خبرگزاری شبستان: چهارمین نشست اندیشه های راهبردی جمهوری اسلامی با حضور حدود 150 تن از اندیشمندان، نخبگان، اساتید حوزه و دانشگاه، پژوهشگران و مؤلفان آثار علمی، همراه با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، 23 آبان ماه در ، به بحث و بررسی درخصوص ابعاد مختلف موضوع «آزادی» پرداختند. در ابتدای این دیدار 10 نفر از صاحبنظران و اندیشمندان دیدگاههای خود را درباره مقوله آزادی بیان کردند. سپس 17 نفر از اساتید و پژوهشگران به مباحثه و نقد دیدگاه های مطرح شده پرداختند. در گفتگو با دکتر شریف لکزایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و از حاضران در این نشست به بررسی این موضوع پرداختیم که اکنون بخش دوم و پایانی این مصاحبه از نظر شما می گذرد.
چرا تاکنون بشر به یک پاسخ، برداشت و تفسیر واحد و مورد اجماعی از آزادی دست نیافته است و تلقی های گوناگونی از آزادی رواج دارد؟
به نوشته آیزایا برلین «در تاریخ بشر همه اخلاقیون آزادی را ستوده اند، اما معنی آزادی نیز مانند کلمات خوشبختی، خوبی، طبیعت و حقیقت به قدری کشدار است که با هر گونه تفسیری جور در می آید.» همچنین او می نویسد: «نویسندگان تاریخ عقاید، بیش از دویست تعریف برای این واژه ضبط کرده اند.«
شاید بتوان گفت تکثر و گستردگی بحث آزادی و فقدان اتفاق جمعی بر مفهوم آزادی به این سبب است که صاحبنظرانی که به این بحث وارد شده اند، دارای اندیشه ها و منظرها و رویکردهای متفاوتی بوده و هر کدام نیز با توجه به پیش فرض ها و مسلک و مرام خویش به یک تلقی از این موضوع دست یافته اند. بدیهی است که در این صورت، تفاوت ها چشمگیر و صورت آشکاری به خود می گیرد، زیرا در هر نظریه و دیدگاهی بر بخشی از مفهوم آزادی تأکید و توجه و از سایر بخش ها غفلت می شود.
دیگر اینکه، این اختلاف در طول تاریخ، با توجه به شرایط و نیازهای زمان حادث شده است و فضای عمومی و مسائل سیاسی و قدرت حاکمان در فقدان توافق جمعی اندیشمندان و صاحب نظران و اتخاذ موضعی متفاوت با دیگران بی تأثیر نبوده است و این گونه است که در برخی موارد به جنبه های سیاسی - اجتماعی آزادی اشاره شده و در برخی مواقع بر عناصر اندیشه ای و اقتصادی تأکیده شده و در موارد دیگر بر جنبه های معنوی و درونی آزادی انگشت نهاده شده است. شاید بتوان به عاملی دیگر یعنی سوء استفاده از آزادی نیز اشاره کرد که در برخی ازمنه جریان داشته و طالبان فهم حقیقی آزادی را سردرگم و گمراه کرده است. به ویژه در این زمینه نظام های اقتدارگرا نقش مهمی ایفا کرده و مانع فهم حقیقی آزادی می شوند.
به هر حال، گرچه آزادی همواره مطلوب و مراد همه آدمیان بوده و هست و همه به نوعی علاقه دارند در زندگی فردی و جمعی خویش از آن بهره مند باشند و تن به اجبار نسپارند، اما واقعیت آن است که با همه مباحث انجام گرفته درباره آزادی، می توان گفت این مفهوم دارای بار معنایی مبهمی است. به دیگر سخن، و به ویژه، جامعه ما در طی سده اخیر نتوانسته است تکلیف خود را با مفاهیمی از قبیل آزادی روشن سازد. در واقع ابهام در مفاهیم و برداشت های خاصی که از مفاهیم صورت گرفته است نوعی سردرگمی را موجب شده و مبنای رفتارهای آزادانه - فارغ از محدودیت های غیرقانونی و فارغ از هرگونه هرج و مرج - در جامعه مشخص نشده است. به طور قطع منازعات حاضر در جامعه ما بر سر آزادی، ریشه در گذشته ما و به ویژه در یک صد سال اخیر دارد و هنوز درک روشنی از آزادی در میان نخبگان پدید نیامده است.
با توجه به این ابهام مفهومی و تأکید بر ایضاح مفاهیم اساسی زندگی، این پرسش طرح می شود که اساساً آزادی در اندیشه سیاسی اسلام و از منظر متفکران مسلمان چگونه فهم شده است؟ به دیگر سخن چگونه و با چه روشی می توان مسئله آزادی در میان متفکران مسلمان، و به تبع اندیشمندان جهان، را از یکدیگر بازشناخت تا به دیدگاهی منسجم و نزدیک به اجماع دست یافت؟ آیا اساساً هیچ وجه تمایزی با یکدیگر دارند که به دنبال وجوه تمایز و روش شناسی فهم مسئله آزادی در اندیشه های آنان بود؟
مفهوم آزادی، برخلاف پاره ای از مفاهیم مشابه فلسفه سیاسی، همانند عدالت، در میان افکار و مکتوبات اندیشمندان مسلمان از فقر مضاعفی در رنج است. درست است که مسئله آزادی از دیرگاه مسئله اساسی بشریت و آدمی بوده است، اما با این وصف نمی توان مباحث تئوریک قوی و منسجمی در این باره در اندیشه سیاسی متفکران مسلمان یافت. در حالی که مکتوبات و آرای اندیشمندان مسلمان نشان می دهد که در موضوع عدالت مباحث خوبی می توان در اندیشه سیاسی اسلام به خاطر آورد و به نظام اندیشگی مستقل و منسجمی در این باره اشاره کرد، البته این قصه سر درازی دارد و جای طرح آن در این مجال نیست.
اساساً دلایل و چرایی عدم توجه جدی و منسجم اندیشمندان مسلمان به مسئله آزادی چیست؟
این پرسش روی دیگر پرسشی است که معتقد است آزادی یک مفهوم مدرن و نو است که سابقه ای در میان اندیشمندان کلاسیک مسلمان، اعم از تشیع و تسنن، ندارد. درست است که آزادی، مسأله همواره انسان در طول اعصار گذشته بوده است، اما به نظر می رسد که طرح مجدد و تأکید دوباره بر آن در دنیای جدید الزامات و اقتضائات خاصی دارد که در شمار لوازم دوره اخیر است.
آزادی، مفهوم جدیدی است که با ابعاد و عناصر مختلف آن تنها در دوره اخیر مورد توجه اندیشمندان غربی قرار گرفته و در کشاکش نهضت ناتمام مشروطیت وارد اندیشه ایران و ایرانیان و پیش از آن متفکران مسلمان شده است. از این رو دچار فقر ادبیات و غنای تئوریک است، البته دغدغه مسلمانان از گذشته های دور مسئله عدالت بوده است. نگاهی به نوشته های اندیشمندان و به ویژه فیلسوفان مسلمان نشانگر این مسأله است. گرچه مسئله آزادی در ذیل مسئله عدالت می تواند مورد توجه قرار گیرد و از این رو در شمار عناصر فربه مطرح در موضوع عدالت به شمار آید، اما این بحث نیز مورد بررسی قرار نگرفته است.
در مقابل برخی بر این باورند که گرچه مسئله آزادی با مصادیق جدید، تولد یافته ارزش ها و تولیدات دوران مدرن است، اما نمی توان محتوا و مضامینی از مصادیق آن را در زندگی قدیم نیافت. به ویژه در انواع آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن و انتقاد و اعتراض و... . تأکید بر نفی نظام های تقلبی، مذموم شمردن ظلم و توصیه به عدالت، خود از مهمترین زمینه های توجه به این موضوع است.
به رغم استدلال هایی که در این زمینه ارائه می شود، به نظرم متفکران مسلمان، به ویژه در دوره های اخیر، هر یک، با نگره و رویکرد خاصی مسئله آزادی را مورد توجه قرار داده اند. گو اینکه این موضوع از سویی مسئله ای نوپدید نیز به شمار می آید. از این رو در صورت عدم توجه به این مسئله نمی توان درک درستی از فهم موضوع به دست داد. نه می توان گفت همه آنچه اکنون از مباحث آزادی وجود دارد با گذشته تاریخی انسان مسلمان و جوامع اسلامی هماوردی می کند و نه می توان زندگی گذشته را فاقد مصادیقی، هر چند حداقل، از آزادی به شمار آورد. ترسیم چنین دشواره هایی در تحلیل مسئله آزادی خود به خود محقق را با چالش ها و تنگناهایی مواجه می سازد. از این رو، پژوهشگر نیازمند آن است که با تلاش گسترده به تحلیل نزدیک به واقع دست یازد و نگره متفکران مسلمان را در این زمینه مورد توجه و تبیین قرار دهد.
افزون بر همه اینها می توان تأکید کرد که مباحث آزادی همچنان از یک نگاه فلسفی و به ویژه فلسفه سیاسی در رنج است. در مباحث پیشا روی روشن می شود آنچه باعث فقدان و ضعف فلسفی و منسجم نظری مباحث تئوریک در باب مسئله آزادی شده و موجبات کم فروغی و کم رونقی آنها را فراهم آورده، نگاه تک ساحتی و تک بعدی و بعضاً فقیهانه به موضوع است.
تأکید بر نگاه یک سویه به مسئله آزادی و به ویژه از نوع فقهی آن حکایت از کم فروغی سایر دانش های فرهنگی و معنایی در حوزه جهان اسلام و ایران دارد. این بی رونقی و بیشتر رکود در حوزه دانش های فرهنگی و به ویژه دانش سیاسی و فلسفی را می توان ناشی از نوع نگاه فقها به رقیبان فیلسوف دانست. واقعیت مسلم این است که دانش فلسفه در جهان اسلام کمتر مجال بروز و ظهور یافته است. همیشه فیلسوفان به خاطر تکیه بر نگاه عقلگرایانه خود از سوی رقیبان فقیه با تنگناها و محدودیت هایی مواجه بودند. این نوع نگاه کمابیش جریان دارد و تحمل برداشت های غیرفقیهانه از دین همچنان با تنگناهایی مواجه است.
به گفته دکتر دینانی، فلسفه در حوزه های علوم دینی، یا به طور کلی ممنوع بوده و یا علم جنبی به شمار می آمده به گونه ای که در متن حوزه ها فلسفه تدریس نمی شده است. مرکز و مدار و ثقل حوزه های علمیه، همواره فقه و اصول بوده و هست. در این میان بنا به مناسباتی، پاره ای از فیلسوفان با هم گفت وگو می کردند و شاگردانشان برای خود یک حوزه به وجود می آوردند. در مقابل، در حوزه های بزرگ علمیه، همانند نجف و یا قم تمرکز بیشتر بر فقه، اصول، صرف و نحو، معانی و منطق بوده است. فلسفه، هیچ گاه در شمار مباحث رسمی نبوده و تدریس نمی شده است. غالباً به فلسفه روی خوشی نشان داده نمی شد و به فلسفه به عنوان یک علم بیگانه نگاه شده است.
دکتر دینانی در ادامه و با مقایسه وضعیت فلسفه در غرب و ایران به مسئله فقدان آزادی برای رشد دانش فلسفی اشاره می کند و بر این باور است که در غرب تطور فلسفه سریع تر از آن چیزی است که ما داریم. سرعت پیشرفت آنها اکنون نیز ادامه دارد. علتش این است که در آنجا آزادی وجود داشته که ما فاقد آن بودیم. در حوزه ها فلسفه ممنوع بود. بعد از انقلاب مقداری همه جا فلسفه می خوانند، در حوزه و دانشگاه چند واحدی، اگر چه صوری، وجود دارد. اما در فرهنگ ما فلسفه آزاد نبوده و حالا آزاد شده است. در جهان اسلام بنا نبوده فلسفه باشد. غزالی با نگارش کتاب «تهافت الفلاسفه» ریشه فلسفه را برای همیشه در جهان اسلام خشکاند. کتاب تهافت یکی از پرتأثیرترین کتاب هایی است که در تاریخ اسلامی نوشته شد. در عربستان سعودی در طول قرن ها یک کتاب فلسفی نمی بینید. یک فیلسوف در آن کشور به وجود نیامد. تنها ابن رشد در مغرب و در اسپانیا ظهور کرد و بعد از او تمام شد. در ایران گاهی فیلسوفی در گوشه و کناری پیدا می شده است؛ همانند ملاصدرا که درد فلسفه داشت، یا محقق دوانی که باعث شد این چراغ خاموش نشود. با ممنوعیت ها و فشارها انتظار دارید فلسفه تطور پیدا کند؟ در غرب هم در قرون وسطی تطور نداشت و این ممنوعیت ها و کشتن ها بود ولی آنها فائق آمدند.
به هر حال از آنجا که فقیهان در مباحثات خود از مسئله آزادی سخنی به میان نمی آورند، و به باور برخی محققان، آزادی را مفروض می انگارند، در فتوایی ناگفته و نانوشته رأی به خروج مباحث آزادی از گردونه مباحثات خود داده اند. از این رو مباحثات درباره آزادی در نزد فقیهان هیچ گاه رونقی نیافته و آنچه بیش از هر چیز در تحلیل مسئله آزادی وجود دارد، منظری فقهی و تا حدودی حقوقی است. به ویژه این موضوع را با توجه به نگاه تکلیف مدارانه آنان بیشتر در حوزه محدودیت ها، ممنوعیت ها و خطوط قرمز آزادی می توان مشاهده کرد.
غیر از فقها، فلاسفه در این جهت چه کارهایی انجام دادند؟
این سخن که فقها از بحث آزادی غفلت کرده اند امر غریبی نیست؛ زیرا فقها را با آزادی و نظریه پردازی درباره آن سر و کاری نیست. آنان بیش از آنکه بخواهند درباره آزادی سخن بگویند و درباره آن نظریه پردازی کنند، درباره حدود و قلمرو آن در قالب احکام و تکالیف دین داران سخن گفته اند و چیزی بیش از این هم از آنان انتظار نمی رود. تنها چیزی که می توان پذیرفت این است که فقها در مباحث خویش، مسئله آزادی را مفروض انگاشته و به مباحث پسینی آزادی، یعنی حدود و قلمرو آن پرداخته اند. نظریه پردازی درباره آزادی، می بایست در حوزه های دانشی دیگری، همانند فلسفه و فلسفه سیاسی صورت گیرد که در آن جا نیز فیلسوفان متقدم مسلمان به دلایل متعدد کمتر به آن پرداخته اند و می توان قلت و نزاری بحث آزادی و به ویژه آزادی سیاسی را در آثار آنان مشاهده کرد. به غیر از نظریه پردازی، تحقق و نهادینه سازی آزادی نیز در حوزه دانش هایی مانند روان شناسی و جامعه شناسی قرار می گیرد و از حوزه بحث های فقیهانه خارج می شود.
منظر فقیهانه بیش از آن که به مباحثات رایج در باب آزادی بیندیشد و به تئوری پردازی دست یازد، به صدور فتوا و حکم در این باره و داوری می پردازد. این مسئله هنگامی که هنوز مباحثات کارشناسانه علمی درباره آن کامل نشده و اقناعی علمی درباره آن شکل نگرفته، البته قابل توجه و تأمل است. از این رو ضروری است به بحث روش شناسی آن پرداخته شود و منظرها و رویکردهای مختلف متفکران در مسئله آزادی روشن گردد. نیز تبیین و روشن شود که آیا با رویکردهای یک جانبه و تک بعدی می توان به فهم مسئله آزادی دست یافت و همه جوانب را در نظر گرفت یا این که این موضوع نیازمند ایجاد شبکه ای از منظرها و رویکردها است که باید به خدمت گرفته شود تا فهم مسئله استوار گردد.
به هر حال هر گونه فهمی از آزادی که مبتنی بر یکی از رویکردهای روشی و حوزه های دانشی باشد، ناقص و ناکافی بوده و همه لایه ها و ابعاد مسئله آزادی را بازتاب نمی دهد. می بایست به یک فهم جامع و ترکیبی و شبکه ای از مسئله آزادی دست یافت و پذیرفت که همه مباحثات درباره آزادی در یک رویکرد از آزادی خلاصه نمی شود، بلکه فهم دشواره آزادی مبتنی بر فهم و روش ترکیبی و بین رشته ای است.
شما برای برطرف شدن این وضعیت چه راهکاری ارائه می دهید؟
می بایست شبکه ای از روش ها و حوزه های دانشی با یکدیگر ترکیب شود تا فهم درستی از آزادی شکل گیرد. در غیر این صورت توجه و تأکید بر هر یک از رویکردها می تواند ناقص تلقی شده و لایه ای از آزادی را مورد غفلت قرار دهد. برای مثال توجه صرف به رویکرد فقهی در تحلیل آزادی منجر به دریافتی تکلیف گرایانه از آزادی می گردد. در مقابل، توجه صرف به رویکرد فلسفه سیاسی نیز صرفاً بعد حق بودن آزادی و ضرورت و اهمیت بعد مختار و آزاد انسان را مورد توجه قرار می دهد و فضا را برای سایر حوزه ها تنگ و تاریک می سازد. این هر دو رویکرد دو روی سکه ای است که با دیگر رویکردها می تواند به فهم درست مسئله آزادی مساعدت نماید.
پایان پیام/
نظر شما