به گزارش خبرنگار شبستان،دویست و شصت و چهارمین جلسه نقد و بررسی باشگاه فیلم تهران شامگاه یکشنبه 26 آذر ماه به نمایش و نقد و بررسی فیلم سینمایی «صدای تیره» (Blake Noise) ساخته بهروز افخمی اختصاص داشت.
این جلسه با حضور بهروز افخمی(کارگردان)، آیدین افخمی (تدوینگر)، جواد طوسی(منتقد) و بهنام صادقی (مجری-کارشناس) در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
در ابتدا این نشست پس از توضیح اولیه، «بهروز افخمی» درباره روند تهیه فیلم گفت:پاییز دو سال پیش، با ابزاری ساده و در دسترس در شهر نیاگارا و بدون درخواست کمک از موسسات فیلمسازی کانادا و با بودجهای حدود صد و پنجاه هزار دلار ساخته شد. البته همکاری مردم محلی و ساکنان بیمارستان روانی (لوکیشن اصلی فیلم) در شکلگیری اثر، تاثیر بسزایی داشته است.
سپس «آیدین افخمی» نیز توضیحی مختصر در مورد تدوین فیلم داد، و در ادامه جواد طوسی منتقد برجسته سینما به تحلیلی مختصر از آثار «بهروز افخمی» پرداخت.
طوسی گفت:یکی از ویژگیهای بارز کارنامه کاری بهروز افخمی، اصرار ایشان به تجربه کردن شیوههای مختلف فیلمسازی است، که علاوه بر شیوههای مرسوم و سنتی فیلمسازی کارهایی خلاف عادت و خلاقانه انجام میدهد بیآنکه تظاهری داشته باشد، و همواره از زمان خود جلوتر پیش رفته است. همچنین فیلمهای عامهپسند وی در زمان خود بازتاب خوبی داشته و در عین حال از قواعد سینما نیز کاملا پیروی کرده است و همواره سعی کرده فرم کار را از متن مورد نظرش استخراج کند.
طوسی ادامه داد: همچنین در فیلم مورد نظر باز شاهد این نقطه دید -نوعی تجربه در روایت- هستیم. در ابتدا مواجهه با یک راوی اول شخص به ذهن متبادر میشود اما در کنار آن شاهد روایت دانای کل هستیم و از این طریق به شخصیت اصلی نزدیک می شویم. این نوع روند تجربی فیلمساز، در کنار کارهای دیگر وی نوعی تشخص محسوب میشود، که در سینمای ما کمتر به آن توجه شده و ارزشمند است.یکی از نکات مثبت فیلم حاضر به خدمت گرفتن عناصر بصری مانند لوکیشنها، افکتها و فضاسازی، در شکلگیری شخصیت اصلی و رسیدن به فضای کلی داستان است و رفته رفته شاهد تکامل شخصیتی از طریق مونولوگها و موقعیت دو گانه وی هستیم. همچنین ممکن است فیلم خسته کننده به نظر برسد، اما این مساله نیز عامدانه بوده و از درون داستان و به خواست کارگردان با توجه به شخصیت اصلی صورت گرفته است. و این روند خود میتواند تجربهای نو در شخصیتپردازی باشد.
بهروز افخمی در بخش پاسخ به سوالات تمایلی به ورود به مقولههای فنی نداشت و داستان را نقطه شروع فیلم میدانست و در این باره اینطور توضیح داد: داستان را حدود 15 سال پیش خواندم و احساس کردم داستانی است که اطلاعات شفاف و دسته اولی از بیماری آلزایمر به مخاطب میدهد. نویسنده به قدری به بیمار آلزایمر نزدیک بوده که گویا حال و هوای وی را به خوبی حس کرده و خود پرستار بیمارستان روانی بوده است. همان موقع با خواندن داستان تحت تاثیر قرار گرفتم و با توجه به اعتبار داستان سعی بر خرید امتیاز آن و شروع به نوشتن فیلمنامه کردم و قرار بود با بازی «عزت الله انتظامی» ساخته شود، اما با جلو رفتن فیلمنامه به این نتیجه رسیدم که این داستان قابل ساخت در ایران نیست و احساس کردم برخورد مخاطب ایرانی با کاراکترهایی با این موقعیت داستانی ممکن است برخورد مثبتی نباشد و طرح را رها کردم .
کارگردان «شوکران» ادامه داد: ده سال بعد زمانی که در کانادا بودم دوباره به فکر ساختن این داستان افتادم. پس از پیگیری متوجه شدم صاحب اثر (جرمی کِین) دو سال پس از نگارش داستان در سی و شش سالگی مرده است. پس از خرید حقوق اثر، فیلمنامه اصطلاحا با روش «چسب و قیچی» بازنویسی شد و با تغییرات و جابجاییهایی مختصر شکل گرفت.
افخمی ادامه داد: داستان اصلی در انگلستان نوشته شده و در این کشور رخ میدهد، اما در فیلمنامه داستان در کانادا و شهر تورنتو میگذرد و شخصیت اصلی در چهل سالگی از انگلستان به کانادا مهاجرت کرده و گویشش، گویش بریتیش است. داستان اصلی با گویش و اصطلاحات بریتیش قدیمی نوشته شده بود و سعی شد این مساله در اجرا در مورد شخصیت اصلی رعایت شود، به طوری که دیالوگهایش کمترین تغییر را داشتند.
کارگردان «عروس» در ادامه افزود: بازیگر نقش اول فیلم هم در چهل سالگی از انگلیس به کانادا آمده بود و بسیار به شخصیت فیلمنامه نزدیک بود. داستان به شیوه اول شخص مفرد و در زمان حال روایت میشود.برای معادل سازی سینمایی از نمای نزدیک به شخصیت اول استفاده شده بود که بیننده را به فضای فیلم نزدیک میکند.
وی در مورد ساختار فیلمهای Real Time به این نکته اشاره کرد که این شیوه بیان و این نوع تدوین در کارهایی این چنینی که می خواهد تمام تجربیات شخصیت در طول فیلم را نشان دهد استفاده می شود، و برای مثال در چنین فیلمی اگر ساختار اینگونه نبود، بیماری آلزایمر شخصیت اصلی برای مخاطب غیر قابل باور میشد و مخاطب از شخصیت دور میگشت.
در ادامه سوالاتی از قبیل اینکه چرا این فیلم متناسب با جامعه ایرانی ساخته نشد مطرح گشت که پاسخ افخمی، تاب نیاوردن و پس زدن مخاطب ایرانی بود؛ اینکه مخاطب ایرانی تاب چنین رفتاری را از سوی یک کاراکتر ایرانی ندارد و او را در ذهن خود متهم می کند که همین مساله موجب دور شدن مخاطب از اصل داستان می شود.
همچنین بهروز افخمی به رشد نگاه حرفهای مخاطب اشاره کرد و اظهار داشت: فیلم دیدن در وهله اول سرگرمی است و سپس ارزشمند بودن اثر و نوع بیان سینمایی آن مطرح میشود اما در حال حاضر این قاعده عکس شده و در همان ابتدا نوع ساختار حرفه ای فیلم مورد توجه مخاطب است و حس اصلی فیلم مغفول واقع میشود!و ادامه داد: داستان اصلی این فیلم مانند ابیات تلخی است که در آنها امید وجود ندارد مثل این بیت از فردوسی (مبادا که در دهر دیریستی ؛ مصیبت بود پیری و نیستی) که بسیار به داستان نزدیک است. داستان سرد و ناامید کننده و پر از تکرار است و ممکن است حتی باعث دلزدگی مخاطب شود اما پاسخ من این است که در بعضی فرصتها داستانهایی که مطمئنا کسی سراغشان نمیرود را تبدیل به فیلم میکنم. داستانی که تلخ است اما امارت ادبی محکمیست و لازم است که دیده شده و معرفی شود.
در جمعبندی نهایی نیز جواد طوسی به این مطلب اشاره کرد که بهروز افخمی فیلمسازی حرفهای است و از تمام موقعیتها و فرصتهایش بجا استفاده میکند و در وسع خود و متناسب با شرایط، کاری قابل قبول ارائه میدهد.
بهروز افخمی نیز در پایان به این نکته اشاره کرد که این کار با وجود گروتسک بودن قابلیت دو نوع برداشت جدی و کمدی را دارد و به هردو صورت میتوان با اثر ارتباط برقرار کرد.
آیدین افخمی هم ضمن ابراز رضایت از این همکاری در کنار پدرش، این نکته را متذکر شد که فیلم بر اهمیت آلزایمر و اثراتش تاکید دارد و بستری برای داستانی دیگر نیست، که این تفاوت فیلم با آثاری است که در مورد این بیماری ساخته شده است.
سالن نسبتا شلوغ فرهنگسرای ارسباران و اعضای باشگاه فیلم تهران، میزبان مهمانانی از جمله، «فریبرز عرب نیا»، «مرجان شیر محمدی»، «ویشکا آسایش» و «سیامک شایقی» در کنار خود بودند.
نکته قابل توجه عکسالعمل بهروز افخمی به پرسشها و نقدها بود که با آرامش، لبخند و با جمله «همیشه حق با مشتریست!» همراه بود.
پایان پیام/
نظر شما