خبرگزاری شبستان: فرا رسیدن اربعین حسینی فرصتی را فراهم آورد تا راز ویژگی خاص عدد 40 در آموزه های دینی را بررسی کنیم و دریابیم چگونه انسان می تواند حتی بدون حضور در میدان جهاد و حتی در منلز خود به مقام والای شهدات نائل آید. از این رو با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه و نویسنده کتاب های ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، دفتر عقل و آیت عشق و فلسفه و ساحت سخن به گفت و گو پرداختیم که از نظرتان می گذرد.
اربعین در دین اسلام و فلسفه اسلامی چه مفهومی دارد و از آن چگونه تعبیر می شود؟
کلمه اربعین در دین مقدس اسلام کلمه مقدسی است و اشاره به حدیث نورانی حضرت محمد(ص) دارد که می فرمایند: «مَن اَخلَصَ لِللّه اَربعینَ صباحاً جَرَت یَنابیلَ الحِکمه مَن قَلبهِ اِلی لِسانه» پس اینجا میتوانیم نتیجه بگیریم که مراد حافظ از صوفی همان صاف الله باشد. بزرگان ما اگر تکیه بر اربعین دارند، ریشه در این احادیث دارد، البته ریشه قرآن هم دارد «واعَدنا موسی ثَلاثینَ لیله وَ اَتمَمناها بَعَشر فَتمَّ میقاتُ رَبِّهِ اربعینَ لیلة» حکمتش هم این است که امروزه وارد شده که حداقل زمانی که انسان میتواند با توجه خودش را خالص کند 40 روز است و نگاههای حِکمی هم به این عدد شده است.
عدد 40 برای اهل سلوک که عرض کردم دارای ریشه قرآنی است، یک ویژگیهایی نیز دارد و یک اسراری و ما به این اسرارش نمیتوانیم وارد شویم. در عدد 40 آثاری هست که معمولاً اهل ریاضت چله مینشینند و البته آثاری هم بر آن مترتب بوده، اخلاص شرط است و اگر اخلاص نباشد اصلاً بیهوده است.
اشاره کردید که اربعین دارای ویژگی ها و اسراری است که نمی توان به آنها ورود کرد اما به هر حال برخی از این آثار ملموس و قابل درک است، به برخی از آنها اشاره می کنید؟
نشان این اربعین این است که یک نوری در قلب انسان بتابد و این نشان نور هم احادیثی از رسول خدا (ص) است که این نور باعث اتصال و انشراح قلب میشود. این اربعین البته دوران جنینی هم دورانی دارد که پخته شدن است و با عدد اربعین مراحل عوض میشود و جنین پخته میشود. در 40 سالگی انسان هم همین است و حضرت ختمی مرتبت (ص) هم در 40 سالگی مبعوث به رسالت شدند، یعنی در واقع اوج پختگی و کمال، این خیلی معنیدار است همه این مراحل و عدد اربعین وقتی مهم است و آثار دارد که با اخلاص توأم باشد.
امام حسین (ع) و اربعین ایشان در عرفان اسلامی چه جایگاهی دارد؟
امام حسین(ع) و همه اولیاء و انبیاء(ع) تجسم عقل هستند. این حرف را با دو حدیث تأیید می کنم که هر دو در اصول کافی آمده است؛ یکی اینکه «اول ما خلق الله العقل» نخستین مخلوق عقل است. حدیث دیگر می گوید: «اول ما خلق الله نوری» اولین مخلوق نور من است، یعنی نور محمد (ص) همان عقل است. امام حسین(ع) تجسم عقل است، منتها عقلی است که به صورت عشق در آمد و این عشق عقلانی است.
عاشورا از نگاه من سالروز حادثه بزرگ تلاقی عشق و عقل است که عقل، عشق می شود و عشق، عقل. اگر انسان به اینجا برسد به کمال کافی رسیده است.کمال انسان اینجا است که عقلش به عشق و عشقش هم به عقل تبدیل شود. اگر انسان در صغری و کبری ماند و به عشق نرسید، صاحب عقل متوقف است.
انسان امروزی برای رسیدن به این کمال و تلاقی عشق و عقل چگونه باید عمل کند؟
از صفات خداوند، رزّاق بودن است و طبعاً انسان هم مرزوق خداوند است، رزق، هم رزق ظاهری است و هم باطنی؛ رزق تن، رزق تن است. برای اینکه تن زنده بماند، غذا و آب و هوا می خواهد و اگر اینها نباشد، تن زنده نخواهد ماند. انسان به حکم اینکه تنها تن نیست و جنبه دیگری دارد آن جنبه هم روزی دارد. روزی روح و روان آدمی، معرفت است. مادامی که روان آدمی معرفت نداشته باشد در حکم یک مرده است. اگرچه این معرفت اعطایی است، ولی تلاش هم لازم است، یعنی انسان با خود نمی تواند بگوید که چون اعطایی است، من بنشینم و کوشش نکنم. معلوم است که همه چیز اعطایی است اما تلاش هم هست. بنابراین برای کسب معرفت باید تلاش کرد.
آیا برای تلاش به رسیدن به نقطه توقفی وجود دارد یا آنکه هیچ نقطه پایانی نمی توان برای آن تصور کرد؟
انسانی که در راه طلب معرفت تلاش کند، روزی او بیشتر می شود و خود معرفت هم توقف ندارد، معرفت، چیزی نیست که به جایی برسی و بگویی که من سیر شدم. غذای ظاهری سیری دارد، غذا که خوردی سیر می شوی، گرچه بعداً دوباره گرسنه می شوی اما فعلاً سیر شدی، ولی در غذای معنوی، سیری وجود ندارد. هرچه که شما از آب گوارای معرفت بنوشی، باز هم تشنه تر می شوی و عطش شما بیشتر می شود، از آن طرف هم آب گوارای بیشتری می رسد. به این دلیل است که مولانا در شعر دیگری می گوید:
آب کم جو، تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پَست.
وقتی که انسان تشنه معرفت شد، باز هم معرفت می جوید، وقتی که معرفت حاصل شد و تعالی پیدا کرد خود همین، شهادت است. پس این انسان، چه در جبهه و میدان جنگ بمیرد و چه در رختخواب، شهید مرده است. کسی که در راه معرفت بمیرد، شهید است. «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» یا در روایت هم هست که اگر کسی در راه معرفت بمیرد، «مات شهیدا»؛ کسی که در راه معرفت بمیرد، شهید مرده است. بنابراین اساس و محور، معرفت است.
رسیدن به چنین معرفتی چه افق هایی را پیش روی انسان می گشاید و در روایات دینی چه تصویری برای آن ترسیم شده است؟
هر اندازه که معرفت انسان بیشتر باشد، در واقع تعالی او هم بیشتر است و «عند ربهم یرزقون» هم بیشتر است. رزق الهی، رزق معنوی و معرفت است و هرکس به اندازه معرفتش روزی می گیرد.
هرچه میزان معرفت بیشتر باشد، روزی هم بیشتر است. اینکه رسول خدا(ص) می فرماید: «اَبِیْتُ عِنْدَ رَبِّیْ یُطْعِمُنِیْ وَ یَسْقِیْنِیْ» بن مضارع هم آورد تا بگوید که تمام شدنی نیست. «یطعمنی و یسقینی» ساقی، حق است! یسقینی یعنی حق، ساقی است و این کلمه «اَبیتُ» خیلی عجیب است. ابیتُ به معنای بیتوته است، یعنی شب را به روز آوردن و «ابیت عند ربی» یعنی با حق، بیتوته کردم! این چه مقامی است که حضرت ختمی مرتب(ص) از آن صحبت می کند؟! از عند ربهم یرزقون هم بالاتر است! خیلی مقام بالایی است و مقامی بالاتر از این نمی توان تصور کرد! کسی که شب با خدا بیتوته کند، مقامی از این بالاتر متصور نیست! و چون با حق بیتوته کردم، او ساقی من بود. این همان روزی حق است. «عند ربهم یرزقون»، همین است.
پایان پیام/
نظر شما