به گزارش خبرگزاری شبستان، پروژه "فقه و اخلاق اسلامی"، مقایسهای علمشناختی بین فقه و اخلاق است که در هفتۀ پژوهش، از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به عنوان پژوهش برتر شناخته شد. حجت الاسلام و المسلمین مهدی احمدپور، از پژوهشگران مرکز اخلاق و تربیت اسلامی و مولف این پروژه در گفت و گویی ابعاد مختلف آن را تشریح کرده است.
ضرورت بازسازی دانش اخلاق چیست؟
معارف اسلامی در یک تقسیم معروف به عقاید، اخلاق و فقه تقسیم میگردد. در حوزههای علمیۀ شیعه به علم فقه که آن را مادر علوم استنباطی پنداشتهاند، اقبال فراوانی شده است. اما به رغم اهمیت فراوان، دانش اخلاق با اقبال شایستهای از سوی اندیشمندان حوزوی مواجه نشده و بیشتر در معرض برخوردهای ذوقی بوده و در حاشیه قرار داشته است.
همین موضوع موجب شده در میان سطح درخور توجّهی از حوزویان واژه «اخلاق» به یک دانش رسمی با ساختار منسجم انصراف نیابد و حداکثر مشتمل بر مجموعهای از اندرزها، دستورالعملها و توصیهها باشد. درس اخلاق در حوزه، بیش از آنکه به جوانب علمی و پایههای نظری اخلاق ناظر باشد، درصدد تأمین بهرههای عملی و تربیتی است و به معنای دقیق کلمه «منبر موعظه و ذکر» بهشمار میرود که البته کارکردهای ضروری ویژه خود را دارد؛ به دیگر سخن کرسی تدریس این علم در حوزه دایر نیست.
مرکز اخلاق و تربیت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی که از بدو پیدایش درصدد بازسازی فنی دانش اخلاق برآمد، به ربط و نسبتِ این دانش با منابع تفکر اسلامی بهخوبی توجه کرد و در مقام پرهیز از هرج و مرج روششناختی، استحسانات ذوقی یا تفسیر به رأی در فهم معارف اسلام و نیز ایمنی از تأثیرات نابجای اندیشههای غیر دینی، التقاطی و اخباری مسلک تلاش روشمندی را در استنباط حکم اخلاقی از منابع دینی (قرآن و روایات) آغاز کرد و تدوین روششناسی جامع مطالعات اخلاق اسلامی (روش استنباط و توجیه گزاره اخلاقی) را با عنوان کلانپروژه «الهیات اخلاق» در دستور کار خود قرار داد.
چه طور شد در این پروژه تعامل فقه و اخلاق مد نظر قرار گرفته است؟
بیتردید سابقه تلاشهای علمیِ حوزههای علمیه در عرصه فقه برای پژوهشگرانی که به مباحث روشی توجه میکنند، بسیار مغتنم است؛ زیرا هموارترین بستر استنباط از منابع دین در دانش فقه پدید آمده و به برکت قرنها تلاشِ عالمان بزرگ، دقتنظرهای بسیار عمیقی در آن شده است.
این سرمایه عظیم علمی در بسیاری از عرصههای معرفتی دیگر قابل استحصال یا دست کم قابل الگوبرداری است. از این جهت مرکز اخلاق و تربیت در صدد برآمد از این ذخیرۀ سرشار استفاده کند و مشابه دستاوردهای آن را در دانش اخلاق پدید آورد؛ البته ناگفته پیداست که ورود به این عرصه و آغاز چنین پروژهای مستلزم حل چالش سنگین تمایز فقه و اخلاق و تفکیک حوزه مأموریت آنهاست؛ زیرا پژوهشگران اخلاق اسلامی امروزه در میانۀ قطببندی دو نظریه کاملاً متضاد قرار دارند. قطب اول کسانی هستند که فقه را به نفع اخلاق حذف میکنند و اکنون جبهۀ رو به گسترشی دارند؛ قطب دوم کسانی هستند که از نظرِ آنان اصالت و صلاحِ تفکر اسلامی این است که اخلاق در فقه پیشرفتۀ اسلامی هضم و جذب شود و اخلاق کاربردی را عمدتاً از آنِ جوامعی میدانند که از فقه محروماند.
البته این گزارش نادرستی از اوضاع معرفتی غرب است؛ زیرا در حوزۀ تفکر مسیحی سه مقوله دانش وجود دارد: فقه مسیحی (Christian jurisprudence)، حقوق (law) و اخلاق کاربردی (applied ethics). هم اکنون در کتابخانهها با کتابهای چند جلدی متنوعی در فقه مسیحی مواجه میشویم، درحالیکه متألهان مسیحی در حوزه اخلاق کاربردی نیز دست به تألیفات فراوانی زده و حیثیات متعدد این دو رویکرد را حفظ کردهاند.
این رویکرد که در حوزههای علمیه بیشتر ملاحظه میشود، اخلاق نقلی و متخذ از متون را به فقه تقلیل میدهد و مدعی است متون دینی از طریق بیانات فقهی تکلیف عملی ما را مشخص کرده و سعادت ما را تأمین و تضمین نموده است. به این ترتیب بهایی که برای پژوهشهای فقهی در نظر گرفته شده، بسیار بیش از بهایی است که به پژوهشهای اخلاقی داده میشود و ادعا شده تمام آنچه دانش اخلاق در صدد آن است، فقه یا پیشتر به آن رسیده یا ظرفیت رسیدن به آن را دارد؛ بنابراین علم فقه تکلیف عملی انسان برای سعادت اخروی را روشن کرده یا از این پس روشن خواهد کرد و نوبتی به دانش اخلاق نمیرسد.بر اساس این نگاه اخلاق زمانی لازم است که فقه نباشد، چنانکه تلاش علمی غرب در سدۀ اخیر در حوزۀ اخلاق و ترویج آن به عنوان یک علم با همین رویکرد بوده است.
رویکرد در پروژه فقه و اخلاق اسلامی چگونه است؟
اکنون اگر بتوان ثابت کرد جنس پژوهشهای فقهی با پژوهشهای اخلاقی تمایز دارد و برای پژوهشهای اخلاقی تخصص ویژهای نیاز هست، دانش اخلاق به صورت مستقل رسمیت خواهد یافت و در کنار علم فقه ودر تعامل با آن عرض اندام خواهد کرد.
عدهای ـ که ما نیز در شمار آنانیم ـ بر اعتدالی که بر منطق وحی و نیز سیرۀ علمی تاریخ تفکر اسلامی مبتنی است، پای میفشارند و به نفع هیچ یک از این دو نظریه گواهی نمیدهند؛ زیرا فقه در حوزۀ تمدن اسلامی و مدیریت حیاتِ طیبۀ مؤمنین، احترام و احتشام و جایگاهی دستنایافتنی دارد که هیچ یک از علوم دیگر جایگزین آن نمیشود، اخلاق نیز کارکردی متفاوت دارد که هرگز نمیتوان آن را از علومی انتظار داشت که با اهداف، مأموریتها، نقطه عزیمت و ادبیات متفاوت تعریف و تنظیم شدهاند.
بدین ترتیب ضرورت تعریف دقیق فقه و اخلاق به عنوان دو دانش رفتاری و تمایز قاطع میان این دو علم یا کشف مناسبات آنها در مهندسی علوم و حرکت به سوی تولید دانشهای اصیل و کارآمد حوزوی کاملاً آشکار میگردد.
مرز میان حوزۀ فقه و اخلاق در کجا نمایان می شود؟
با تبیین حقیقتِ دو حوزه فقه و اخلاق و مرز میان آنها برخی از موضوعات که در این دو علم از آنها گفتگو میشود و در فقهی یا اخلاقی بودن آنها تردید میرود، تمایز و تفصیل داده میشوند.
علم اخلاق به بیان احکام ارزشی ملکات و افعال اختیاری انسان میپردازد و طریق دستیابی به این ارزشها را بیان میکند؛ بنابراین مشتمل بر سه حوزه اخلاق منش، اخلاق عمل و تربیت اخلاقی است. منطقه اشتراک فقه و اخلاق حوزۀ اخلاق عمل یا اخلاق کاربردی است؛ فقه دربارۀ اوصاف و ملکات انسان یا راهبری تربیتی او سخن ویژهای ندارد و به احکام افعال مکلفین اکتفا کرده است، اخلاق هم به این موضوع اقبال نشان داده و احکامی را برای رفتار انسان بیان میکند؛ اختلاف سخن فقه و اخلاق در این حوزۀ مشترک پرسش از تمایز فقه و اخلاق را پدید میآورد.
به طور کلی برای ارتباط علم فقه و اخلاق مجموعاً چهار نظریه را میتوان فرض کرد: 1. تنافر و ناسازگاری؛ 2. استقلال و تمایز؛ 3. اتحاد و یگانگی؛ 4. پیوند و وابستگی.
اگر فرض اول پذیرفته شود، باید میان فقه و اخلاق به صورت کلی یا جزئی یکی را انتخاب کنیم و دست از یکی به نفع دیگری برداریم؛ دستگاه آموزش، پژوهش و ترویج یکی از این دو باید به نفع دیگری خاموش گردد و در مدیریت تربیتی و معنوی جامعه و راهبری تمدن اسلامی باید از آن دیگری کمک گرفت.
اگر قائل به استقلال و تمایز این دو باشیم؛ یعنی معتقدیم هر کدام از این دو دانش بخشی از نیازهای جامعه اسلامی را تأمین میکند و ناظر به موضوعی یا حکمی یا هدفی یا در قلمروی یا به روش خاصی نقش ایفا میکند. بدین ترتیب هر دو حوزه را باید پاس داشت و از هر یک انتظاری مطابق تعریفش داشت و هر یک را به حوزه خاص خود اختصاص داد. در این صورت اگر دستگاه یکی از این دو فعال باشد به اندازه خود بهره لازم را میرساند.
اگر قائل به وابستگی و پیوند آنها باشیم، علیالقاعده باید از هر دو در تربیت نسل آینده و مدیریت اخلاقی معنوی جامعه بهره گیریم و تمدن اسلامی را راهبری کنیم، اما با این تفاوت که باید نسبت مطلوبی میان آنها برقرار سازیم و برای غنیسازی و توسعه هرکدام از دیگری نیز کمک بگیریم؛ در این صورت اگر یکی فعال نباشد، دیگری نیز کارآمد نخواهد بود.
اگر قائل به اتحاد و یگانگی این دو دانش باشیم و یکی را ذیل دیگری مندرج دانیم، طبعاً بهرۀ متصور از دانشِ اخص از دانش اعم انتظار میرود و در مقام پژوهش، یک تلاش برای رسیدن به هر دو هدف ابتدایی کافی است.
شما در پژوهشگاه چه رویکردی را در پی گرفته اید؟
مرکز اخلاق و تربیت با نظر به این فضای پرابهام، دو اثر را در دستور کار خود قرار داد: اول دست استمداد به سوی اندیشمندان عرصۀ فقه و اخلاق گشود و مجموعه گفتگوهایی را ترتیب داد تا دقت نظر دانشوران این عرصه را در این نگاه درجه دو اصطیاد کند و با ایجاد میدان تضارب آرا مسیر رسیدن به صواب را هموار سازد. دوم همین اثر که شاخصههای علمشناختی دو دانش فقه و اخلاق را مقایسه و بررسی کرده است. دستمایۀ اصلی این پژوهش عمدتاً فحص و بررسی مکتوبات اصولی، فقهی، اخلاقی و در مواردی منابع کلامی بوده و اصل مستندنویسی و مراجعه به منابع معتبر و دست اول، در حد امکان، همواره مورد توجه بوده است.
ساختار فصول و محتوای این پژوهش دارای چه بخش هایی می شود؟
پژوهش حاضر در یک مبحث مقدماتی و هفت فصل سامان یافته است. به جهت ضرورت تبیین مفهومی و پرهیز از خلطها و اشتراکات لفظی در مقدمه به موشکافی ها و واکاوی های مفهومی دو واژه فقه و اخلاق پرداخته شده است.
اما در فصل اول کاوشهای علمی تحقیق، متمرکز بر گزاره های فقهی و اخلاقی بوده است در این کاوشها موضوع و محمول گزاره های فقهی و اخلاقی درکنار تحلیل مسائل فقهی و اخلاقی به طور مستوفی و دقیق بررسی تطبیقی شده است. واز رهگذر این بررسی ها تفاوتها و شباهت های گزاره های اخلاقی و فقهی برجسته شده است.
فصل دوم تحقیق به مبانی فقه و اخلاق می پردازد. در این فصل تلاش شده مبانی معرفت شناختی، ابزار و منابع معرفت ، همچنین مبانی دین شناختی، مبانی خداشناختی و انسان شناختی و هستی شناختی دو دانش اخلاق و فقه مقایسه و بررسی شده و میزان همپوشانی و ناهمپوشانی این دو دانش در این مبانی نمایان شود.
شاید بتوان گفت مهم ترین نکته در هر دانشی به ویژه فقه و اخلاق منابع معرفتی آنهاست. این بحث محتوای فصل سوم تحقیق را شکل می دهد در این فصل منابع فقه و اخلاق ویژگیهای عمومی و اختصاصی انها و روابط آنها معرفی و مقایسه شده است نکته اساسی در این فصل این است که دانش اخلاق علاوه بر سه منبع معرفتی کتاب، سنت و عقل از منبع شهود نیز بهره می برد. فصل چهارم روشهای دست یابی به احکام در دو دانش بررسی و مقایسه شده است. فصل پنجم به مقایسه اهداف دود دانش پرداخته و فصل ششم جایگاه فقه و اخلاق را مورد توجه قرار داده است. فصل هفتم و فرجامین پژوهش نگاهی به تعاملات فقه و اخلاق داشته است در این فصل تأثیرات دو سویه فقه و اخلاق مورد بررسی قرار گرفته است.
در نهایت پس از بازخوانی توصیفی و تطبیقی دانشهای فقه و اخلاق و آگاهی از عمدۀ شباهتها، تفاوتها و تعاملات آنها، به عنوان مباحث مقدماتی در این پژوهش بستر مناسبی برای قلمروشناسی فقه و اخلاق فراهم میآید و بهتر میتوان در این مسئلۀ مهم اظهار نظر کرد که مسائل مورد ابتلای افراد جامعۀ اسلامی با چه ملاکی فقهی و با چه ملاکی اخلاقی شمرده میشوند و برای تشخیص قلمرو پژوهشهای اخلاقی و تمییز آنها از مطالعات فقهی، چه معیارهایی باید مورد توجه قرار گیرند؟
این پژوهش چه نتایجی را در بر دارد؟
پژوهش پیش رو به عنوان جمع بندی نهایی در پاسخ به پرسشهای مهم فوق به این نتایج پژوهشی دست یافت:
1. اگر قائل به تمایز گفتمان نجات و کمال نباشیم و آنها را دو لفظی بدانیم که در مفهوم و مصداق به یک معنا اشاره دارند اساساً بحث قلمروشناسی فقه و اخلاق منتقی خواهد شد، چه دیگر مبنایی برای دوئیت و اساسی برای تأسیس دو علم باقی نمیماند تا نوبت به تعیین قلمرو آنها برسد.
2. در این صورت، تمام احکام و مسائل فرعی دین به لحاظ ماهوی یکدست میشوند یعنی از این حالت که دستهای اخلاقی و دستهای فقهی خوانده میشوند، خارج میشوند و به لحاظ غایت، همه در راستای تأمین یک هدف توجیه میشوند و دیگر برخی احکام، فقهی و در راستای نجاتبخشی و برخی احکام، اخلاقی و در راستای تأمین کمال انسانی تلقی نمیشوند و به لحاظِ اسمی همۀ احکام تحت عنوان واحدی (مثلاً احکام شرعی) قرار میگیرند.
3. اگر قائل به تمایز گفتمان نجات و کمال باشیم، اما برای هر کدام حوزۀ مستقلی در نظر نگیریم، به این معنا که حوزۀ نجات را شامل حوزۀ کمال هم بدانیم و بگوییم اسلام در ضمن بیان احکام فرعیه به تحصیل کمالات انسانی هم توجه داشته، اما به دلیل تقدم رتبی و اهمیت موضوع نجات و به دلیل حصول کمالات انسانی در پرتو التزام به احکام الزامی و غیرالزامی فقهی به آنها تصریح نکرده است؛ در این صورت موضوعِ اخلاق، فرع موضوع فقه خواهد شد و تأسیس علم مستقلی به نام اخلاق وجهی نخواهد داشت و نوبت به قلمروشناسی فقه و اخلاق نخواهد رسید. طبیعی است از این منظر هر مسئله فرعی ممکن است مانند واجبات توصلی، تنها جنبۀ فقهی داشته باشد و یا اینکه مانند واجبات تعبدی، جنبۀ اخلاقی هم داشته باشد.
4. اگر قائل به تمایز گفتمان نجات و کمال باشیم و برای هر کدام حوزۀ مستقلی در نظر بگیریم و این مدعا را به اثبات برسانیم که منابع دینی (نقل و عقل) قاطعانه میان این دو حوزه فرق گذاشتهاند چارهای نداریم جز اینکه فقه را دانش عهدهدارِ تعیین تکلیف مکلفین از حیث نجات از عقاب و تحصیل ثواب بدانیم و اخلاق را دانش عهدهدار تعیین تکلیف مکلفین از حیث تحصیل کمالات معنوی و رشد وجودی فرض کنیم. در این صورت باید مسئله فقهی را به مسئلۀ نجاتبخش و مسئلۀ اخلاقی را به مسأله کمالبخش تعریف کنیم و بگوییم هر مسئلهای که به حوزۀ کلام و عقاید و اصول دین مربوط نمیشود، از حیث تأثیر در نجات از عذاب و تأمین امنیت اخروی، موضوع علم فقه و از حیث تأثیر مثبت یا منفی در کمال آدمی، موضوع علم اخلاق قرار میگیرد. پس، امکان دارد که مسئلهای هم در فقه مطرح شود و هم در اخلاق یا اینکه صرفاً فقهی یا صرفاً اخلاقی باشد؛ برای مثال «خودداری از اضرار به دیگران» هم شرط نجات و هم شرط کمال، «تحصیل طهارت برای نماز» فقط شرط نجات و «یاد خدا» صرفاً شرط کمال خواهد بود.
5. اگر قائل به تمایز گفتمان نجات و کمال باشیم و گفتمان نجات را فیالجمله شامل گفتمان کمال هم بدانیم، اما به هر دلیلی (مانند اختلاف این دو گفتمان در مبانی نظری، منابع علمی، هدفگذاریها و شیوههای استنباط و توان بالقوۀ هر دو حوزۀ فقه و اخلاق برای اعلام استقلال و رشد علمی مستقل از دیگری) معتقد نباشیم که اخلاق، طفیلی فقه و نگاه اخلاقی، تابع منظر فقهی است، در این صورت نیز استقلال فقه و اخلاق موجه میشود و تمایز مسائل آنها نیز به تمایز حیثیات مسائلشان مربوط خواهد شد، به این معنا که هر مسئله برخوردار از حیث اخلاقی و مربوط به حوزۀ گفتمان کمال، اخلاقی و الا فقهی خواهد بود.
بر اساس شباهتهای فراوانی که از بررسی تطبیقی فقه و اخلاق موجود به دست میآید و با توجه به این واقعیت که تفاوت ماهوی میان نجات و کمال وجود ندارد و در حقیقت، نجات به حدّ نصابی از کمالات انسانی اطلاق میشود که تحصیل آنها (در قالب عمل به تکالیف شرعی) لازمۀ خروج از عهدۀ تکالیف شرعی و تحصیل ثواب و نجات از عذاب الهی است، باید گفت از میان فروض مذکور فرضِ اول مقبولتر مینماید و از شواهد بیشتری برخوردار است. بر این اساس باید گفت رابطۀ فقه و اخلاق، رابطهای طولی است و موضوعاتی که زیر حدّ نصاب یادشده قرار میگیرند، موضوعات فقهی و اخلاقی و سایر موضوعات، تنها اخلاقی خواهند بود.
در طرح این بحث، ابدای احتمالات و اظهار نظر فوق، فقه و اخلاق دو حوزۀ معرفتی رقیب از سه حوزۀ دانشی معروف «کلام و فقه و اخلاق» در نظر گرفته میشدند و در این چارچوب مورد توجه قرار میگرفتند که هر یک برای خود، سازمان و نظام استنباط و بروندادهای خاص و مستقلی دارند.
اما به نظر میرسد احتمالات منطقی دیگری هم وجود دارد؛ برای مثال آیا نمیتوان برخلاف دیدگاه رایج در میان اندیشمندان مسلمان که ـ بعد از علم کلام که به خصوص حوزۀ عقیده و اندیشه مربوط میشود ـ فقه و اخلاق را علومی اصیل و همعرض در نظر میگیرند و از هرکدام اهداف خاصی را انتظار دارند، اخلاق را دانشی آلی در نظر بگیریم که در کنار «منطق و فلسفه و کلام» از علوم عقلی و «ادبیات عرب و رجال و درایه» از علوم نقلی، در خدمت اجتهاد مطلوب قرار گیرد و با ارائۀ نظرات فنی و دقتهای کارشناسانۀ خود، فقیه (به معنای صاحب ملکۀ استنباط مطلق احکام فرعی دین) را در شناخت کاملتر از موضوعِ بحث یاری دهد و به کشف صحیح احکام شرعی، کمک رساند؟ بهویژه با عنایت به این واقعیت که نمونۀ چنین تعاملی هماکنون میان فقه و حقوق نیز وجود دارد.
امروزه در برخی از مراکز فقهپژوهی بر توجه به دستاورهای دانش حقوق و استفادۀ از نتایج معتمد آن در کنار اطلاعات بهدستآمده از سایر منابع فقهی تأکید میگردد. گفتنی است اخلاق در یک تقسیم به دو حوزۀ اخلاق منش و اخلاق عمل تقسیم میشود که اولی به احکام فضایل و رذایل خلقی (ملکات اخلاقی) و دومی به احکام عمومی اخلاق عمل (از قبیل اخلاق عمل فردی، اجتماعی و بندگی) و احکام اختصاصی آن (از قبیل حوزههای مختلف اخلاق کاربردی) میپردازد . از این دو، حوزۀ اخلاق منش، استقلال خود را در برابر علم فقه حفظ میکند اما حوزۀ اخلاق عمل یا همان حکمت عملیه میتواند در کنار دانش فقه قرار گیرد و با تأسیس اصول عقلی عملی، فقیه را در استنباط حکم در مقام عمل، یاری دهد.
استفادۀ آلی از دانش اخلاق به معنای قرارگرفتن این دانش در ردیف دانشهای اصولی یا مقدمات اجتهاد است، دانشهایی که هر کدام، بخشی از اصول و قواعد اجتهاد و استنباط حکم شرعی را در اختیار فقیه قرار میدهند. طبیعی است در این صورت، ثبوتاً دوگانگی فقه و اخلاق و اثباتاً دوگانگی احکام فقهی و اخلاقی از بین میرود و تکلیف انسان در هر موضوع و مسئله مورد ابتلایی تنها با یک حکم شرعی ـ که در آن هم ابعاد حقوقی و هم ابعاد اخلاقی قضیه به خوبی مورد توجه قرار گرفتهاند ـ روشن و مشخص میشود.
منبع: ایسکا
پایان پیام/
نظر شما