خبرگزاری شبستان: ماجرای برقراری ارتباط با آمریکا، موضوعی است که از ابتدای قطع رابطه سیاسی با این کشور، همواره از سوی برخی از گروه ها و احزاب سیاسی مورد توجه قرار گرفته و پیگیری شده است. درجه اهمیت این موضوع آنچنان بوده است که در برهه های زمانی مختلف مورد مناقشه مخالفان و موافقان قرار گرفته است. خصوصا این که یکی از مهمترین وجوه راهبردی دولت اصلاحات در دوره زمانی سال های 76 تا 84، همواره برنامه ریزی برای نیل به این هدف بوده و در عین حال در دولت های دیگر نیز مورد ارزیابی جدی قرار گرفته است.
علاوه بر این باید متذکر شد که موضوع رابطه ایران و آمریکا، به صورت مستمر در محافل علمی و دانشگاه ها نیز مورد توجه پژوهشگران سیاست خارجی بوده و در سطوح مختلفی چون تاریخچه روابط، علل قطع روابط و تسخیر سفارت آمریکا در تهران و نیز باید ها و نباید ها و راهکار های برقراری ارتباط مجدد، مورد کنکاش واقع شده است. بر این اساس می توان اظهار نظر کرد که موضوع برقراری مجدد این ارتباط، همواره یکی از چالش برانگیز ترین و پرمناقشه ترین موضوعات در حول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده است. البته با بررسی مشابه، می توان مشاهده نمود که این موضوع در ارتباط با سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا نیز صادق است.
باید اذعان کرد که این موضوع همواره تحت تاثیر عوامل دیگری چون نوع شناخت ازمنافع ملی، نظام بین الملل و عملکرد و اهداف قدرت های بین المللی، میزان قدرت و ظرفیت های ملی، منطقه ای و جهانی ایران و آمریکاو نیز تصدیق های دینی و مذهبی و مبانی ایدئولوژیک قرار داشته است. به صورتی که با تفاوت در این پیش فرض ها در ذهن محققان و سیاستمداران مختلف، اظهار نظر ها در این رابطه نیز متفاوت و مورد مناقشه قرار گرفته است. با این حال شکل بندی یک طرح نظام مند برای تفهیم و درک همگانی و نزدیکی نوع نگاه ها به این موضوع، همواره مورد توجه بوده است.
در سال های اخیر با روی کار آمدن باراک اوباما، موضوع برقراری رابطه با ایران نیز یکی از مهم ترین مسائلی بوده است که طی 4 سال اخیر حول آن بسیار نظریه پردازی شده است. کاهش روزافزون نفوذ آمریکا در منطقه خاورمیانه و شرایط سخت تحمیلی بر ایران به بهانه پرونده هسته ای، از مهمترین مسائلی بود که عده ای را در دو کشور ترغیب می کرد تا با برقراری مجدد روابط به این مشکلات پایان دهند. اما این روند به علت عدم وجود درک مشترک در زمینه نحوه و محتوای مذاکرات به نتیجه ای نرسید.
البته تحولات سیاسی در جهان در جریان بود و منتظر برقراری چنین مذاکراتی نمی ماند، فلذا امروز مشاهده می کنیم که زمینه های برخورد سیاسی میان ایران و آمریکا روزافزون است. امروز ایران تحت تاثیر حجم گسترده ای از تحریم ها قرار گرفته است که در نقطه مرکزی اعمال این تحریم ها کشور آمریکا قرار دارد و آمریکا نیز تحت تاثیر بیداری اسلامی و تحولات منطقه ای، روز به روز تزلزل بیشتری را نسبت به قدرت منطقه ای خود مشاهده می کند، ضمن این که امنیت اسرائیل نیز بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر قرار گرفته است. در نتیجه این تحولات، موضوع برقراری مجدد این ارتباط، به صورت جدی مورد توجه برخی از پژوهشگران و سیاستمداران دو کشور قرار گرفته است. یکی از افرادی که در شرایط حاظر به بررسی موانع پیش روی مذاکرات پرداخته و تجویزاتی را برای عبور از این مرحله و نیل به مذاکراتی سازنده صورت داده است، راجر کوهن، ستون نویس پر سابقه نیویورک تایمز است که در مقاله روز دوشنبه دوازدهم نوامبر خود به این موضوع می پردازد. کوهن در این مقاله تلاش می کند با اتکا به ماهیت دیپلماسی، نگاه سیاستمداران دو کشور را به هم نزدیک کند و شرایط قابل پذیرشی را برای هر دو طرف بوجود آورد. بررسی مقاله کوهن برای درک شرایط حاکم میان روابط ایران و آمریکا خالی از لطف نیست.
کوهن در ابتدای این مقاله به مشکلاتی می پردازد که جنگ برای آمریکا به وجود آورده است و در ارتباط با عدم مذاکره با ایران هشدار می دهد. تا جایی که از مذاکره با ایران به عنوان اولویت اول سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا نام می برد. وی سپس با انتقاد از اشخاصی چون "ویلیام لوئرز" و " استفان هینتز" که گفتهاند از به کار بردن عبارت "راهکار دیپلماتیک" برای ایران خودداری میکنند و به جای آن از عبارت "راهکار سیاسی" استفاده میکنند، اذعان می کند که در حال حاضر بیش از هر زمان دیگر نیاز به دیپلماسی است و آن را به هنری گمشده تشبیه میکند.
کوهن در ادامه دیپلماسی را این گونه تعریف می کند: "دیپلماسی به معنی پذیرش این است که اگر میخواهید چیزی به دست آورید، باید چیزی بدهید. سوال کلیدی این است که چه چیزی را میخواهم از حریفم بگیرم و چه چیزی را در قبال آن میدهم؟ راهکار این است که از خود بپرسیم ما چه میخواهیم، آنها چه میخواهند، جفت ما چه میخواهیم، و سپس منافع مشترک شناسایی شود."
نکاتی که کوهن در ارتباط با راهکار دیپلماتیک و بده بستان سیاسی متذکر می شود، نشان از این دارد که وی ضمن حمایت از مذاکره با ایران به دنبال حل مناقشه است و تلاش کرده است نگاه از بالای سیاستمداران آمریکایی را کنار بگذارد، اما ادامه مقاله، این تصور ما را نقض می کند.
این روزنامه نگار آمریکایی در ادامه مقاله، اقدام به برشمردن مواردی می کند که می تواند درخواست های دو جانبه میان ایران و آمریکا بر اساس آن ها شکل بگبرد.
وی می گوید: "ما از ایران چه میخواهیم؟ صدور اجازه بازدید از تمام تاسیسات هستهای، خلاص شدن از شر اورانیوم 20درصد غنی شده، پایان دادن به تهدیدات علیه اسرائیل، پایان دادن به موارد نقض حقوق بشر، تغییر سیاستها در قبال حماس و حزبالله و در پیش گرفتن روشی سازنده در قبال سوریه.
اما ما چه چیز به آنها ارائه میدهیم؟ برداشتن برخی از تحریمها، پایان دادن به مجموعهای از اقدامات مخفیانه، کنار گذاشتن بحث تغییر نظام، روی میز آوردن گزینه غنیسازی محدود اورانیوم (تا سقف 5درصد)، و در نظر گرفتن نقش منطقهای ایران."
توجه به آنچه کوهن در سبد معاملات میان ایران و آمریکا می گذارد روشن کننده علت طولانی شدن زمان قطع روابط است. آمریکا از ایران چه می خواهد؟ تعلیق و تحویل ذخیره اورانیوم 20 درصد و در مقابل راضی می شود تا برای غنی سازی 5 درصد مذاکره کنیم یا به اصطلاح کوهن آن را روی میز می آورد. از سوی دیگر از ایران عدم حمایت از حماس و حزب الله و سوریه و کنار آمدن با اسرائیل را می خواهد در برابر تعهدی پرابهام مبنی بر در نظر گرفتن نقش منطقه ای ایران! در مورد تحریم ها نیز می گوید برداشتن برخی از تحریم ها!
مشخص است که مطابق نسخه کوهن ایران باید قدم های جدی در مسیر مذاکره بردارد و از بسیاری از منافع و آرمانهای خود بگذرد در حالی که آمریکای سخاوتمند، تنها از قسمتی از آنچه به صورت غیر قانونی بر ما تحمیل کرده عقب می نشیند! در واقع کوهن در ابتدای مقاله تلاش می کند که نگاه تند طرفین به یکدیگر را برای درک متقابل تلطیف کند اما او نیز هنگامی که به مصداق می رسد به بیراهه می رود و منافع ملی ایران را در نظر نمی گیرد. حال واضح است که موضع تندروهای آمریکایی چگونه خواهد بود. بر این اساس است که پس از گذشت سالها از قطع رابطه، هیچ حرکت مثبتی برای اتصال آن ایجاد نشده است.
پایان پیام/
نظر شما