به گزارش خبرگزاری شبستان از فارس، درِ چوبی مسجد که باز میشود، موجی از صداها میپیچد؛ صدایی شبیه تدارک یک جشن قدیمی که هیچگاه از رونق نمیافتد. پیرمردی با موهای سفید، آرامآرام ریسههای لامپ را که سالهاست فقط در مناسبتهای خاص از انبار بیرون میآیند، امتحان میکند. چند نوجوان، با همان شوری که انگار اولینبار است مسئولیت مهمی گرفتهاند، کتیبههای رنگی را دور ستونها میپیچند و دربارهٔ بهترین جا برای نصب بنرها بحث میکنند. آنطرفتر، صدای ملیح و آرام نوجوانانی میآید که برای اجرای سرود و دکلمه آماده میشوند؛ هرکدام دنبال جملهایاند که رنگ و بوی فاطمی داشته باشد.
در گوشهی مسجد، مادری جوان کودک خردسالش را روی سجاده نشانده و مشغول آماده کردن بستههای هدیه مادرانه است و کودک فقط نگاه میکند؛ شاید هنوز معنای جشن را نداند، اما برق چراغها برایش کافی است تا بفهمد اتفاقی مهم در راه است.
مساجد فارس این روزها چیزی شبیه یک کارگاه بزرگ مهربانیاند؛ هرکس کاری میکند و هیچکس از دیگری جلو نمیزند. انگار همه منتظر یک مهمان بزرگند؛ مهمانی که آمدنش هر سال همین اندازه شور میریزد در دلها.
در همین تکاپوهاست که صدای حاج آقا در شبستان شنیده میشود؛ آرام، پرطمأنینه و با لحنی که گویی میخواهد اول دلها را ساکت کند تا کلامش در آن بنشیند. او از بانویی سخن میگوید که دلیل همین همه تلاش و شور است؛ بانویی که نورش چنان در عالم گسترده شد که، به تعبیر پیامبر(ص)، “آسمان و زمین را روشن کرد”.

همه پای کار حضرت مادر
با نزدیکشدن به شب ولادت حضرت زهرا(س)، حالوهوای مسجد رنگ انتظار گرفته است. در حیاط، بساط چای ذغالی به راه است؛ سماوری که انگار یادگار چند نسل است، روی سهپایه فلزی آرام قلقل میکند و بخار آن، هوای سرد شامگاهی را کمی نرمتر کرده. مرد میانسالی که مسئول تدارکات است، دستمالی بر شانه دارد و با لبخندی که پشت سبیل جوگندمیاش پیدا و پنهان میشود، میگوید: «هر سال همین موقع، انگار مسجد دوباره نفس میکشه. این جشن با همه جشنهای دیگه فرق داره… این یکی دلها رو از قبل آماده میکنه.»
«شادیِ ما در شادیِ اهلبیت(ع) است. این اصلِ شیعهبودن است… هر چراغی که در این مسجد روشن میکنید، نقطهای از همین شادی را در دلها روشن میکند.»
در شبستان، گروه سرود آخرین تمرین را انجام میدهند. صدای جوانی که آیات سوره کوثر را با دقت میخواند، آنقدر صاف است که حتی کودکی که روی مهرهای مسجد مشغول بازی است، لحظهای مکث میکند. کنار محراب، حاج آقا رجبی در حلقهای از جوانان نشسته و با همان آرامش همیشگیاش، در حال پاسخ به پرسشهای آنان است. او جملهای را با مکثی طولانی و اثرگذار تکرار میکند: «شادیِ ما در شادیِ اهلبیت(ع) است. این اصلِ شیعهبودن است… هر چراغی که در این مسجد روشن میکنید، نقطهای از همین شادی را در دلها روشن میکند.»
رضا مسئول طراحی و نصب پوسترهاست، گوشیاش را نشان میدهد و میگوید کلی پیام از بچههای مسجد رسیده که داوطلب اجرای برنامهها شدهاند. با خنده میگوید: «ایام فاطمیه یا میلاد حضرت زهرا(س) که باشه، ما کمبود نیرو نداریم؛ کمبود زمان داریم! همه میخوان یه کاری بکنن.»
در بخش خواهران، شور و شوق شکل دیگری دارد. چند خانم مسن در گوشهای مشغول آمادهسازی بستههای کوچک هدیهاند؛ روسریهای رنگی، کتابچههایی درباره سبک زندگی فاطمی، و کارتی که روی آن نوشته شده: «آی شیعهها شادی کنید ام ابیها اومده/ جلوه نور سرمدی حضرت زهرا(س) اومده». دختران نوجوان نیز در حال تمرین سرودی هستند که شب جشن اجرا میشود.

مسجد جای شادی اهل بیته
خانم «اصغری»، مسئول کانون خواهران مسجد، بیوقفه بستهها را مرتب میکند و میگوید: «تکریم مادران در مسجد ما تنها به مراسم جشن خلاصه نمیشود؛ ما هر سال سعی میکنیم چند مادر تنها، چند مادر شهید و چند مادر بیمار رو هم شخصاً در خانهشون سر بزنیم. این رسم مسجد بوده، هست و باید بماند.»
«تکریم مادران در مسجد ما تنها به مراسم جشن خلاصه نمیشود؛ ما هر سال سعی میکنیم چند مادر تنها، چند مادر شهید و چند مادر بیمار رو هم شخصاً در خانهشون سر بزنیم. این رسم مسجد بوده، هست و باید بماند.»
در همین حال صدای عمو حسین خادم مسجد که فراخوان کمک برای آذینبندی بیرون مسجد میدهد، فضای حیاط را پر میکند. چند نوجوان با شنیدن صدا، وسایل را برمیدارند و بهسرعت راهی در ورودی میشوند. حاج آقا رجبی که عبورش از کنار آنها همراه با سلامدادنهای پیاپی است، میگوید: «این جشنها پیوند دوباره مردم با مسجده. مسجد جای شادیهای اهلبیتی است؛ همانطور که جای سوگواریهاست. این تعادل هست که فرهنگ دینی ما را زنده نگه میدارد.»
خیابان روبهروی مسجد، آرامآرام چراغانی میشود. مغازهدارها نیز بیتفاوت نماندهاند؛ یکی جلوی مغازهاش پارچههای سبز آویخته، دیگری سیستم صوتیاش را برای پخش سرودهای مذهبی تنظیم میکند. حتی کودکان محله هم سهچرخههایشان را با روبانهای رنگی تزئین کردهاند؛ انگار آنها هم سهمی از این جشن دارند.

کوچه ها رو آب و جاروب کنید حضرت زهرا(س) داره میاد
شریفه خانم پیرزنی که روی پله مسجد نشسته و تکیهعصایش را کنار گذاشته، با حسی آمیخته به شوق و خاطره میگوید: «ما زمان جوونیمون، برای جشن حضرت زهرا(س)، از روزها قبل محله رو میسابیدیم و تمیز میکردیم. آدما شاید عوض شده باشن، اما عشق مردم به زهرا(س) همونه… کم نشده، زیادتر هم شده.»
«ما زمان جوونیمون، برای جشن حضرت زهرا(س)، از روزها قبل محله رو میسابیدیم و تمیز میکردیم. آدما شاید عوض شده باشن، اما عشق مردم به زهرا(س) همونه… کم نشده، زیادتر هم شده.»
با شروع غروب، مسجد چهرهاش را تکمیل میکند: پرچمها بالا رفتهاند، چراغها روشن شدهاند و حیاط کمکم پر میشود از خانوادههایی که قرار است پس فردا شب میزبان جشن باشند. بچهها در رفتوآمدند و جوانها هماهنگیها را مرور میکنند. هرکس سهمی دارد؛ از کوچکترین نوجوان تا بزرگترین نمازگزار.
برنامهها نیز در حال نهاییشدن است؛ از اجرای گروه سرود گرفته تا مراسم ختم صلوات، از سخنرانی و تجلیل از مادران شهدا تا کارگاههای مهارت سبک زندگی فاطمی. همهچیز نشانه این است که مساجد آمادهاند تا بار دیگر شب ولادتی را رقم بزنند که یادآوری جمعی است از نور، کرامت و مادری که الگوی تمام مادران جهان اسلام است.
شبستان آرامآرام خنک میشود و آخرین صدای شب در مسجد، زمزمه نوجوانی است که زیر لب میخواند: «یا فاطمةالزهرا(س) ادرکنی...»
نظر شما