به گزارش خبرنگار شبستان، خلیل عمرانی متخلص به «پژمان» سال 1343 در روستای لمبدان شهرستان «دیر» به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستا و دوره متوسطه را در شهر به پایان برد و در سال 1363 دانشجوی مرکز تربیت معلم پسران بوشهر شد.در سال 1367 ازدواج کرد و به دانشگاه یزد رفت و همزمان با تحصیل، در واحد کارشناسی فعالیتهای ادبی استان به پرورش استعدادهای جوان و نوجوان در زمینه شعر پرداخت.
عمرانی در سال 1372، پس از اخذ لیسانس ادبیات فارسی دبیر دبیرستان آیتالله طالقانی بندر دیر شد و یک سال بعد، معاونت فرهنگی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی را به عهده گرفت. در سال 1376 به تهران آمد و ضمن فعالیتهای فرهنگی به تدریس ادبیات در اسلامشهر پرداخت و از سال 1378 کارشناس فعالیتهای ادبی اداره کل آموزش و پرورش تهران شد.
آثار وی به صورت پراکنده در نشریات و مجلات به ویژه جنگهای دفاع مقدس انتشار یافته و در اغلب کنگرههای شعر به عنوان شاعر، میهمان و داور حضور داشته است.
وی یکی از غزلسرایان و مثنویسرایان پس از انقلاب است و از جمله آثار منتشر شده وی میتوان به "ترنم حضور"، "مروارید فراموش(گزیدهء غزلها)1376"، "ساعت به وقت شرعی دریا (مجموعهء غزل)1380 "، "گزینه ادبیات معاصر"، "دلمویههای بم" و گزیدهء شعرها(مجموعه نیستان)1380 اشاره کرد.
خلیل عمرانی اوایل آذر بر اثر شوک وارد شده به وی پس از عمل جراحی قلب باز و احیا نشدن کلیههای وی، دچار شوک ناشی از دیالیز دچار کمبود اکسیژن در مغز شد و به کما رفت.بالون و آنژیوگرافی نیز نتوانست این شاعر انقلاب را از وضعیت خطرناک نجات دهد و نهایتاً خلیل عمرانی صبح دیروز یکشنبه، 19 آذر در بیمارستان قلب تهران درگذشت.
عباس محمدی کلهر، کارشناس ادبی هنری نهاد رهبری در دانشگاهها ضمن تسلیت به مناسبت درگذشت خلیل عمرانی شاعر انقلاب به خبرنگار شبستان،گفت: از عشق خلیل عمرانی به مقام معظم رهبری و منش وی در برخورد با دیگران می توان جایگاهش را تشخیص داد.
محمدی کلهر معتقد است که مهمترین شاخصه غزل های عمرانی محتوا، دومین شاخصه موفقیت وی سلامت زبان اوست به گونه ای که برخورد وی با زبان موجب شده، غزل هایش سالم و بسیار پاک و عاشقانه باشد.
خلیل عمرانی معلّمی فداکار و غربتنشین بود ، غربتی که عجین دل و جان و غزلهای وی شده است:
زمانه لهجۀ فانوس را نمیفهمد
شکستهاند دلم را، همان چراغم را
و در شعرهایش فراوان در فراوان به این نکته اشاره دارد:
بر شانۀ دل غربتی گسترده دارم
حتّی برای جامۀ خود هم غریبم
تاریک در تاریک چشماندازی از غربت
باغ نگاه غصّهدارم را نمیبینی؟
راهی نمانده بود مگر بیکران اشک
در بیکران غربت انسان گریستیم
یکی دیگر از اشعار خلیل عمرانی بدین شرح است:
سربارهای قافله بستند بارها
درد و دریغ میچکد از انتظارها
بیدردها جواز جسارت گرفتهاند
تا بشنوند زخم زبان، زخمدارها
آنان که فصل داغ گذشتند بیسراغ
از دستهای گمشده در انفجارها
با کفشهای شسته به خون راه میروند
بر حرمت غریب شقایقعذارها
هر روز ازدحام قدمهای بیوضو
مست غرور میگذرند از مزارها
دلتنگم از سکوت، ولی شک نمیکنم
چیزی نمانده است به پایان کارها
من بوی یال میشنوم، بوی یک سوار
مردی که بگسلد نفس نیسوارها
شعر زیبای دیگری از این شاعر در مورد زندگی بدین شرح است:
زندگی فصل خوشایندی است در فرهنگ عشق
وسعتی روشن که جای مهربانیهای ماست
هرچه میآید به آغوش سکوتی میرود
آنچه میماند صدای مهربانیهای ماست
پایان پیام/
نظر شما