چرا نام امام زمان در قرآن نیامده است؟

معرفی با صفت، بهترین راه معرفى است. این نوع معرفى راه را بر سودجویان مى بندد زیرا مى توان نام جعلى درست کرد؛ اما بهره بردارى از صفات کار آسانى نبوده و قابل جعل نیست. . .

خبرگزاری شبستان: اهمیت پرسش ها و نه شبهه ها در باب امور دینی چنان است که سبب بسیاری از برداشت های ناصواب و شتاب زده از مسائل دینی می شود. ازجمله این پرسش ها عدم ذکر شدن نام صاحب الزمان(ع) در قرآن است. اساسا چرا اگر ایشان بر حق هستند، نامشان در قرآن به صورت صریح و آشکار ذکر نشده است؟ آیا می توان به این پرسش، پاسخی قانع کننده داد؟ نویسنده جستار حاضر تلاش می کند تا بعد از ذکر مقدماتی، چهره از پاسخ این پرسش برگشاید.


معرفت و شناخت از مسائل اساسى حیات بشرى است. چراکه مقدمه حرکت آدمى است و او براساس شناخت خویش از مبدأ، معاد، زندگى، حقیقت و هدف آن، برنامه ریزى کرده و بر طبق آن عمل مى کند. پس از معرفت خداوند ـ به عنوان مبدأ همه موجودات ـ معرفت حجت هاى پروردگار ـ که مظهر اسماء، صفات پروردگار، آینه جمال و جلال الهى اند ـ بر همه معارف مقدّم است و حیات معنوى بشر، به همین معرفت وابسته است. در روایات شیعه و سنى [2] آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
مَنْ ماتَ و لَمْ یَعرِف امامَ زمانِه ماتَ مِیتَةً جاهِلیّةً؛ [1] هرکسى بمیرد در حالى که امام زمان خویش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
بنابراین، بر همگان واجب است که براى شناخت امام زمان خود، تلاش کنند و از بهترین و مستحکم ترین منابع معرفتى بهره گیرند.
براى شناخت امام، منابع گوناگونى وجود دارد که یکى از آنها ادله عقلى است که در اینجا مجال بحث از آن نیست. منبع معرفتى دیگر، روایات است که آن نیز در آینده، مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در این گفتار از منبع معرفتى قرآن استفاده مى شود که اساسى ترین منبع براى شناخت انسان از حقایق جهان هستى است. قرآن تنها منبع مطمئنى است که از وحى الهى، سرچشمه گرفته و هیچ گونه انحراف و کجى در آن راه ندارد و مورد اتفاق همه فرقه هاى مسلمین است. امام على(ع) فرمودند: فَاسْتَشْفُوه مِن اَدوائِکُم و اسْتَعینُوا بِه على اِعلَمُوا أنَّه لَیسَ عَلى اَحَدٍ بَعدَ القرآن مِن فاقَةٍ و لا لِاَحَدٍ قَبلَ القرآن مِنْ غنِىً، لَأوائِکُم؛ [1] بدانید که هیچ کس را پس از آموختن قرآن، نیازمندى نیست و هیچ کس را پیش از آموختن آن توانگرى و بى نیازى نیست. پس شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهید و در گرفتارى هایتان، از آن کمک بخواهید.
بنابراین بایسته است مسأله معرفت امام از نگاه قرآن مورد بررسى قرار گیرد.
پیش از پرداختن به بحث امام مهدى(ع) از منظر قرآن؛ نکاتى چند باید روشن شود تا جاى هیچ گونه شک و شبهه اى باقى نماند.


الف. جامعیت قرآن
پیامبر اکرم(ص) خاتم سلسله پیامبران است. مهمترین رخدادى که با ارتحال وجود مقدّس رسول خدا در تاریخ حیات بشرى پدید آمد، انقطاع وحى بود. امیرالمومنین علی(ع) مى فرماید:
...اِنْقطَعَ بِمَوتِکَ ما لایَنْقَطِعُ بِمَوتِ اَحَدٍ؛ [2]

[اى پیامبر!] به واسطه از دست رفتن شما چیزى از بشر قطع گردید (وحى) که به واسطه مرگ احدى قطع نمى شود.
رحلت پیامبر اکرم(ص)؛ یعنى پایان رسمى تشریع آسمانى و انقطاع وحى تشریعى و نزول قانون تکامل انسانى. بر این اساس و با توجه به اینکه قرآن و دین اسلام جاودانه و همیشگى است، باید کتاب وحى و قانون از جامعیتى بى نظیر برخوردار باشد.
روشن است که اگر بنا باشد دینى جاودانه باقى بماند، باید کتاب قانون آن براى همه عصرها، جامع و کامل باشد تا بتواند حضور خود را در تمام دوره هاى حیات بشرى حفظ کند. طبیعى است، اگر کتاب قانون یک دین، از جامعیت برخوردار نباشد، مرور زمان غبار کهنگى و فرسودگى بر تن آن نشانده و آن را به انزوا و شکست مى کشاند.
سخن از جامعیت قرآن، امرى است که مفسران و دانشمندان با استناد به خود قرآن و استفاده از عقل و نقل، آن را طرح کرده اند. قرآن مجید در این باره مى فرماید:
وَ نَزَّلنا عَلَیک َ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَى ءٍ، [1]

براساس این آیه و آیات دیگر قرآن کتاب تبیان و هدایت است. [1] تبیان صفت عام و فراگیر قرآن است؛ یعنى، کتابى که براى هدایت همه انسان ها و همه زمان ها نازل شده، بیان کُلِ شَىْ ء را عهده دار است.
علامه طباطبایى(ره) مى فرماید:
در تبیین آیه گفته اند: هنگامى که قرآن براى عموم مردم کتاب هدایت مى باشد، در نتیجه شأن آن چنین است که ظاهرا مراد از هر چیزى، آنچه که رجوع به هدایت مى کند، مى باشد. پس در آنچه مردم به آن محتاج هستند ـ در هدایت یافتن و آگاهى پیدا کردن نسبت به معارف حقیقى و واقعى که متعلق به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله مى شود و... ـ قرآن بیان کننده آن است. [2]

ایشان نکته اى را از این عقیده مفسران استفاده کرده است که اگر قرآن تِبْیان کُلِّ شَى ءٍ باشد و بخواهد مقاصد خود را از طریق دلالت لفظى بیان کند، انسان صرفا کلیاتى را از قرآن استفاده مى کند. علامه مى فرماید:
اگر روایاتى [که دلالت بر وجود علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن در قرآن دارند] صحیح باشد، لازم مى آید که مراد از تبیان اعم از آن چیزى باشد که از طریق دلالت هاى الفاظ به دست مى آید. پس شاید در اینجا اشاراتى ـ البته از راهى غیر از دلالت الفاظ ـ باشد که اسرارى را کشف مى کند که با فهم متعارف؛ راهى به سوى آنها نیست.

 

ب. تأویل و تفسیر
بحث تأویل و تفسیر از مباحث مهم علوم قرآنى است و تعاریف و تحلیل هاى گوناگونى از سوى دانشمندان درباره آن ارائه شده است؛ ازجمله به مقتضاى این بحث، تحلیل و تعریفى را که براى فهم این نوشتار ضرورى است، بیان مى کنیم.
اَلتَفْسِیرُ کَشْفُ الْقناعِ عَنْ الْمُشْکِلِ؛
عنى تفسیرنقاب برگرفتن از چهره الفاظ مشکل است.
در این بیان، تفسیر، مربوط به ظهر قرآن مى شود و همان طور که پیامبر اکرم(ص) فرمود: ما مِنَ الْقُرآنِ آیة اِلاّ وَ لَها ظَهرٌ وَ بَطْن [1] ؛ هیچ آیه اى در قرآن نیست، مگر آنکه ظهر و بطنى دارد.
در این نگاه، تأویل به معناى بطن قرآن است که دلالت درونى قرآن را مى رساند. در مقابل دلالت ظاهرى و برونى قرآن دارد که از آن به ظهر تعبیر مى شود. با این نگاه تمامى آیات قرآن بطن دارند؛ نه اینکه بطون، مخصوص آیات متشابه باشد. [2]
یکى از مهمترین ابزارى که مى توان به واسطه آن به درک واقعى و عمیق مضامین و مفاهیم آیات الهى نایل شد و از معارف ارزشمند آن بهره مند گردید، همان تفسیر صحیح آیات نورانى قرآن است. مراد از تفسیر مطالبى است که از الفاظ و ظواهر کلام الهى و با اندیشه و ژرف نگرى در آنها به دست مى آید و نشانگر مراد و منظور ظاهرى آیات قرآن است.
اما گاهى آیات الهى حاوى حقایقى وراى الفاظ ظواهر آن است که در مطالعه ابتدایى و اولیه به دست نمى آید و تأمّل و دقت آدمى در آنها نیز کارساز نیست؛ بلکه تنها روایات و گفتار معصومین(ع) است که از آنها پرده برمى دارد و اسرار آنها را آشکار مى سازد. به این مرحله از فهم آیات ـ که دلالت به باطن قرآن دارد ـ تأویل گفته مى شود. بنابراین براى بهره مندى جامع و شایسته، هم باید به ظاهر قرآن و تفسیر آن توجه کرد و هم از باطن آن (تأویل) استمداد جست.


ج. جایگاه پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع)
شکى نیست که کلام وحى و معارف بى کران الهى، اقیانوسى است که عقل و دانش ناقص و محدود بشرى، توانایى درک و تحلیل تعالیم و مفاهیم بلند و آسمانى آن را به تنهایى، به صورت کامل و صحیح ندارد و ناگزیر از یارى افرادى است که خود از سرچشمه وحى و علم الهى بهره مند شده و توانایى لازم براى بیان حقایق آن را داشته باشند. این فضیلت در وجود پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت معصومین(ع) جلوه گر و متبلور شده است.

خداوند در این باره خطاب به رسول گرامى اسلام(ص) مى فرماید:
وَ اَنزَلنا اِلَیکَ الذِکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ مانُزِّل َ اِلَیهم [1] و ما ذک ر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبیین کنى. نبى گرامى اسلام(ص) نیز پس از خود، خاندان و اهل بیت عصمت خویش را عهده دار این وظیفه سنگین و امر خطیر معرفى مى فرماید؛ چنان که در حدیث معروف ثقلین آمده است؛ اِنّى تارک فِیکُم الثَّقلَینِ کِتابَ اللّهِ وَ عِترَتِى أهل بَیتى... [2] ؛ من در میان شما دو چیز گران بها و ارزشمند باقى مى گذارم، کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. و اگر به این دو ثقل چنگ بزنید و تمسک بجویید هرگز گمراه نمى شوید و این دو هیچ گاه از هم جدا نمى شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
بنابراین توجه به دیدگاه و بیانات امامان معصوم(ع) در فهم و کشف مقصود آیات نقش کلیدى ایفا مى کند.

این انگاره از آیات دیگر قرآن نیز قابل استفاده است. فَاسْألُوا أهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُم لا تَعلَمُونَ [1]؛ اگر چیزى را نمى دانید از اهل ذکر (که مصداق اتمّ آن ائمه اهل بیت هستند) بپرسید.
در تفسیر این آیه آمده است: "نَحْنُ أهْلُ الذّکرِ وَ نَحْنُ الْمَسؤُولُونَ؛ [2] منظور از اهل ذکر ماییم و ما کسانى هستیم که مورد سؤال قرار مى گیریم.
در تفاسیر دوازده گانه اهل سنت از ابن عباس نقل شده است:
هُوَ مُحَمَّدٌ وَ عَلىّ و فاطِمَة وَ الحَسَنُ و الْحُسین هَم أهْلُ الذِّکرِ وَ الْعقل وَ الْبَیانِ؛ [3] مراد از اهل ذکر، حضرت رسول(ص)، امام على(ع)، فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) است. ایشان اهل ذکر و تعقّل و بیان هستند.

راز و رمز حیات و جامعیت قرآن، در همگامى و همراهى آن، با عترت است. قرآن در کنار معصوم، عامل هدایت و مانع از گمراهى است. این کتاب الهى در کنار تبیین معصوم، براى همیشه هادى است.
پس روشن شد که قرآن، جامع و داراى ظهر و بطن و تفسیر و تأویل است و پیامبراکرم(ص) و ائمه هدى(ع) در تبیین آن نقشى بى بدیل دارند و نه تنها در حوزه متشابهات که در حوزه ظواهر و نصوص نیز بیان آنان حجّت است.
با این مقدمات نتیجه مى گیریم که بحث مهدى(ع) در قرآن را باید فراتر از ظواهر الفاظ دید و به صرف اینکه نام مبارک مهدى(ع) در قرآن ذکر نشده، نباید گفت: قرآن از حقیقت مهدویت خالى است و آن ریشه در قرآن ندارد.
 

د. شیوه هاى معرفى در قرآن
با همه این تفاصیل، چرا نام مهدى(عج) به صراحت در قرآن نیامده تا جلوى انکار خیلى ها گرفته شود؟ آیا اگر نام مهدى(عج) ذکر مى شد، مردم آن را بهتر و راحت تر نمى پذیرفتند؟ شبیه همین سؤال درباره ولایت مولا على(ع) نیز مطرح است.
در پاسخ باید گفت: قرآن براى معرفى شخصیت ها به مقتضیات حکمت و بلاغت، از سه راه استفاده کرده است:
1. معرفى با اسم: نخستین راه این است که شخصیت مورد نظر را با اسم معرفى و مطرح مى کند؛ مانند: وَ ما مُحمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خلَتْ مَنْ قَبْلِه الرُّسُل [1] و و مُبَشِّرا بِرَسُولٍ یَأتِى مِنْ بَعْدِى اِسْمهُ أحْمَد. [2]
2. معرفى با عدد: شیوه دوم، معرفى با عدد و تعداد است که قرآن نقباى بنى اسرائیل را این گونه معرفى مى کند: وَ بَعَثْنا مِنْهُم اَثنَىْ عَشَرَ نَقِیبا [3] و از ایشان دوازده نقیب مبعوث کردیم.همچنین گروهى را که موسى علیه السلامبرگزید تا به کوه طور ببرد، با عدد معرفى کرده است: وَ اختارَ مُوسى قُومَهُ سَبْعِینَ رَجلاً [4] یعنى و حضرت موسى از میان قومش هفتاد تن را برگزید.

 

معرفى با صفت و ویژگى: شیوه سوم معرفى با صفات و ویژگى است؛ پیامبر اکرم(ص) را به این شیوه معرفى کرده است: "اَلَّذینَ یَتَّبعُونَ الرَّسُولَ النّبىَّ الاُمىّ... یَأمُرُهُم بِالمَعْروُفِ وَ یَنْهاهم عَنِ المُنکَرِ وَ اِنَّما ولِیُّکُم اللّهُ وَ رَسُولُه وَ الَّذیِنَ آمَنوا الَّذیِنَ یُقیمُونَ الصَّلاةِ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةِ وَ هُم راکِعُون[1] کسانى که از پیامبر تبعیت مى کنند... که پیامبر ایشان را به کارهاى پسندیده دستور مى دهد و از کارهاى زشت و ناپسند باز مى دارد و بر ایشان امور پاکیزه را حلال و بر ایشان امور ناپسند را حرام کرده است.
در معرفى امیرالمؤمنین علی(ع) نیز از این شیوه استفاده کرده است:
اِنَّما ولِیُّکُم اللّهُ وَ رَسُولُه وَ الَّذیِنَ آمَنوا الَّذیِنَ یُقیمُونَ الصَّلاةِ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةِ وَ هُم راکِعُون [2] صاحب امر شما خدا و رسول او و کسانى اند که ایمان دارند و نماز را به پامى دارند و زکات مى پردازند در حالى که در رکوع مى باشند.

شناساندن با صفت، بهترین راه معرفى است. این نوع معرفى راه را بر سودجویان مى بندد؛ زیرا مى توان نام جعلى درست کرد؛ اما بهره بردارى از صفات، کار آسانى نبوده و قابل جعل نیست. از این رو مى بینیم در جریان طالوت، خداى متعال بعد از آن که او را به اسم معرفى مى کند، بلافاصله وى را با صفات و نشانه نیز معرفى مى کند تا جلوى هرگونه اشتباه احتمالى گرفته شود: [1]
وَ قالَ لَهُم نَبیُّهُم اِنّ آیَةَ مُلْکِه اَنْ یَاتِیَکُم التابُوت فِیه سَکِینَةٌ مَن رَبِّکُم و بَقیةٌ ممّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُه الْمَلائِکَة. [2] و نبى پیامبرشان به ایشان گفت: همانا نشانه فرماندارى و سلطنت او این است که تابوتى را براى شما خواهد آورد که در آن آرامشى از جانب پروردگار شما وجود دارد و در آن آنچه به جاى مانده (میراث) از آل موسى و هارون مى باشد که ملائکه آن را حمل مى کنند.

پس روشن مى شود که تنها راه معرفى، ذکر نام امام مهدى(عج) نیست و حضرت از راه هاى دیگر (صفات) معرفى شده است و قرآن به شکل هاى مختلف به وجود امام زمان(ع) و حکومت جهانى او اشاره کرده است.
از طرفى مصالحى در کار بوده که امامان معصوم(ع) به نام ذکر نشوند که مى توان به محفوظ ماندن قرآن از تحریف اشاره کرد. درست همان علتى که ایجاب کرد آیه اکمال دین [1] در بین آیات تحریم خبائث و آیه تطهیر [2] در بین آیه نساء النبى قرار گیرد تا ضمن ابلاغ پیام به همه حق جویان، مانع از دست بردن در قرآن نیز بشود.

 

پی نوشت ها:
[1] اصول کافى، ج 1، ح 3، ص 371.

[1] جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها، ص 185.
[1] ر.ک جوامع الجامع، ج1، ص383،ذیل آیه59سوره انعام.
و بر تو [اى پیامبر!] نازل کردیم کتابى را که در آن تبین هر چیزى [که در هدایت انسان نقش دارد] صورت گرفته است.
[1] ر.ک: سوره بقره 2، آیه 2؛ سوره مائده (5)، آیه 44؛ سوره آل عمران (3)، آیه 138.
[2] المیزان، ج 12، ص 325.

[1] وسائل الشیعة، ج 27، ص 196، ح 33580.
[2] علوم قرآنى، ص 274
[1] نحل16، آیه 44.
[2] ر.ک: شیخ کلینى، کافى، ج 1، ص 293، ح 3؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 231؛ شیخ صدوق، امالى، ص 415، ح 15.

[1] نحل16، آیه 43.
[2] شیخ کلینی,کافی,ج1,ص210,ح3.
[3] تفسیر نمونه، ج 11، ص 244
[1] آل عمران 3، آیه 144
[2] صف 61، آیه 6.
[3] مائده 5، آیه 12.
[4] اعراف 7، آیه 155.
[1] اعراف (7) آیه 157.
[2] سوره مائده (5) آیه 55.

[2] بقره (2) آیه 248.

 

پایان پیام/

کد خبر 194899

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha