مدرسه صنعتی آلمانیها» رفت.
پس از مدتی سید مجتبی وارد دبیرستان شد، طی سخنرانی برای نوجوانان اوضاع فرهنگی و سیاسی رژیم پهلوی را مورد انتقاد شدید قرار داد و در این مسیر عدهای نیز با وی همراه شدند؛ اما اشتیاق به علوم حوزوی او را بر آن داشت تا دبیرستان را رها سازد و به تحصیل علوم حوزوی روی آورد. او بعد از مدتی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف گردید و در «مدرسه علمیه قوام» اقامت گزید. در همان روزها، حضرت علامه امینی، (ره)، صاحب کتاب شریف «الغدیر» در یکی از حجره های فوقانی آن مدرسه، کتابخانه ای دایر کرده و به تألیف الغدیر مشغول بود. این امر سبب شد تا سید مجتبی که تازه از ایران به نجف عزیمت کرده بود، با این دانشمند سترگ آشنا شود.او که در تهران دروس مقدماتی حوزه را فرا گرفته بود، در نجف، دروس عالی را پی گرفت و در درس بزرگانی چون: علامه امینی (ره)، آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی، (ره)، و آیت الله العظمی شیخ محمد تهرانی، (ره)، حضور یافت و علاوه بر علوم متداول حوزه، اعم از «فقه»، «اصول» و «تفسیر»، «اصول فلسفه سیاسی اسلام» را نیز آموخت و با «فقه سیاسی اسلام» هم آشنا شد.
مسیری نو
پیش از حرکت سید مجتبی از نجف به ایران، مردم تبریز و مراغه و گروهی از روزنامه نگاران به مقابله با کسروی برخاستند و اندیشه های منحرف او را به باد انتقاد و اعتراض گرفتند و خواستار محاکمه وی به دلیل انتشار کتاب گمراه کننده اش شدند. اما از آنجا که تلاشهای کسروی، همخوانی زیادی با سیاست اسلام زدایی رژیم داشت، اعتراض به جایی نرسید.
هنگامی که سید مجتبی نواب صفوی به ایران رسید، بدون فوت وقت به خانه کسروی رفت و با وی گفتگو کرد و او را از نوشتن مطالب توهین آمیز به مقدسات اسلام و تشیع، برحذر داشت، اما سخنان وی در کسروی که نویسنده ای سرسپرده بود، تأثیری نگذاشت. این گونه بود که حجت بر سید تمام شد و تصمیم به قتل آن عنصر مهدور الدم گرفت.
برای تأمین این منظور، حدود چهارصد تومان از مرحوم «آقا شیخ محمد حسن طالقانی (ره)» از علمای پارسا و مجاهد تهران دریافت کرد و یک قبضه سلاح کمری تهیه کرد و در اردیبهشت 1341، در حالی که بیست و یک سال بیشتر نداشت، کسروی را در خیابان حشمت الدوله، هدف چند گلوله قرار داد. اما فقط یک گلوله به او اصابت کرد و از مهلکه نجات یافت و پس از بهبودی، با خیره سری بیشتری به فعالیتهای گمراهکننده خود ادامه داد. سرانجام این عنصر ضد دینی به همت فدائیان اسلام، در 20 اسفند همان سال کشته شد و به کیفر رسید.
شهید نواب صفوی(میرلوحی) یکی از پایگاههای مبارزاتی خود را محله دولاب قرار داده بود. او احساس کرد این سرزمین جایی است که میتوان به مردم آن اعتماد کرد. به همین دلیل هر زمان که فرصت پیدا میکرد به این مکان تشریف میآورد وبه هممسلکان خود میپیوست. افرادی بودند که در دولاب با وی همکاری میکردند. ازجمله حاج آقا تقی متبحری، حاج آقا شیخ مهدی حق پناه، حاج علی آقا جعفری، حاج آقا عبدالله صالحی و جوان انقلابی آقای محمد بختیاری دولابی و بسیاری دیگر که نواب را در مبارزه با نظام ستمشاهی یاری میکردند.
نواب بسیار سادهزیست بود. میگویند یک روز که طبق معمول وارد دولاب شده بود کارگران ساختمانی داشتند گل را برای ادامه ساخت و ساز آماده میکردند. نواب بلافاصله عبا و عمامه را در میآورد و پاچه شلوار را بالا میزند و بیریا وارد گل میشود و مشغول لگد کردن میشود.
پایگاه اصلی وی مسجد پیر دولاب (یکی از قدیمیترین مساجد محل) بود. این مسجد پایینتر از تکیه میان بود و هم اکنون به نام وی نامگذاری شده است.قبل از اینکه نواب را اعدام کنند، میگویند یکی دو روز قبل، دخترش (سیده فاطمه السادات نواب صفوی) را که در آن زمان دختربچه خردسال ۴ یا ۵ ساله بود به دیدن پدر ش به زندان میآورند. در آن روز غمانگیز دخترش را در آغوش میگیرد و از او خداحافظی میکند.
شکل گیری جمعیت فدائیان اسلام
پس از حادثه ترور نافرجام کسروی و مجروح شدن او به دست شهید نواب صفوی، تشکیلات احمد کسروی با صدور اعلامیه ای با عنوان «برای آگاهی یاران و دیگران» مبادرت به انتشار مطالبی کرد که طی آن، پیروان و هواخواهان خود را به اقدامات بیشتر و تلاشهای گسترده تر فرا خواند. این حرکت کسروی، شهید نواب صفوی را بر آن داشت تا ضمن از میان برداشتن وی، ریشه های جریان فکری خطرناکی را که کسروی به راه انداخته بود، نیز بخشکاند و از آنجا که این مقابله نیازمند تشکیلات منسجمی بود، در جذب نیروهای کارآمد و جوانان متعهد و فداکار تلاش نمود؛ لذا پس از آزادی از زندان، بی درنگ به شناسایی چنین افرادی برخاست و تعدادی از آنان را تحت عنوان «جمعیت فدائیان اسلام» گرد هم آورد. «... نواب چون یقین داشت که در راه مقصود بزرگی که در پیش دارد، همه گونه فداکاری لازم است و ممکن است که به فدا شدن عده ای از افراد منجر شود، لذا جمعیت را فدائیان اسلام نامید.او در سال 1324 ه . ش این جمعیت را بنیان گذارد و با صدور اعلامیه ای به نام «دین و انتقام» رسماً اعلام موجودیت کرد.
روز بیست و هفتم دی ماه1334 روحانی مبارز سیدمجتبی نواب صفوی و سه تن از یاران فداکارش به نامهای سیدمحمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی توسط رژیم منفور پهلوی به جوخه اعدام سپرده شدند و شربت شهادت نوشیدند.
پایان پیام/
نظر شما