انزوای عرفا باطنی است/میل به جاودانگی در عقلانیت انسان ریشه دارد

عارف به معنای انسان منزوی کاملا غلط است؛ عارف در باطن از مردم جدا است، ولی در ظاهر انزوا طلب نیست و هیچ یک از عرفای ما منزوی نبودند.

به گزارش خبرنگار شبستان، برنامه "معرفت" کاری از گروه معارف و اندیشه دینی شبکه چهار سیما، مطابق معمول هر هفته، جمعه، 19 آبان روی آنتن رفت.


در ابتدای این برنامه اسماعیل منصوری لاریجانی، مجری کارشناس برنامه ابیاتی از حافظ شیرازی به شرح ذیل را قرائت کرد: 

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود               تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی         جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

وی در ادامه گفت: یک اندیشمند غربی معتقد است که انسان در فرآیند مدرنیته سه تغییر را تجربه کرده و یا به بیان بهتر انسان ها به سه دسته تقسیم می شوند که عبارت اند از عده ای می دانند که هستند، عده ای نمی دانند و عده ای که یا نمی دانند یا در صورت دانایی هویت خود را پنهان می کنند؛ که حکایت سعدی در ذیل این تقسیم بندی را به خوبی نشان می دهد:
یکی کرد بر پارسایی گذر،به صورت جهود آمدش در نظر، قفایی فرو کوفت بر گردنش، ببخشید درویش پیراهنش، خجل گفت کانچ از من آمد خطاست، ببخشای بر من، چه جای عطاست؟، به شکرانه گفتا به سر بیستم، که آنم که پنداشتی نیستم.
 

بنابراین گزارش، در ادامه برنامه غلامحسین ابراهی دینانی، استاد بازنشسته دانشگاه تهران به تقسیم بندی انسان بر مبنای اندیشه متفکر غربی پرداخت و گفت: این تقسیم بندی برای انسان بسیار ساده لوحانه است، در هر امری برای تقسیم بندی باید اجزا در ردیف یکدیگر باشند و این تقسیم بندی کاملا غلط است. اگر به دو قسم انسان ها را تقسیم بندی کنیم درست است به این معنا که یا می دانند یا نمی دانند اما به صورتی که یاد شد، صحیح نیست.

وی تصریح کرد: کمتر کسی است که بداند کیست که اگر خود را بشناسد نبی و ولی کامل است، ضمن آنکه مشکل بشر آن است که خودش را نمی شناسد، البته عرفای ما در حوزه انسان شناسی حرف داشتند.
ابراهیمی دینانی اظهار کرد: برای توضیح مبحث فوق باید به این مهم اشاره داشت که انسان موجودی در بین و در ردیف دیگر موجودات نیست، مثلا کره زمین موجودی میان موجودات است اما انسان نیست، بلکه آدمی موجودی است که بر همه موجودات احاطه دارد.
این استاد فلسفه افزود: اگر انسان را فقط یک بدن بدانیم در این صورت موجودی در میان دیگر موجودات محسوب می شود اما او وجهه دیگری نیز دارد، انسان از لحاظ اندیشه و باطن بر همه موجودات حتی جبرئیل احاطه دارد؛ چراکه اندیشه و شناختن از بالا نگاه کردن و از نظر اندیشه تا نقطه ای که انسان می شناسد بر عالم احاطه دارد و جایی هم که نمی داند باز همین امر که می داند که نمی داند، خود یک احاطه نسبت به دیگر موجودات به حساب می آید.

 

خصلت آدمی بر هیچ موجودی قابل اطلاق نیست

وی در پاسخ به این سوال که چرا تعریف حکما و عرفا از انسان بروز نیافته است، عنوان کرد: خصلت انسان در هیچ موجودی علی الاطلاق نیست، انسان جاودانه طلب است و بقا را می خواهد اما هر موجودی به هر حال عمری دارد و انسان هم تمام می شود اما با این وصف باز هم جاودانگی را میخواهد و آن را می جوید، آنان که آخرت را قبول ندارند دنبال آن هستند که نام شان باقی بماند و اما کسی که آخرت را اعتقاد دارد، که بحث اش جداست.
وی گفت: انسان جاودانگی را می طلبد چون خداوند جاودانه است، انسان مظهر خدا است پس چون پروردگار جاودانه است آدمی نیز جاودانه طلب است و این جاودانگی طلبی او عقلانی است.

 

من هستم را نمی توان با صورت و تصویر فهمید
این محقق ابراز کرد: انسان با علم حصولی نمی تواند خود را بشناسد، علم حصولی یعنی صورتی که در ذهن می آید اما انسان از این طریق نمی تواند خودش را بشناسد، در واقع نمی توان (من هستم) را با صورت و تصویر فهمید، مگر آنکه آدمی به عالم حضور تنبه یابد که این عالم را باید با نور حق تعالی شناخت، حضور مظهر رب العالمین است و انسان مظهر آیه " وَهُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ" است.
ابراهیمی دینانی با اشاره به حکایتی که در ابتدای برنامه از سعدی (علیه الرحمه) قرائت شد، بیان کرد: آن شخص تصور می کرد آن پارسا جهود است، البته در اینجا بیان مفهوم جهود اهمیت دارد چراکه جهود مقصود یهودی نیست بلکه معاند است و کسی که عامدا و عاقلا دشمن حقیقت است، لذا آن شخص تصور کرد این مرد پارسا جهود است و پس گردنی بر او زد.

وی ادامه داد:  اما آن پارسا وقتی پس گردنی خورد به جای پرخاش به او یک پیراهن بخشید که سبب شد آن شخص خجل شود و بپرسد که من جفا کردم و اینجا جای بخشش نیست چرا بخشیدی؟ که آن پارسا لبخند زد چون تو مستحق عطای من هستی؛ چراکه نکته ای را بر من آموختی بر این مبنا که در نظرت آنگونه آمدم که نیستم و همین که فهمیدم در آنچه که هستم پدید نیامد، برایم ارزش داشت.
وی افزود: چه بسا خلق خیلی چیزها در مورد شخصی فکر کنند ولی او نباشد بحث آن است که لزوما آنچه مردم، از یک شخص در نظرشان است، درست نیست.

 

جدایی عارف از مردم در باطن
استاد فلسفه دانشگاه تهران عنوان کرد: انسان با نگاه به درون خود است که خویش را می فهمد، سعدی در این حکایت نکته ای می گوید مبنی بر آنکه خوشحال شدم چراکه آنچه هستم غیر از آن چیزی است که آن شخص درباره او پنداشت.
وی خاطرنشان کرد: عارف به معنای انسان منزوی کاملا غلط است و باید این مفهوم را از اذهان خارج کرد، شاید فرد برای ریاضت چند صباح از جامعه دور باشد مثلا پیامبر (ص) مدتی به غار حرا می رفت ولی همیشه آنجا نبود، عارف در باطن از مردم جدا است ولی در ظاهر انزوا طلب نیست و هیچ یک از عرفای ما منزوی نبودند.


پایان پیام/

 

 

 

کد خبر 193109

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha