به گزارش خبرگزاری شبستان، نقش آفرینی یاران امام حسین(ع) به جنگیدن و رزمایش آنان محدود نمی شود. بلکه طبق سخنان خود حضرت، بهترین یاران در طول اعصار مختلف، یاران ایشان در واقعۀ عاشورا می باشند. این خود نشاندهندۀ سطح بالای علمی و معرفتی آنان بوده است. برای آشنایی با شخصیت یاران امام حسین(ع)، با حجت الاسلام والمسلمین محمدحسین علی اکبری، پژوهشگر پژوهشکدۀ تاریخ و سیرۀ اهل بیت(ع) گفت و گو کردیم که توجه شما را به آن جلب می کنیم.
در واقعۀ کربلا چه گروه هایی نقش آفرین بودند؟
در واقعۀ کربلا همۀ گروه ها به گونه ای نقش داشتند. افرادی که به کاروان حسینی پیوستند تنها از قبیلۀ بنی هاشم نبودند، بلکه از قبایل مختلفی به این کاروان پیوستند. طبق تحقیقات انجام شده تعداد 82 نفر غیر از بنی هاشم، یاران امام حسین بودند که همه به شهادت رسیدند.
از بنی هاشم، جمعی از فرزندان علی (ع) در عاشورا حضور داشتند که تعدادشان به 18 نفر می رسید. جمع دیگر از قشر جوانان بودند که فرزندان علی (ع) در میان آنان نیز وجود داشتند. بنده در مقاله ای با عنوان «جوانان و نوجوانان در کربلا» که در کتاب نگاهی نو به جریان عاشورا منتشر شده است، تعداد 21 نفر جوان را ذکر کردهام که در واقعۀ عاشورا حضور داشتند و نقش آفرینی کردند که در میان آنان جمعی از فرزندان امام حسن(ع) و جمعی از فرزندان عقیل بودند و همین طور از غیر بنی هاشم نیز جوانانی وجود داشتند.
جمعی از بانوان و زنان بودند که طبق تحقیقات انجام شده تعداد 15 نفر حضور داشتند که 11 نفر هاشمی و 4 نفر غیر هاشمی بودند.
نتیجه این که اولاً گروه های مختلف قبیله ای حضور داشتند که فقط از بستگان امام نبودند و ثانیاً از گروه های مختلف سنی بودند؛ از کودک شیرخواره گرفته تا پیرمردهایی چون حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و...
همین طور گروه های مختلف جنسیتی؛ یعنی هم مرد بوده و هم زن بوده که هر کدام نقش مناسب خود را ایفا کرده اند.
آیا نقش یاران امام حسین(ع) در واقعۀ عاشورا صرفاً به جنگیدن منحصر می شد؟
نقشی که یاران امام(ع) ایفا کرده اند، تنها نقش رزمی و جنگی نبوده است. علاوه بر جنگ و نبردی که با دشمن داشتند، نقش فرهنگی هم داشته اند. ما می توانیم نقش فرهنگی آنان را از شعارها و سخنان و رجزهایی که قبل از نبرد می خواندند استخراج کنیم. همۀ افرادی که وارد میدان جنگ می شدند، رسم بوده که رجز می خواندند و در آن رجز، اول خود را و بعد امام و سپس هدفشان را معرفی می کردند که اولا اگر جاهلی هست آگاه بوشد و بعد اتمام حجتی باشد.
به عنوان نمونه بعضی از رجزها را بیان می کنم:
رجز حضرت قاسم بن الحسن این بوده است: «ان تنکرونی فانا ابن الحسن، سبط النبی المصطفی و المؤتمن، هذا حسین کالاسیر المرتهن، بین اناس لاسقوا صوب المزن»؛ «اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن سبط پیامبر برگزیده و امین خدا هستم. این حسین است که میان مردم چون اسیر به گروگان گرفته شده؛ خدا چنین مردمی را از باران رحمت خود سیراب نسازد».
رجز حضرت علی اکبر این بوده است: «انا علی بن الحسین بن علی، نحن و بیت الله اولی بالنبی، والله لایحکم فینا ابن الدعی، اطعنکم بالرحم حتی یلتوی، اضربکم بالسیف احمی عن ابی، ضرب غلام هاشمی، علوی»؛ «من پسر حسین بن علی هستم. سوگند به خدا که ما به پیامبر (ص) سزاوارتریم. به خدا سوگند که هیچ ناپاک سرشتی بر ما حکم نراند. آنقدر با این نیزه ام بر شما بکوبم تا خم شود. در حمایت پدرم با این شمشیر ضربتی بر شما بزنم که زیبندۀ جوان هاشمی علوی است».
رجز جعفر بن عقیل این بوده است: «انا الغلام الابطحی الطاب، من معشر فی هاشم من غالب، و نحن حقا سادةالذوائب، هذا سید الاطایب»؛ «من غلام ابطحی طالبی از خاندان هاشم هستم و ما به یقین از بزرگان و سادات هستیم. این حسین است که سرور پاکیزگان است».
جوانی از غیر بنی هاشم که گمنام است و در تاریخ نامی از او نیامده است، خدمت حضرت رسید و اجازۀ میدان خواست. حضرت گفت که او پدرش شهید شده و شاید مادرش راضی به میدان رفتن پسرش نباشد. جوان گفت که از مادرم اجازه گرفته ام. رفت به میدان و رجز زیبایی خواند: «امیری حسین فنعم الامیر، سرور فؤاد البشیر النذیر، علی و فاطمة والده، فهل تعلمون له من نظیر»؛ «آقای من حسین است و چه آقای نیکویی. او که مایۀ شادی دل پیامبر مژده دهنده و بیم دهنده است. او که علی و فاطمه(ع) پدر و مادرش هستند. آیا شما برای این مرد بزرگ نظیری می شناسید؟
چه نکاتی از رجزهای یاران امام استنباط می شود؟
اول این که این رجزها نشان می دهد که آنان با شناخت و معرفت کامل به یاری امام آمدند؛ شناختی که آنان را شیفتۀ ولی خود قرار داده بود.
دوم این که می دانستند که یکی از وظایفشان فارغ از جنگ با دشمن، تبلیغ دین و معرفی امامشان می باشد. یعنی از اول، سر جنگ نداشتند و تا آنجا که می توانستند می خواستند دشمن را هدایت کنند.
سوم این که علاوه بر این آگاهی دادن به دشمن، می خواستند جو ناسالم حاکم را بشکنند. به تعبیر دیگر یزید و یزیدیان، یک نوع شبیه خون فرهنگی علیه امام حسین(ع) و یارانش ایجاد کرده بودند و بدین سبب مردم را اغفال کرده که موجب بدنامی امام حسین و یارانش شده بود.
همان طور که امام حسین فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی» و نفرمود به خاطر دنیا، به خاطر حکومت یا بهتر شدن زندگی خودش، بلکه این هست و جز این نیست، فقط برای اصلاح امت جدم قیام کردم. برای امر به معروف و نهی از منکر. این کلام نشان دهندۀ این است که در آن زمان، منکر زیاد شده و دین به فراموشی سپرده شده است و مشهور شده بود که یزیدی که دائیۀ خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) را داشت علناً مرتکب فسق و فجور می شد.
نکتۀ پایانی...
تاریخ پژوهان و مبلغان ما باید واقعۀ عاشورا را مطابق با اسناد تاریخی و با توجه به شخصیت یاران امام حسین(ع) و شناختی که نسبت به امام زمان خود داشتند بیان و تحلیل کنند.
به عنوان مثال در همین مقاله «جوانان و نوجوانان کربلا» آورده ایم که برای قصۀ ازدواج قاسم بن الحسن هیچ سندی وجود ندارد. علاوه بر این، دلیلی دیگر بر عدم این قصه، اصلاً بحث ازدواج در آن شرایط، برایشان مسئله نبوده؛ بلکه در وجود آنان عشق الهی موج می زد. شاهد بر این دلیل، کلام خود قاسم بن الحسن هست که فرمود مرگ در نظر من شیرین تر از عسل است.
من خودم شاهد بودم در جبهه های جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس، جوانی در یکی از سفرهایی که از جبهه برگشت، مادرش به او گفت جوان هستی و وقتش است که ازدواج کنی و به فکر زندگی و زن و بچه باشی. جوان به مادرش گفت: چرا در این موقعیت حرف از ازدواج می زنی. شرایط به گونه ای است که دیگر نباید به فکر خود بود.
حالا جوانی همچون حضرت قاسم که امام خود را از نزدیک درک کرده و شاگرد مکتب اهل بیت بوده چگونه میتواند به فکر دامادی خود باشد. از طرفی اساساً شرایط، شرایط جنگی بوده و مقتضای این را نداشته است که حجلۀ دامادی برپا کنند و به فکر ازدواج باشند. بنابراین بهتر است که ما وقایع تاریخی را مستند تحلیل و بررسی کنیم تا به نتایجی مطلوب دست بیابیم.
پایان پیام/
نظر شما