بنی امیه برای سلطنت موروثی صلح را به امام تحمیل و تاریخ را تحریف کردند

دوران خلافت امام حسن(ع) مقطع مهمی است، در این دوران تحولی مشاهده می‌شود یعنی خلافت به سلطنت موروثی تبدیل می‌شود، از این رو مورخان طرفدار بنی امیه تاریخ این دوره را مخدوش کردند.

خبرگزاری شبستان: زندگی سراسر افتخار امام مجتبی(ع) جلوه‌ای زیبا و پرشکوهی داشت. هفت سال در دامن پرفیض رسول خدا(ص) از چشمه های زلال نبوت بهره برد. وحی الهی فکر و اندیشه او را شکل داد و اعماق جانش را جهت بهره دهی به اسلام و مسلمانان آماده ساخت. سپس سی سال حوادث تلخ و شیرین بعد از رحلت پیامبر وی را از تجربه های گران بهره مند ساخت. در سال چهلم هجرت، هدایت کشتی اسلام، در سخت‌ترین موقعیت، به عهده او گذاشته شد. آن امام معصوم(ع) با کمترین آسیب و تلفات امت اسلامی را رهبری کرد، توطئه های بزرگ و خطرناک بنی امیه را نقش بر آب ساخت، مانع نابودی اسلام و برنامه های حیات بخش آن شد و پیش بینی پیامبر خدا(ص) را تحقق بخشید. برخورد زیبای امام حسن(ع) در قصه صلح افتخار بزرگی در تاریخ اسلامی بر جای گذاشت. در گفت‌و‌گو با دکتر محمدحسین رجبی(دوانی) کارشناس تاریخ اسلام ابعادی از تاریخ دوران این امام همام بررسی شد که اکنون از نظر شما می‌گذرد.

 

چرا حتی افرادی که مخالف امام علی(ع) بودند، با امام حسن(ع) بیعت کردند؟
جامعه در زمان امام علی(ع) مغلوب جنگ روانی و نرم دشمن شده بود در جنگ سخت هیچ کس حریف ایشان نبود، اما معاویه در جنگ نرم و تخریب شخصیت آن حضرت موفق شده بود؛ امام علی(ع) چنان ترور شخصیت شده بودند که وقتی خبر شهادت حضرت (ع) در محراب مسجد کوفه به شام رسید خیلی‌ها تعجب کردند که مگر علی (ع)، نماز هم می خواند. از منابع تاریخی اهل تسنن در می یابیم که در قتل عثمان طلحه، زبیر، عایشه و عمر و عاص مؤثر بودند. حال ببینید که چه عملیات نرم و فتنه‌انگیزی و جنگ روانی بر ضد امیرالمؤمنین(ع) به پا کرده بودند که جنگ جمل به ایشان تحمیل می‌شود به این دلیل که علی(ع) در قتل عثمان دخیل بوده است. این حادثه نشان دهنده این است که حضرت امیر(ع) در جنگ نرم مغلوب دشمن شده و دشمن توانست عده زیادی را این گونه شکست دهد.
از منابع اهل سنت بر می‌آید که عثمان چنان منفور بود که وقتی انقلاب بر ضد او صورت گرفت و او را کشتند اجازه ندادند که در بقیع دفن شود و بنابر نقلی هیچ کس بر او نماز نخواند تا او را دفن کنند و به نقلی هم فقط چند نفر از بنی امیه بر او نماز خواندند، اما معاویه با جنگ نرم از او یک خلیفه مظلومی پدید می آورد و مدعی می شود که علی(ع) و شیعیان او در قتل عثمان دخیل بودند. همان هایی که خودشان عاملان مهم قتل عثمان بودند، خون خواه عثمان شدند و مدعی شدند که امیرالمؤمنین(ع) باید پاسخگو باشد، لذا می بینید که در نقل ها هست که مروان بن حکم در جنگ جمل شکست فتنه گران را می بیند قبل از اینکه آنها فرار کند، گفت: من که خودم می دانم طلحه در قتل عثمان دخیل بوده و ما این جنگ را برای انتقام خون عثمان به پا کردیم من طلحه را می‌کشم.
دشمن نمی توانست به امام حسن(ع) از این اتهامات بزند، ایشان نواده پیامبر(ص) و ریحانة النبی(ص) بودند. همه شنیده بودند که پیامبر(ص) فرموده که سرور جوانان اهل بهشت است. این اتهامات به امام مجتبی(ع) نمی چسبید لذا معاویه وقتی دید که تمام آنچه که رشته بود، پنبه شد و مردم به امام حسن(ع) اقبال کردند و خلافت ایشان را پذیرفتند فورا لشکر کشید و به جنگ نرم دست نزد. چون می دانست اگر امام حسن(ع) فرصت پیدا کند ممکن است در شام هم مورد پذیرش قرار گیرد، چون نمی توانست امام حسن(ع) را ترور شخصیت کند و جنگ نرم را بر ضد ایشان راه بیندازد.

 

برخی معتقدند که امام حسن(ع) از ابتدا قصد جنگ با معاویه را نداشت، شما چه پاسخی به این شبهه دارید؟
اولا اگر این گونه بود دلیل نداشت که امام حسن(ع) فرمان آماده باش صادر کند و مردم را برای مقابله فرا بخواند. معاویه خواست که به امام(ع) فرصت ندهد و به طرف عراق لشکرکشی کرد. امام(ع) خبردار شدند که معاویه وارد عراق شده و لذا فرمان داد که مردم در مسجد جمع شوند و فرمود: معاویه حرکت کرده و به قصد جنگ در «مسکِن» هم فرود آمده، آماده شوید که برای مقابله با او حرکت کنیم. در نخیله اردوگاه نظامی کوفه مردم را جمع کرد و سازمان داد و به سرعت هم حرکت کردند.
دوران خلافت امام حسن(ع) مقطع مهمی است در این دوران تحولی مشاهده می‌شود یعنی خلافت به سلطنت موروثی تبدیل می‌شود، یعنی بعد از صلح امام حسن(ع) این اتفاق افتاد. معتقدم که روایان و مورخان طرفدار بنی امیه تلاش کردند که این مقطع به نوعی در تاریخ اسلام مخدوش باشد و حقیقت آن به درستی برای مردم مشخص نباشد.

 

چرا امام حسن(ع) پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت؟
در مورد علت اینکه امام حسن(ع) پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت، پنج نقل متفاوت وجود دارد و به ضرس قاطع هم نمی‌توان گفت که کدام یک درست و بقیه نادرست است. آنچه مسلم است این است که امام(ع) می دانست افرادی که در سپاه او هستند، انگیزه الهی ندارند، لذا قصد داشت پالایشی در سپاه انجام دهد و افراد خالص را جدا کند و با معاویه وارد مقابله شود. سخنانی ایراد فرمود که نگذاشتند سخنان ایشان تمام شود.
شیخ مفید می‌گوید: در سپاه امام حسن(ع) گروهی بودند که امام(ع) را به عنوان امام دوم می شناختند که اینها انگشت شمار بودند. عده ای هم بودند که آن حضرت را به عنوان خلیفه پنجم به رسمیت شناخته بودند. گروهی هم بودند که فقط از روی اطاعت از رؤسای قبایل آمده بودند و هیچ انگیزه اعتقادی آنها را به عرصه نیاورده بود. گروهی هم افراد فتنه گر و غنیمت جو بودند. گروه پنجم عده ای خوارج بودند؛ خوارجی که قائل به کفر امام علی(ع) بودند به امام حسن(ع) پیوستند چون اینها قائل بودند که تحت فرمان هر کسی و زیر هر پرچمی می توان با معاویه جنگید. آیا با اینها می‌توان با دشمن مقابله کرد، لذا امام می خواست سپاه را تغییر دهد که اوضاع را به هم ریختند.

 

چه شد که یاران امام(ع) از ایشان بریدند و آن حضرت را تنها گذاشتند؟
وقتی معاویه پیشنهاد صلح را می دهد زمانی است که به امام(ع) حمله کردند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و آن حضرت را مجروح کردند اما با وجود اینکه امام مجروح است در جمع سپاهی که سازمانش به هم ریخته است ولی هنوز متفرق نشده است می فرماید که شما از پیامبر خدا(ص) شنیدید که خلافت بر بنی امیه حرام است، اگر رضای خدا و سعادت آخرت را می خواهید من این قرارداد صلح را پاره می‌کنم و با او جنگ می‌کنیم اما اگر دنیا و لذات و نعمت های دنیا را ترجیح می دهید پیشنهاد صلح را بپذیریم، با کمال گستاخی مردم پاسخ می دهند ما دنیا و لذات و نعمات دنیا را ترجیح می دهیم.

 

چرا معاویه حتی بعد از فریب دادن فرمانده سپاه امام حسن(ع) و فروپاشی سازمان سپاه آن حضرت به امام (ع) پیشنهاد صلح داد؟
به هر صورت معاویه می دانست که امام حسن(ع) خلیفه مشروعی است، کنار زدن و جنگیدن با خلیفه مشروع و کشتن او اولا بدعتی خواهد شد که در آینده راه را نشان دیگران خواهد داد و ممکن است در آینده بر ضد خود او استفاده شود یعنی رواج دادن این موضوع در جامعه هم هزینه دارد و همان مردمی که امام حسن(ع) را به عنوان خلیفه پنجم پذیرفتند ممکن است با همین شیوه با او مقابله می‌کنند. به خصوص اینکه امام حسن(ع) فرزند پیامبر(ص) بود و مردم بعد از امام علی (ع) با ایشان به عنوان خلیفه چهارم بیعت کردند. اگر معاویه می خواست با قدرت نظامی امام حسن(ع) را سرنگون کند، نمی‌تواند توجیهی برای خلافت خودش باشد. معاویه سیاستمدار بود و فهم اینها را داشت که نباید این گونه باشد، لذا خود به امام حسن(ع) نامه می‌نویسد و پیشنهاد صلح می‌دهد که یارانت به شما خیانت کردند و من تعهد می‌کنم که هر آنچه تو بخواهی بپذیرم و کناره‌گیری کن تا از این جهت آسیبی به شما وارد نشود.
معاویه هم نمی‌ خواست که این مسأله برای او هزینه داشته باشد و مردم بگویند که معاویه فرزند پیغمبر(ص) را که به صورت مشروع در حکومت و قدرت بود به شهادت رساند و یا کنار زد و قدرت را به دست گرفت. این سیاست و روش اتخاذ شده از سوی معاویه اثرگذار هم بود و توانست مردم را بفریبد، اکنون اکثریت عالم اسلام که اهل تسنن هستند به نوعی از معاویه تجلیل می‌کنند و سال 41 را عام الجماعة(سال اتحاد و وحدت) می‌نامند که معاویه با تدبیرش این اتحاد را ایجاد کرد، البته از امام حسن(ع) هم تجلیل می کنند که ایشان هم بر داعیه‌هایی که داشت اصرار نکردند و باعث شدند که تفرقه میان عالم اسلام از بین برود و وحدت ایجاد شود.

 

معاویه بعد از پیمان صلح و خالی شدن عرصه چه اقداماتی انجام داد؟
وقتی معاویه پس از صلح با امام حسن(ع) بر عالم اسلام مستولی شد، پا را از حالت های معمولی فراتر گذاشت، یعنی اگر خلفای پیشین به اعتبار اینکه در جای پیامبر(ص) نشستند این حق را برای خود می دانستند که باید مطاع باشند و جامعه مطیع باشد، اما معاویه کاری کرد که خود را خلیفة الله نامید و جای هیچگونه انتقاد برای امت نگذاشت، لذا می بینید که خلاف شرع، عرف و اخلاق فرزند ناخلف خود را ولیعهد می کند و جامعه هم عکس‌العملی نشان نمی دهد و می پذیرد.

 

قیام امام حسین چه تغییراتی را ایجاد کرد و چه اثراتی بر جامعه گذاشت؟
قیام تحول‌زای امام حسین(ع) به گونه ای بود که توانست آن طرز تفکر غلطی که در جامعه اسلامی توسط خلفای غاصب در جامعه اسلامی تا آن زمان حاکم شده بود را از مبنا به هم بریزد. به این صورت که خلفای غاصب چون در جایگاه جانشین رسول خدا(ص) نشسته بودند، اینگونه القا کرده بودند که آنها متولی دین و دنیای مردم هستند و اطاعت آنها واجب است و مردم نباید اجازه انتقاد و یا زیرسؤال بردن اعمال آنها را داشته باشند. بدعت هایی که خلیفه اول و دوم گذاشتند، جامعه پذیرا شد و خلیفه سوم بدعت هایی را پدید آورد و تا زمانی که منافع اکثر سرشناسان به خطر نیفتاده بود و رانتخواران ویژه ای در حکومت عثمان پدید نیامده بودند او را هم اطاعت می کردند، ولی زمانی که سیاست های عثمان موجب شد حق و حقوق بسیاری از مردم تضییع شود، در مقابل او ایستادند، ولی آنجا هم فقط قائل به این بودند که اگر برخی از سیاست هایش را عوض کند ما کماکان مطیع او خواهیم بود. منتهی خلیفه بر مبنای همان جایگاهی که برای خود قائل بود، حق انتقاد برای مردم قائل نشد و سرسختی او باعث شد که او را از میان بردارند.
اگر امام حسین(ع) قیام نکرده بود که این طرز تفکر خلاف شرع را درهم بکوبد و مبانی آنرا باطل کند چیزی از اسلام باقی نمی ماند و جامعه اسلامی به تباهی محض فرو می رفت، لذا می بینید که بعد از قیام امام حسین(ع) نه تنها پیروان اهل بیت(ع) بلکه آنهایی که ائمه(ع) را به عنوان رهبران الهی نپذیرفتند، در برابر حاکمیت ها می ایستند. بعد از عاشورا، قیام های متعددی بعضا با انگیزه های ارزشمند و یا حتی دنیایی صورت گرفت اما آن طرز تفکر غلط گذشته فرو ریخت که نمی توان در مقابل خلیفه قیام کرد و حرف حق را زد.
 

 

پایان پیام/

کد خبر 215534

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha