تعالی روحی و شخصیتی حضرت زینب(س) بعد از واقعه کربلا

حضرت زینب(س) بعد از کربلا، با زینب قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری داردبه طوری که خطبه های حضرت منجر به رسوایی وپشیمانی آل امیه شد.

به گزارش خبرگزاری شبستان، در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب سلام الله علیها بود. راستی که موضوع عجیبی است، زینب با آن عظمتی که از اول داشته است و آن عظمت را در دامن حضرت زهرا علیهاسلام و از تربیت علی علیه السلام بدست آورده بود، در عین حال زینب بعد از کربلا، با زینب قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.

 می بینیم در شب عاشورا، زینب یکی دو نوبت حتی نمی تواند جلوی گریه اش را بگیرد، یکبار آنقدر گریه می کند که بر روی دامن حسین بیهوش می شود و حسین علیه السلام با صحبتهای خود زینب را آرام می کند. «لا یذهبن حلمک الشیطان؛ خواهر عزیزم! مبادا هوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید»1

خطبه حضرت زینب (س)در کوفه

بعد از حمد خدا و صلوات بر پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) فرمودند:«واما بعد،ای اهل کوفه ! ای گروه مکاره و بی وفا ! آیا برای ما می گریید،اشکتان خشک نشود و ناله هایتان تمام نگردد.این کار شما مانند آن زنی است نخ های تابیده را بعد از پیچ دادن از هم باز می کرد. با قسم هایی که در بین تان وجود داردزندگی می کنید.شما جز سخن بیهوده و سینه هایی از کینه و ظاهری متملّق و دشمنانی سخن چین،چه ویژگی های دیگری دارید؟شما مثل یبزهی جوانه در میان زباله ها یا مانند نقره های پراکنده اطراف قبور هستید.آگاه باشید که بد توشه ای برای آخرتتان فرستادید؛که غضب الهی شامل حالتان شده و در عذاب او جاودان خواهید ماند.آیا گریه می کنید و نوحه سر می دهید؟آری!به خدا قسم،باید که بسیار گریه کنید و کمتر بخندید،زیرا ننگی گریبان گیرتان شده است که رهایی از آن ندارید.چگونه خواهید خون پسر خاتم انبیاء(ص)و معدن رسالت،سید و آقای جوانان اهل بهشت،و پناه نیکان و مناره یحجت و محور قوانین تان را پاک کنید؟!

وای بر شما ای اهل کوفه!آیا می دانید که جگر گوشه ی رسول خدا(ص)را پاره پاره کردید و چه پرده ای از او دریدید؟آیا می دانید که چه خونی از او ریختید وچه حرمتی از او حتک کردید؟این جنایت شما آنچنان شرم آور و سخت است که زمین را گرفته و آسمان گنجایش آن را ندارد.آیا تعجب می کنید که از آسمان خون ببارد؟همانا عذاب آخرت ننگین تر است در حالی که کسی به فریاد شما نمی رسد.از این مهلت باقی مانده استفاده نکنید؛زیرا خدا برای عذاب شما به شتاب نمی افتد و خدا انتقام خود را خواهد گرفت که همانا پروردگارتان در کمین گاه است.

 

مجلس ابن زیاد

 ابن زیاد در قصر نشسته بود و به همه اجازه ی ورود داد،سر مقدس امام حسین(ع) را آوردند و در مقابل ابن زیاد نهادند،بانوان و دختران حرم حسینی را نیز واردمجلس کردند.حضرت زینب(س) دختر امام علی(ع) با هیبت و بزرگی خاصی در گوشه ای نشسته بود،ابن زیاد پرسید:این زن کیست؟ جواب دادند: زینب،دختر علی(ع) است.ابن زیاد رو به آن حضرت(س) کرد و گفت: خدا را شکر که شما را رسوا کرد و دروغ هایتان را بر ملا کرد.حضرت زینب(س) فرمودند:« فاسق،رسوا می شود و فاجردروغگو است،که ما نیستیم.»ابن زیاد گفت: کار خدا را در مورد برادر وخاندانت چگونه دیدی؟حضرت زینب(س) فرمودند:« جز زیبایی چیز دیگری ندیدم،{ما رأیت الا جمیلا} اینان کسانی بودند که خداوندشهادت را در نامه ی عملشان نوشته بود که به سوی محل ابدی خودشتافتند و در آینده ای نه چندان دور،خداوندمیان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه

می کنند،در آن روز می فهمی که پیروز واقعی چه کسی است؟!مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!»ابن زیاد به خشم آمد و قصد کشتن حضرت زینب(س) راداشت که عمروبن گفت: او زن است و کسی زن را به خاطرگفتارش مؤاخذه و کیفر نمی کند.ابن زیاد به حضرت زینب(س) گفت:خداوند دلم را باکشتن حسین و اهل بیت تو که سرکش و عصیانگر بودند،شفاداد.حضرت زینب(س) فرمودند:« به جانم قسم! که تو بزرگ مرا کشتی و شاخه های مرا قطع و ریشه ی مرا خشکاندی.اگر تو با این چیزها شفا می یابی،یاشد.»ابن زیاد گفت: چه موزون سخن می گوید،به جانم قسم!پدرش هم مردی شاعر و این چنین بود.حضرت زینب(س) فرمودند:« ابن زیاد! زن را سجع وقافیه چه کار است؟»

 

رسالت حضرت زینب (س) در شام

امام زین العابدین (ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود. می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب (س) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در شام ساخته بود، آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت. بعضی نوشته اند که افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسراء را وارد می کنند و همین زینب (س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خواند و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می کند. زینب فریادش بلند می شود:

«شمخت بانفک»! «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامه» ؟ 2

 ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای تو خیال می کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.

ببینید اینها مردمی هستند که بجز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده اند. آن وقت شما توقع ندارید که یک همچون شخصیتی مانند شخصیت زینب (س) چنین حماسه ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان طور که انقلاب هم به وجود آورد. یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض بکند و محترمانه اسراء را به مدینه بفرستد، بعد تبری بکند و بگوید خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد. چه کسی این کار را کرد؟ زینب (س) چنین کاری را کرد. در آخر جمله هایش اینطور فرمود: «یا یزید کد کیدک واسع سعیک ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» 3

زینب علیهاسلام به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او یا امیرالمؤمنین می گفتند، خطاب می کند که یا یزید به تو می گویم، هر حقه ای که می خواهی بزن و هرکاری که می توانی انجام بده، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو بکنی، نام ما محو شدنی نیست، آنکه محو و نابود می شود تو هستی.

چنان خطبه ای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب (س) را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و برای اینکه زینب منقلب بشود، دست به یک عمل ناجوانمردانه زد، با عصای خیزران خود به لب و دندان اباعبدالله (ع) اشاره کرد. 

 

خطبه ی حضرت زینب (س)در مجلس یزید

در این حال حضرت زینب (س) برخاست و این چنین خطبه خواند: به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوند جهانیان را حمد و سپاس می‏گویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود و سلام می‏فرستم . خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود آنجا که در قرآن بیان داشت "پایان کار کسانی که زشتکاری و گناه انجام داده‏اند به جایی رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند" (روم/۱۰) آری، کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است .
یزید، از اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ‏ای و ما را همچون اسیران از سویی به سوی دیگر می‏بری، گمان داری که ما در نزد خدا خوار و پست ‏شده‏ایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت ‏یافته‏ای؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود می‏نگری؟ از اینکه دنیایت آباد شده است و امور طبق مراد تو می‏چرخد و مقام و منصبی را که حق ما خاندان(رسول اکرم (ص)) است، در دست گرفته‏ای، شادمانی؟ اگر چنین تصور باطلی بر وجود تو حکمفرما شده است، لحظه ‏ای بیندیش و فکر کن! مگر فراموش کرده ‏ای کلام خدا را که می‏فرماید: "گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته ‏اند که آنچه ما برای آنها پیش می‏آوریم و آنها را مهلت می‏دهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن برای آن است که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنان عذاب ذلت ‏آمیز ابدی در پیش است" .(آل‏عمران/۱۷۸)
ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نهان سازی، ولی دختران پیامبر خدا را، در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایی، حجاب آنان را بدری، روی آنان را بگشایی و دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند و شهری و بیابانی بدانها چشم بدوزند و نزدیک و دور و مردمان پست و شریف به تماشایشان بایستند، در حالی که نه از مردانشان سرپرستی مانده و نه از یاورانشان مددکاری؟ اما چه توقع و انتظاری است از فرزند آن جگرخواری که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه می‏توان از فردی انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟
یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده ‏ای، آنگاه نشسته‏ا ی و بی‏آنکه خود را گناهکار بدانی یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر می‏دهی که ایکاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد برمی‏آوردند و می‏گفتند: "ای یزید! دست مریزاد" ؟ این جمله‏ جسارت ‏آمیز را می‏گویی، در حالی که بی ‏شرمانه چوب ‏دستی بر دندانهای مبارک اباعبدالله، سید جوانان بهشت می‏کوبی! چگونه چنین یاوه ‏سرایی نکنی؟ تویی که زخم‏ های گذشته را شکافتی و ریشه ‏ما را با ریختن خون فرزندان محمد (ص) و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت‏پرستی) را ندا می‏دهی و گمان داری که با آنان سخن می‏گویی . به زودی خودت به جمع آنان ملحق می ‏گردی و در آن جایگاه، عذابی ابدی است که آرزو می‏کنی ایکاش دست‏هایم شل و زبانم لال می ‏گشت و هرگز چنین یاوه‏هایی را به زبان نمی‏آوردم و هرگز چنین کارهای ناشایستی را انجام نمی‏دادم .
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانی که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست . قسم به خدا که ای یزید! بدان با این جنایت هولناک پوست‏خود را شکافتی و گوشت‏خود را پاره کردی . به همین زودی است که در عرصه محشر به محضر رسول‏الله (ص) وارد شوی، در حالی‏که بار گرانی از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت ‏خاندان و پاره‏های تن او را بر گردن گرفته‏ ای . آن روز، همان روزی است که خداوند تمامی آنان را جمع می‏نماید و پریشانی و پراکندگی آنان را سامان می‏بخشد و حقشان را می‏ستاند .
" گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده‏اند، مردگان‏اند؛ بلکه آنان زنده‏اند و نزد پروردگار خود، روزی می‏خورند " (آل‏عمران/۱۶۸).
ای یزید! تو را همین بس که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر، و جبرئیل پشتیبان او . به زودی آنکه سلطنت را برای تو آراست و بر این جایگاه نشاند و تو را بر گرده مسلمانان سوار کرد خواهد یافت که ستمگران را چه عقوبت و جایگاه بدی است و کدام‏ یک از شما جایگاه بدتری دارید و سپاهش ناتوانتر .
ای زاده معاویه! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهری ‏ات می‏بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش می‏کنم . چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشم‏ها در فراق دوستان، گریان، و دل‏ها در فراق عزیزان، سوزان است .
آه! چه شگفت ‏انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست‏ حزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند! همین دست‏های شماست که به خون ما خاندان (پیامبر) آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر گردیده است . مگر نه اینکه آن بدن‏های پاک و پاکیزه روی زمین افتاده و گرگ‏های بیابان بدن‏های آنها را حلقه زده‏اند و کفتارها آنها را در خاک می‏غلطانند . ای پسر سفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت ‏شمرده‏ای و به آن می‏بالی، اما طولی نمی‏کشد که مجبور می‏گردی غرامت و تاوان آن را پس بدهی، و آن روزی است که آنچه از پیش فرستاده‏ای خواهی یافت "و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی‏ورزد" (حج/۱۰). ما از بیدادگری ‏های تو، به پیشگاه او شکایت می‏بریم و او تنها پناهگاه و امید ماست .
پس هر مکری که می‏توانی بساز و هر تلاشی که می‏توانی انجام بده؛ ولی بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها ببری و قدرت آن را نداری که وحی ما را نابود سازی و دوره‏ی ما را به پایان رسانی و نمی‏توانی ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایی . ای یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگی و پریشانی است . روزی خواهد رسید که منادی ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت ‏خدا بر ستمکاران باد . پس حمد و سپاس از آن خدای جهانیان است که اول کار ما را خوشبختی و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد .
از خدا می‏خواهم که ثواب و رحمت ‏خویش را بر شهیدان ما کامل کند و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان و بازماندگان شایسته‏ آنان قرار دهد که او با محبت و مهربان است و او برای ما کافی است و هم او بهترین پشتیبان ماست .

1.(بحارالانوار، ج 45، صفحه 2 و ارشاد شیخ مفید، صفحه 232 و اعلام الوری ، صفحه 236).
2.(بحار الانوار، جلد 45، صفحه 133 و مقتل الحسین، مقرم، صفحه 462 و اللهوف، صفحه 76)
3.(بحار الانوار، جلد 45، صفحه 135 و اللهوف، صفحه 77).
پایگاه جامع عاشورا
 پایان پیام/

کد خبر 198749

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha