خبرگزاری شبستان: آزادی در ذهن همهی انسانها تداعی کنندهی نوعی احساس روانی است. حسی که به راحتی نمیتوان آن را به زبان آورد و حسی که به انسان احساس دلپذیر میدهد. احساسی که به احساس رهایی و آزادی معروف است.
اما در زبان سیاست و مملکت داری، و آئین و قانون که وارد میشویم معانی آن به حدی متغیر میشود که دیگر نمیتوانیم به راحتی تشخیص دهیم که در یک سخن کدام معنا از آزادی مورد نظر است. این اختلاف معنا و تفاوتها باعث شده که افراد زیادی دچار لغزش شده و گاها آسیبهایی را برای خود و جامعه به همراه داشته باشند.
در این میان بین نگاه مکاتب غربی به آزادی و نگاه اسلام به این مقوله تفاوتهایی وجود دارد. این تفاوتها گاه چنان عمیقند که دو تفسیر کاملا متضاد از آزادی ارائه مینمایند. گاهی آنچه در فرهنگ غرب آزادی خوانده میشود در فرهنگ اسلامی عین بردگی و اسارت است و گاه آنچه در فرهنگ اسلامی هلاکت و گمراهی خوانده میشود در فرهنگ غرب نماد تمدن و پیشرفت قرار میگیرد.
گاه میبینیم که جانیان نامی و کسانی که آزادی را از انسانها سلب میکنند جایزهی صلح و دوستی میگیرند و گاه انسانهای متعالی مورد اهانت قرار گرفته و این اهانت به عنوان نماد آزادی بیان شناخته میشود. لذا بهتر است قدری در باب تفاوتهای نگاه غرب و اسلام به آزادی تفکر کنیم و معنا و منظور این کلمه در این دو فرهنگ را مورد دقت قرار دهیم.
آزادی در اسلام
اسلام خود را دین رهایی و آزادی میداند و بر این مطلب پافشاری میکند. آزادی مطرح شده در قرآن را میتوان به دو معنای کلی تقسیم کرد:
۱- آزادی در اعمال: یعنی انسان آزاد باشد که اعمال مورد نظر خود را به درستی انجام داده و در انجام اعمال و کردار خویش مجبور و مقهور کسی نباشد. اسلام در نفی بندگی دیگران و رهایی از اسارت تلاش زیادی نموده است. آیات و روایات و داستان های قرآنی بسیاری وجود دارد که نشان از تلاش این دین به رها کردن انسان ها از بند زورگویان و متجاوزان نموده است.
"اى اهل کتاب این دعوت را بپذیرید که ما ابناى بشر به جاى خداى تعالى بعضى از خودمان را ارباب بعضى دیگر نگیریم.(سوره آل عمران، آیه 64)
از طرفی حتی در اصل دین نیز انسان را آزاد گذاشته و در پذیرش دین کسی را اکراه و اجبار نمی کند. به این معنا در اسلام مجموعه کاملی از دستورات و قوانین وجود دارد که جنبه های عملی آزادی را برای انسان به ارمغان می آورد. آزادی از بند زورگویان، آزادی بیان، آزادی دینی و مانند آن از نمونه های آزادی های عملی در اسلام است.
۲- آزادی روحانی و معنوی: به این معنا که انسان از بند نفس خویش و همچنین از بند طبیعت و دنیا آزاد شده و در گرو مادیات نباشد. انسانی که همهی خواسته ها و تمایلاتش به مسائل مادی محدود شده است هیچگاه نمیتواند آنطور که در خور و شایسته است به حقایق هستی بیندیشد. لذا اسلام این را نوعی در بند بودن میداند و انسان رها شده از این قیود را انسان آزاد میداند.
"اى بنى آدم آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟ که او براى شما دشمنى است آشکار و اینکه مرا بپرستید؟"( سوره یس، آیه 60 و 61)
اسلام پرستش و در بند بودن را نفی کرده چه این پرستش برای انسانی دیگر باشد و چه نفس و چه شیطان؛ هر آنچه رنگ خدایی نداشته باشد از نظر اسلام مردود است و سزاوار پرستش و پیروی نیست.
بنابر این می توانیم اینطور نتیجه گیری کنیم که در دین اسلام آزادی به این معناست که:
۱- در بند اطاعت نفس نبوده و انسانهای با اراده و محکمی باشیم؛
۲- در بند اطاعت از طاغوت و شیاطین نبوده و زیر بار آنها نرویم؛
۳- هیچ کس و هیچ چیز را به جز خداوند پرستش نکنیم.
و واقعا انسانی اینچنین از منظر هر فرد صاحب انصافی به عنوان یک فرد آزاد شناخته میشود و مورد تکریم و احترام همهی انسانهاست. اسلام در درون خود از نمونههای چنین انسانهای آزادی بسیار دیده است. معصومین علیهم السلام بزرگ ترین نمونهی انسانهای آزاد و نشان دهندهی مفهوم حقیقی آزادی هستند.
حضرت علی (ع) همیشه در عالم هستی به عنوان یک نمونه کامل آزادی خودنمایی میکند و پیروان آن حضرت نیز به نوبهی خود از این صفت بهره مند میباشند.
و یا امام حسین علیه السلام در میان دوستان و دشمنان به عنوان مظهر آزادی شناخته میشود و کسی نیست که بتواند بدون خروج از جاده انصاف، این مطلب را انکار کند. آری اسلام آزادی را در دو حوزهی مادی و معنوی به نحو کامل مطرح کرده است و نمونههای عالی و مثالهای بی نظیر از این آزادی به جهانیان عرضه کرده است. چیزی که در هیچ یک از مکاتب مدعی آزادی یافت نمیشود.
آزادی در غرب
در مقابل، آزادی غربی در رنگها و الگوهای مختلف سعی میکند تمام جنبههای عملی انسان را مدنظر خویش قرار دهد. اما به طور عمده از جنبههای معنوی انسان غافل مانده است.
عامل مشترک در اکثر انواع آزادی غربی، آزادی عملی و رهایی از محدودیتهاست. بخصوص این محدودیت ها در معنای دینی خود لحاظ میشود و آزادی از دین در غرب نمونهی مهمی از آزادی به شمار میرود.
آزادی غربی چنان پیش میرود که گاه اعمال پلید و منفوری که طبع آدمی از آن بیزار است و حیوانات نیز از آن ابا دارند به عنوان یک عمل آزاد و قانونی مطرح مورد حمایت قرار میگیرد. اما در مورد آزادی های غربی به ذکر چند نکته اکتفا می کنیم:
۱- آزادی به طور مطلق قابل دستیابی نیست و هر آزادی محدودیتهایی نیز به همراه دارد. همواره به دست آوردن یک آزادی با از دست دادن آزادی دیگر همراه است. مهم این است که آن چیزی را مظهر آزادی قرار دهیم که حقیقتا و واقعا مفهوم آزادی را در خود داشته باشد. در غرب متاسفانه به دلیل اغراض سیاسی و یا گرفتاری در بند مادیات، آزادی بدلی و جعلی به جای آزادی حقیقی انتخاب شده و به عنوان حقیقت آزادی عرضه و ارائه می شود.
۲- آن چیزی به عنوان آزادی قابل ارائه است که مستلزم سلب آزادی از دیگران نباشد. حال اگر آزادی یک فرد در رفتار خود باعث شود آزادی معنوی فرد دیگری به مخاطره بیفتد چنین جامعهای نمیتواند مصداق جامعه آزاد باشد. اما آیا در غرب چنین مطلبی رعایت می شود؟ موارد بسیاری می بینیم که اهانت و جسارت و تعدی به حقوق انسان ها به عنوان آزادی مطرح می شود. گاه توهین به پیامبری آزادی بیان خوانده می شود و گاه قاتل هزاران انسان بی گناه مصداق صلح و دوستی می گردد. در این آشفته بازار به سختی می توان مفهومی از آزادی را بدست آورد.
۳- آزادی باید در معنای انسانی لحاظ شود نه حیوانی. چرا که ما انسانیم و آزادی انسان ها را خواستاریم. آزادی حیوانی به جامعه حیوانات تعلق دارد. یگانه عاملی که انسان را از حیوان متمایز میکند ویژگی های معنوی و روحی اوست. پس نخستین آزادی برای انسان که شایسته آن است آزادی معنوی و روحی است و این آزادی از بقیه مهم تر و شایسته است که آزادی های حیوانی فدای آزادی انسانی شوند. اما برعکس در غرب می بینیم که آزادی های معنوی فدای آزادی های مادی و رواج شهوت و حیوانیت می شود.
با این توصیف روشن میشود که نگاه اسلام به آزادی نگاهی انسانی و حقیقی است و آزادی انسانی را برای انسان به ارمغان میآورد. اسلام حقیقتا و صادقانه آزادی و سعادت انسان را طلب می کند و برای احیای حقیقت انسانی تلاش می کند. در مقابل متاسفانه اکثر مصادیق آزادی های غربی آزادی هایی است بیشتر در میان حیوانات مرسوم است و معمولا در این میان آزادی معنوی که حقیقی ترین آزادی برای انسان است فدا شده است.
پایان پیام/
نظر شما