خبرگزاری شبستان ـ استان مازندران ـ مریم نظری/ در آستانهٔ طولانیترین شب سال، تالار پاسارگاد بهشهر میزبان کسانی بود که هر صبح، پیش از طلوع آفتاب، چهرهٔ شهر را میشویند. آیین سنتی شب یلدا اینبار نه در خانهها، که با حضور پاکبانان و خانوادههایشان در جمع مسئولان شهری برگزار شد. در این مراسم که با هدف تقدیر از زحمات خاموش این قشر و تقویت نشاط اجتماعی ترتیب یافته بود، شهردار بهشهر از برنامهریزی برای انتقال شهرداری پس از ۹۲ سال به ساختمانی جدید خبر داد و رئیس کمیسیون خدمات شورای شهر نیز، قدردان فداکاری پاکبانان در شب یلدا بود. گزارش پیشرو، روایتی تصویری از این شب بهیادماندنی است.
اینجا، در آستانهٔ «چلّهشو»، میزبانان، پاکبانان شهر بودند. همان کسانی که سحرگاهان، پیش از نخستین آواز پرندگان، با جاروهایشان نخستین خطوط را بر صفحهٔ خیابانها میکشند و ردّ پای شب را از چهرهٔ شهر میشویند.

درِ تالار که باز میشود، هیاهوی زندگی جایگزین سکوت خیابانهای نمناک میگردد. مردان و زنانی با چهرههایی آفتابسوخته و دستهایی که نقشِ درشتنمایِ زحمت را بر کف خود حک کردهاند، اینبار نه با بلوزهای نارنجی کار، که با بهترین لباسهایشان حاضر شدهاند. کمی خویشتندار و شاید شرمگین از این همه توجه، کنار میزهای چیدهشده مینشینند. نگاههایشان گاه به تزیینات آبی و نارنجی (رنگهای نمادین شهرداری) میافتد که میان انارهای سرخ و هندوانههای سبزِ شکافته، خودنمایی میکند. بوی آش رشتهٔ داغ، فضای تالار را پر کرده، بویی که خود، پیوندی آیینی با شب چلّه دارد.
انتقال شهرداری بهشهر به ساختمان جدید
سخنرانان پشت تریبون میروند و از «قدردانی» و «احترام» میگویند.
یاسر احمدی، شهردار بهشهر در سخنانی گفت: در طول سال در راستای ارتقای نشاط اجتماعی و پاسداشت آیینهای اصیل، تلاش کردیم و تلاش شد در آستانه شب یلدا، با برگزاری مراسمی سنتی، لحظاتی شاد و بهیادماندنی برای پاکبانان عزیز و خانوادههای آنان فراهم کنیم.
وی افزود: در طول سال، با همکاری و مدیریت اعضای شورای شهر، برنامهریزی های مختلفی انجام شد و بر همین اساس هم با برنامه ریزی پس از ۹۲ سال از شهرداری بهشهر و بادیه اشرف البلاد را به عمارت چیت منتقل کنیم و امیدواریم این چالش را نیز پشت سر بگذاریم.
سیدمحمد باقری، رئیس کمیسیون خدمات شورای شهر بهشهر هم در سخنانی می گوید:
از فداکاری و تلاش پاکبانان عزیز سپاسگزاریم که در این شب بزرگ، به جای بودن در کنار خانواده، در خدمت شهروندان هستند.

اما تصویر گویاتر از واژههاست. تصویر مدیر شهری که میان ردیفها میگردد و برای هر پاکبان، با دستانی که ماهها اسناد اداری را لمس کرده، دستِ پینهبستهٔ آنان را میفشارد. تصویر بانوانی که در کنار همسر پاکبان که با دقت دانههای یاقوتی آن را با مهربانی میان خانواده تقسیم میکند. گویی این دانههای انار، نماد همان دانههای ریز خدمتی است که پاکبانان هر روز بر زمین شهر میکارند تا شهری پاک و سبز بروید.
نوبت به موسیقی محلی میرسد. ریتمِ آشنا، خاطرهها را بیدار میکند. پاها بیاختیار به ضرب میروند. لبخندی بر لبانِ خسته مینشیند. برای لحظاتی، وزنۀ جارو و سطل از یاد میرود و تنها نوای دلنشین مازندرانی است که روح را صیقل میدهد، گویی هر یک از این عزیزان، خود خورشیدی هستند که هر صبح، تاریکی و آلودگی را از چهرهٔ شهر میزدایند.

شب، با خواندن اشعاری از شاعران محلی و پخش هدایای کوچک تقدیری به پایان خود نزدیک میشود. اما اوجِ روایت، هنگام خروج است. برخلاف ورودِ محتاطانه، اینبار با چهرههایی گشوده و شانههایی استوارتر از تالار خارج میشوند. آخرین نگاهها به سفرهٔ رنگینِ شبچلّه میافتد: انار (نماد برکت و زایش)، هندوانه (نماد تندرستی و گرمایِ تابستان در دلِ زمستان) و آجیل (نماد پایداری و استحکام). همهٔ این نمادها، گویی برای آنهاست: نمادهایی برای دستهایی که برکتِ پاکی میآفرینند، تندرستیِ شهر را حفظ میکنند و استحکامِ زندگیِ شهری را با سادهترین ابزارها تضمین مینمایند.
سردی آخر پاییز بیرون کمین کرده، اما گرمای این گردهمایی، چون خورشیدی کوچک در قلبها روشن خواهد ماند و فرداها، بار دیگر جاروها به دست، نخستین کسانی خواهند بود که طلوع خورشید را پس از طولانیترین شب سال، در آسمان بهشهر نظاره میکنند؛ خورشیدی که گویی امروز، فقط برای آنها درمیآید.
نظر شما