حکمرانی حِکمی یعنی فناوری نرمِ تبدیل انسانِ محقق به انسانِ مطلوب

حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در نشست مدرسهٔ علوم عقلی عباسقلی‌خان با تشریح مؤلفه‌های «حکمرانی حکمی» تأکید کرد: حکمرانی، برخلاف حکومت، ناظر به شبکه‌ای از اندیشه، تصمیم‌سازی و جهت‌دهی فرهنگی و اجتماعی است. او حکمرانی را «فناوری نرمِ تبدیل انسانِ محقق به انسانِ مطلوب» توصیف کرد و با اشاره به نقش بنیادین فلسفه، معرفت و مبانی نظری در سیاست‌گذاری، گفت هرگونه اقدام اجرایی بدون پشتوانه حکمی و مبنایی، دچار خطا و ناپایداری می‌شود.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از شورای عالی انقلاب فرهنگی، حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در سخنانی با موضوع فلسفه حکمرانی، مبانی و روش‌شناسی در مدرسه علوم عقلی عباسقلی‌خان، با اشاره به توسعه «فلسفه‌های مضاف» در دهه‌های اخیر در ایران، تصریح کرد که این رویکرد حدود دو دهه است که به‌صورت جدی در حوزه‌های علمی کشور مطرح شده است.

استاد خسروپناه بیان کرد که در آغاز، غربی‌ها از واژه «فلسفه‌های مضاف» به‌صورت رسمی استفاده نمی‌کردند، بلکه مفاهیمی مانند «فلسفه اخلاق»، «فلسفه حقوق» یا «فلسفه سیاست» را در قالب تخصص‌های خاص مطرح می‌ساختند، اما تا آن زمان، چنین دیسیپلینی با عنوان مستقل «فلسفه مضاف» در غرب شکل نگرفته بود.


وی ادامه داد: امروزه حوزه علمیه و مراکز فکری کشور به این بحث توجه کرده‌اند و فلسفه را به دو بخش تقسیم کرده‌اند: فلسفه مطلق و فلسفه مضاف. فلسفه مطلق همان فلسفه اسلامی است که از مباحث عامه تا الهیات و علوم الهی گسترده شده و در دل آن، مباحثی مانند هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی نیز جای دارند.


استاد خسروپناه توضیح داد که از این فلسفه مطلق، می توان برای بازتاب در امور زندگی روزمره و پدیده‌های معاصر همچون فلسفه تکنولوژی، فلسفه صنعت، فلسفه فرهنگ یا فلسفه تمدن استفاده کرد. وی این رویکرد را «توسعه‌طلبانه» خواند و گفت برخی از متفکران حتی پیشنهاد کرده‌اند که مباحثی مانند «فلسفه هستی»، «فلسفه معرفت» یا «فلسفه واجب» را به‌عنوان بخشی از فلسفه مضاف به‌صورت کاربردی در مسائل معاصر گسترش دهیم.


در ادامه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی به بحث «فلسفه مضاف به علوم» اشاره کرد و گفت مقصود از آن، بازتاب فلسفی بر علومی است که در طول تاریخ شکل گرفته و محققان درباره آن‌ها به مباحثه پرداخته‌اند. وی تفاوت این رویکرد را با فلسفه علوم تأکید کرد و گفت که هرچند در برخی مسائل اشتراک دارند، اما روش‌شناسی‌شان متفاوت است.


استاد خسروپناه به «حکمرانی» به‌عنوان یکی از مفاهیم جدید در علوم سیاسی و اجتماعی اشاره کرد و گفت که این مفهوم در غرب نیز بیش از چهار دهه سابقه رسمی ندارد. وی تفاوت حکمرانی با حکومت را برجسته و اشاره کرد که در زبان عربی نیز بین «الحُکومة» و «الحِکمة» تفاوت قائل هستند. حکمرانی اصطلاحی است که پس از تجربه‌های ناموفق در مدیریت دولتی سلسله‌مراتبی شکل گرفت، جایی که دولت تنها مسئولیت اجرا را بر عهده داشت، اما امروزه همکاری بخش‌های خصوصی، جامعه مدنی و سایر ذینفعان در فرآیند تصمیم‌گیری و اجرا، ضروری شده است.


وی این تحولات را نشانه‌ای از آن دانست که دولت نمی‌تواند تنها همه‌چیز را مدیریت کند و تأکید کرد که راه‌حل، هم‌افزایی بین بخش‌های دولتی، خصوصی و مدنی است، هرچند که این رویکرد نیز چالش‌های خاص خود را دارد.


در ادامه سخنان خود دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، به تشریح مفهوم «حکمرانی» و ارتباط آن با فلسفه اسلامی پرداخت و تفاوت آن را با مفاهیم سنتی حکومت و مدیریت دولتی روشن ساخت.


استاد خسروپناه گفت که تفاوت اساسی حکمرانی با حکومت در گذشته، مشارکت گسترده‌تر مردم و بخش‌های غیردولتی در فرآیند اداره جامعه بوده است، در مدیریت دولتی سنتی، توده مردم نقشی فعال نداشتند؛ بخش خصوصی هم کمتر مشارکت می‌کرد. اما با ظهور مفهوم حکمرانی، رویکرد به سمت همکاری حداکثری مردم، نهادهای مدنی و بخش خصوصی در تمامی مراحل اداره جامعه سوق پیدا کرد.


وی این فرآیند را چنین تشریح کرد: حکمرانی یک فرایند پیوسته است که از سیاست‌گذاری آغاز شده، سپس به تنظیم‌گری (قانون‌گذاری و ساختارسازی)، راهبری، گفتمان‌سازی، اجرایی‌سازی و در نهایت نظارت، ارزیابی و اثربخشی ختم می‌شود. در این فرایند، دولت نقش تسهیل‌گر، بازتوزیع‌کننده و فراهم‌کننده منابع عادلانه را دارد، اما نقش اصلی با مردم است.


استاد خسروپناه اشاره کرد که این رویکرد امروزه به‌عنوان یک نظریه جهانی مطرح است و چندین مکتب از جمله نهادگرایی، رویکردهای هرمنوتیکی و سایر نظریه‌های تفسیری سعی کرده‌اند حکمرانی خوب (Good Governance) را تبیین کنند. 


اما وی با انتقاد از تعبیر غربی حکمرانی خوب (Good Governance) گفت: در مقابل این دیدگاه، استاد علی فرازمند فیلسوف ایرانی مقیم آمریکا مفهومی به نام حکمرانی سالم را مطرح کرده است که از حکمرانی خوب عمیق‌تر و ریشه‌دارتر است.


استاد خسروپناه افزود که در کتاب جدیدش با عنوان «حکمرانی حکمی»، که به‌طور خلاصه برای مسئولان تدوین شده، سعی کرده است تفسیری اسلامی از حکمرانی ارائه دهد در این کتاب تمامی تعاریف و نظریه‌های بین‌المللی درباره حکمرانی را در پاورقی‌ها به زبان انگلیسی و با ترجمهٔ دقیق آورده‌ام. اما نظریهٔ پیشنهادی من، حکمرانی حکمی، بر پایهٔ آیات سوره مائده (به‌ویژه آیه ۱۱۳) و با الهام از تجربیات مثبت بشری استوار شده است.

حکمرانی اسلامی نه تنها ممکن است، بلکه از نصوص دینی، همان‌گونه که برای حکومت اسلامی داریم قابل استنباط است. این یک حقیقت است که باید در نظام‌های ما جاری شودوی تأکید کرد که حکمرانی حکمی پیشنهادی‌اش، نه تنها با منابع دینی سازگار است، بلکه ریشهٔ شرعی و عقلانی محکمی دارد. ثابت کرده‌ام که حکمرانی اسلامی نه تنها ممکن است، بلکه از نصوص دینی، همان‌گونه که برای حکومت اسلامی داریم قابل استنباط است. این یک حقیقت است که باید در نظام‌های ما جاری شود.


ارتباط فلسفه با حکمرانی
استاد خسروپناه به پرسش اصلی جلسه مبنی بر اینکه آیا فلسفه ارتباطی با حکمرانی دارد؟ پاسخ داد و گفت: پاسخ کلی این است که هر مفهوم جدید در جهان معاصر، چه حکمرانی، چه فرهنگ، چه تمدن یا سیاست دارای بنیاد فلسفی است. این مفاهیم، هرچند در ظاهر تکنیکی یا اجرایی به نظر برسند، در باطن تحت تأثیر چارچوب‌های فلسفی خاصی شکل گرفته‌اند.


وی توضیح داد که مفاهیمی مانند «تمدن» یا «فرهنگ» به شکل امروزی‌شان در قرون وسطی وجود نداشتند و در قرن‌های نوزدهم و بیستم با تأثیر از مکاتب غربی شکل‌ گرفتند. هر کسی که تعریفی از این مفاهیم ارائه می‌دهد، شک نکنید که در یک زمینهٔ فلسفی (philosophical context) خاص نفس می‌کشد، حتی اگر خودش به آن آگاه نباشد.


دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی سپس به این پرسش پرداخت که فلسفه اسلامی از جمله حکمت مشاء، اشراق، عرفان و صوفیه چگونه می‌تواند بر حکمرانی تأثیر بگذارد؟  این تأثیر دو جنبه دارد: غیرمستقیم و مستقیم. تأثیر غیرمستقیم از طریق مباحث عمیق فلسفی مانند هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی بر نگاه ما به انسان و جامعه است. مثلاً، اگر ما بپذیریم که انسان ترکیبی از روح و بدن است که در یک هویت یگانه پیوند خورده‌اند  و این هویت در طی حرکت جوهری رشد و تکامل می‌یابد، پس حکمرانی هم باید بر پایهٔ این انسان‌شناسی شکل بگیرد. تأثیر مستقیم هم از طریق آن گزاره‌های فلسفی است که مستقیماً به مباحث اجتماعی و سیاسی ربط دارند.


وی نمونه‌ای از این تأثیر مستقیم را مطرح کرد: یکی از مهم‌ترین مباحث در هستی‌شناسی فلسفی، ذات‌گرایی در مقابل رابطه‌گرایی است.  فلاسفه اسلامی معتقدند هر پدیده‌ای دارای ذات است. حتی اگر پدیده مرکب باشد، باز هم هسته‌ای ذاتی دارد. اما بسیاری از فلاسفهٔ معاصر غرب به‌ویژه پس از پست‌مدرنیسم معتقدند که شیء ذاتی ندارد و تنها مجموعه‌ای از روابط و گفتمان‌هاست.


استاد خسروپناه هشدار داد که این دیدگاه رابطه‌گرایانه، اگر در حوزهٔ حکمرانی جاری شود، منجر به نسبی‌گرایی کامل و بی‌ثباتی در نظام‌های اجتماعی خواهد شد: اگر جامعه، قانون یا عدالت ذات نداشته باشند و فقط محصول قدرت یا گفتمان باشند، پس هیچ استحکام معرفتی یا اخلاقی برای حکمرانی باقی نمی‌ماند. در مقابل، فلسفهٔ اسلامی با پذیرش ذات و ثبات در عین حرکت، زمینهٔ یک حکمرانی پایدار، عادلانه و انسان‌محور را فراهم می‌کند.


وی خاطرنشان کرد که این گونه بحث‌ها در تقاطع فلسفه، دین و حکمرانی نه تنها نظری نیستند، بلکه ضرورت عملی برای ساخت یک جامعهٔ اسلامی و متمدن هستند.


ذات‌گرایی در فلسفه اسلامی در مقابل رابطه‌گرایی غرب
استاد خسروپناه با اشاره به نظریهٔ حرکت جوهری در فلسفهٔ ملاصدرا، گفت که این فلسفه، راه‌حلی میانه میان ذات‌گرایی ساکن و رابطه‌گرایی نسبی‌گرا ارائه می‌دهد: ملاصدرا، حکیم بی‌نظیر اسلام، معتقد است که انسان دارای ذات پویا است. این ذات، در اثر حرکت جوهری که حرکتی ذاتی و درونی است دگرگون می‌شود. این تحول ممکن است تحت تأثیر اعراض خارجی و روابط محیطی رخ دهد، اما اساس آن، اصالت ذات است، نه اصالت رابطه.


وی این دیدگاه را در مورد انسان و جامعه گسترش داد: از اولیای الهی گرفته تا بشری که در گناه غوطه‌ور است، همه در حال حرکت جوهری هستند. اعمال و رفتارها ابتدا به‌عنوان عوارض ظاهر می‌شوند، اما با تکرار، به ملکه تبدیل شده و فصل جدیدی در هویت فرد ایجاد می‌کنند. همین‌طور که قاتل، قتل و مقتول در فلسفهٔ اصیل اسلامی در یک اتحاد هویتی قرار دارند، گناهکار نیز با گناهش یگانه می‌شود نه به‌عنوان عملی جداگانه، بلکه به‌عنوان ذاتی که دگرگون شده است.


حکمرانی: فناوری نرم برای تبدیل «انسان محقق» به «انسان مطلوب»
استاد خسروپناه سپس به تعریف عمیق‌تری از «حکمرانی» پرداخت: هرجا سخن از حکمرانی (Governance) می‌آید، فرض بر این است که انسان مطلوبی، جامعهٔ مطلوبی و سازمان مطلوبی وجود دارد. حکمرانی هدفش تبدیل «وضع محقق» به «وضع مطلوب» است. این کار، در واقع، یک فناوری نرم تغییر انسان است.


وی تأکید کرد که این تغییر نه تنها در دولت‌ها، بلکه در هر نهاد اجتماعی قابل تطبیق است. اما اینجا سؤال اساسی می‌شود: آیا تغییر باید در فرد باشد یا در جامعه؟  برخی معتقدند جامعه، صرفاً مجموعه‌ای از افراد است و ذات خارجی ندارد. اما به گفتهٔ شهید مطهری، جامعه دارای ارادهٔ واحد است نه به‌معنای از بین رفتن اراده‌های فردی، بلکه به‌معنای اندک اراده‌ها که به یک حقیقت جمعی می‌رسد. همین است که در قرآن آمده که عذاب شامل همه می‌شود، حتی کسانی که مستقیماً گناهکار نیستند.


تأثیر فلسفه بر سیاست‌گذاری: مثال پوشش
در بخشی کاربردی از سخنان خود، استاد خسروپناه برای توضیح تفاوت میان «سیاست‌گذاری راهبردی» و «اقدامات اجرایی روزمره» یک مثال فرهنگی مطرح کرد و گفت: گاهی یک مسئله فرهنگی ـ مانند پوشش ـ می‌تواند در سطح اجرایی دستخوش تغییرات متعددی شود، اما در سطح کلانِ اندیشه و سیاست‌گذاری، نیازمند بحث‌های بنیادی‌تری است.


او تأکید کرد که این مثال صرفاً برای بیان تفاوت دو سطح از تصمیم‌گیری ارائه شده و هدف از آن اشاره به ضرورت «هندسه فکری» و «چارچوب نظری» در حکمرانی است؛ نه ورود به جزئیات اجرایی یا طرح سیاست مشخص در این حوزه.


دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی تأکید کرد که این رویکرد، ریشه در فلسفهٔ حرکت جوهری دارد: چون ما معتقدیم انسان در حال تحول ذاتی است، پس سیاست ما هم باید چارچوبی فراهم کند که این تحول، به سمت کمال سوق یابد، نه اینکه فقط رفتارها را محدود کند.


استاد خسروپناه به (معرفت‌شناسی) پرداخت و گفت که بحث «واقع‌گرایی» (آبجکتیویسم) در مقابل «ذات‌گرایی شناختی» (سابجکتیویسم) نیز تأثیر عمیقی بر نوع حکمرانی دارد، هابز در کتاب لویاتان، با پذیرش واقع‌گرایی، به‌دنبال حکمرانی‌ای مبتنی بر عقل عام و حقیقت مطلق بود. اما پس از کانت، که هویت مدرن را از «هیومنیسم» به «سابجکتیویسم» تغییر داد، حکمرانی نیز به گفتمان‌های نسبی و منفعت‌محور تبدیل شد.


وی گفت: فلسفهٔ اسلامی در این بین، راه‌حل سومی ارائه می‌دهد، ما معقولات اولیّه را می‌پذیریم، یعنی مفاهیمی که از واقعیت‌های خارجی به ذهن وارد می‌شوند. اما معقولات ثانویه چه منطقی و چه فلسفی، را نیز می‌پذیریم، یعنی مفاهیمی که ذهن بر اساس معقولات اولیّه می‌سازد. این یعنی ما نه رئالیست هستیم و نه ایده‌آلیست. همان‌گونه که علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نشان داد، رئالیسم ما رئالیسمی عقلانی و پویاست.


وی تأکید کرد: بنابراین، سیاست‌گذاری و حکمرانی در نظام اسلامی نباید نه بر پایهٔ قدرت خام، نه بر پایهٔ نسبی‌گرایی گفتمانی، بلکه بر اساس فلسفهٔ اصیل اسلامی که ذات، حرکت و توسعهٔ انسان را هم‌زمان می‌پذیرد، شکل گیرد.


استاد خسروپناه به نقد نسبی‌گرایی معرفتی پرداخت و گفت که فلسفهٔ اسلامی از دو گزینهٔ در مقابل هم، یعنی رئالیسم خام و ایده‌آلیسم فراتر می‌رود، ما معتقدیم معرفت صادق، مطابق با واقع است، اما معیار تشخیص این مطابقت، همان معقولات اولیّه و ثانویه است که ذهن ما با آن‌ها واقعیت را بازسازی می‌کند. این نگاه، ما را از نسبی‌گرایی نجات می‌دهد، نسبی‌گرایی‌ای که در حوزهٔ ارزش‌شناسی، حتی مفاهیم «مطلوب» و «نامطلوب» را هم در هم می‌ریزد.

کد خبر 1852621

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha