به گزارش خبرگزاری شبستان، روزنامه کیهان در یادداشت امروز 29 مهر با عنوان در تقاطع 2 تغییر مهم جهان به قلم محمد ایمانی به تحلیل وظایف همگان در انتخابات آینده پرداخته است که به شرح است:
غرب آسیا و شمال آفریقا -خاورمیانه- بالغ بر یک قرن متاثر از امواج سیاست اروپا و غرب بوده است. این تاثیر پس از جنگ جهانی دوم شدت گرفت. دهه اول قرن 21 و هزاره سوم میلادی در حالی سپری شد که آمریکا و متحدان اروپایی آن از درد زایمان خاورمیانه جدید سخن می گفتند. البته خاورمیانه جدید به ویژه طی 6 سال اخیر هویتی کاملا متعارض با آنچه غرب توقع داشت، پیدا کرد. با این حال، اکنون این غرب به ویژه اروپاست که از خاورمیانه تأثیر می پذیرد. امواج بی ثباتی و التهاب هر روز در سیمای اتحادیه اروپا بیشتر دیده می شود و به نظر می رسد اینها درد زایمان اروپای جدید با قطب های پراکنده در دل اتحادیه اروپاست. خاورمیانه و اتحادیه اروپا هر دو دستخوش دگرگونی هستند با این تفاوت که اولی به سوی مفاهمه و همگرایی بیشتر، و دومی به سمت تجزیه و تقابل و فروپاشی حرکت می کنند. اینکه هر یک از این دو رویکرد در تحولات شتابان به کدام فرجام برسند، بحث دیگری است. فعلا آنچه مسلم است اینکه احساس همگرایی در میان ملت های مسلمان خاورمیانه رو به تقویت می باشد اما در نقطه مقابل و در میان اعضای اتحادیه اروپا، ناسیونالیسم افراطی و دیگر ستیز، تجدید حیات کرده است. به عبارت دیگر، نه تنها تلاش برای برداشتن مرز کشورها و یکی کردن اروپا نافرجام مانده بلکه بوی تمایزطلبی و تقابل و تنازع به مشام می رسد.
این اتفاق آن قدر نگران کننده است که اروپایی ها مجبور می شوند به خودشان جایزه صلح نوبل بدهند! این یکی نوبل، بوی جنگ در منطقه ای می دهد که دست بر قضا کانون اشتعال هر دو جنگ جهانی اول و دوم در سال های 1914 و 1939 بوده است. به ویژه در جنگ جهانی دوم، همین مسئله مقابله جویی و ناسیونالیسم در آلمان و ایتالیا بود که به زایش نازیسم و فاشیسم به عنوان ناسیونالیسم افراطی جنگ طلب انجامید. بنابراین هرچند که خیلی متعارف هم نباشد اما قابل فهم است که چرا هشدار درباره «جنگ» را وینس کبل «وزیر تجارت» دولت انگلیس مطرح می کند و با وجود فاصله گذاری دولت متبوعش با حوزه مالی و پولی یورو می گوید «فروپاشی واحد پولی مشترک اروپا می تواند این قاره را دستخوش جنگ کند. عواقب این فروپاشی نامعلوم است و هیچ تضمینی وجود ندارد که این مسئله به وقوع درگیری نظامی منجر نشود. اگر حوزه یورو به گونه ای از هم گسسته شود که پروژه اروپایی را ویران کند - که خطر وقوع چنین مسئله ای وجود دارد- عواقب آن کاملا غیرقابل شمارش و برآورد خواهد بود. هدف از معرفی واحد پولی این بود که کشورهای اروپایی برای مقابله با ناسیونالیسم افراطی و درگیری های ناشی از آن دور هم جمع شوند و از وقوع حوادثی مشابه جنگ جهانی دوم جلوگیری کنند». این هشدار هفته گذشته و دو روز پس از آن عنوان شد که دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس در جمع هم حزبی های خود گفت «قدرت های قدیمی در حال اضمحلال هستند. من نگران جایگاه بریتانیا در عرصه رقابت جهانی هستم. اگر نجنبیم و به تصمیمات سخت و دردآور تن ندهیم، بریتانیا دیگر همان کشور گذشته نخواهد بود. زمان بازگویی حقیقت است. باید شنا کرد یا به اعماق رفت و غرق شد». آشوب های سیاسی- اقتصادی و به هم ریختگی گفتمان لیبرالیستی که طی یک سال گذشته 4 دولت را در اروپا ساقط کرد، تنها به این 4 کشور اروپایی متوقف نمی شود و دامنه های آن به دروازه های انگلیس، آمریکا و رژیم جعلی اسرائیل نیز رسیده است.
اتفاق نامتقارن و متفاوت دیگری در خاورمیانه در حال ساخته شدن است، هرچند که زمان ببرد. معاون نخست وزیر رژیم صهیونیستی و خبرگزاری انگلیسی رویتر با دو ادبیات شبیه به هم این اتفاق را روایت می کنند. دان مریدور چهارشنبه گذشته در مصاحبه با فیگارو اعلام کرد «آنچه مرا درباره تحولات و انقلاب های خاورمیانه نگران می کند بازگشت خدا و مذهب به متن سیاست است. من اصلا این رویه را نمی پسندم. حال چه باید کرد اگر اکثریتی که رای داده اند، خواستار دموکراسی ]لیبرال- دموکراسی تحمیلی[ نباشند.» یک روز بعد، رویتر در گزارشی خاطرنشان کرد «ایالات متحده آمریکا در تدوین سیاست روشن در قبال بهار عربی ناکام مانده، چرا که تحولات خاورمیانه را درک نمی کند. خود واژه بهار عربی گمراه کننده است. اتفاقات 20 ماه گذشته تغییرات بنیادینی را در منطقه پدید آورده اما آن گونه که ناظران خارجی پیش بینی می کردند، رقم نخورده اند. تحولات اخیر منعکس کننده این واقعیت هستند که یک هویت اسلامی تر جایگزین هویتی عربی شده است. چند دهه است که این تغییر در حال وقوع است و مربوط به تظاهرات ژانویه 2011 نمی شود. از آغاز این اعتراض ها روشن بود که دولت های جدید از آن حس ناسیونالیسم عرب و سکولار دور می شوند و بیشتر قائل به ایدئولوژی اسلامی هستند اما گستردگی و رواج استفاده از واژه بهار عربی به مخفی کردن این واقعیت کمک کرد. این عبارت یاد آور تحولاتی بود که همزمان با سقوط اتحاد شوروی، سراسر اروپای شرقی را فراگرفت. اما تحولات خاورمیانه شبیه آن اتفاقات نبود... بافت جامعه خاورمیانه اساسا تغییر کرده است. فاکتور اصلی شناسایی افراد، مسلمان بودن است که جایگزین هویت عربی آنها شده است. چنین تحولی و گذار از ناسیونالیسم عربی به یک هویت اسلامی قوی، پیامدهای بسیار ژرفی داشته است... اکثر مردم منطقه در سال های 1950 و 1960 در جواب این پرسش که شما که هستید؟ پاسخ می دادند من عرب هستم. آن زمان الگوبرداری از غرب رایج بود. پس از شکست تحقیرآمیز اعراب ناسیونالیست از اسرائیل در سال 1967، افکار عمومی با شدت بیشتری علیه جنبش های ناسیونالیست قیام کردند. دولت های مستبد، دیگر دستاویزی نداشتند. امروز اکثریت قریب به اتفاق مردم این کشورها می گویند من مسلمان هستم و هیچ اکثریتی در این کشورها نمی گوید من عرب هستم... اکنون چالش پیش روی تحلیلگران اطلاعاتی و امنیتی و سیاستگذاران واشنگتن این خواهد بود که با توجه به واقعیت های جدید، کشورهای منطقه را درک کنند. اولین قدم، درک این واقعیت است که دوران ناسیونالیسم به تدریج رو به افول است و دوره مسلمانی آغاز می شود.»
موقعیت ایران جدید در این دوگانه «واگرایی- همگرایی» از جهات مختلف به چشم ناظران می آید. نخست اینکه ایران، پیشقراول منطق عبور از ناسیونالیسم کور و تعدی طلب به سمت ارزش های اسلامی بشرشمول است. ایران از این جهت الهام بخش بسیاری از ملت هاست. ویژگی دوم ثبات توام با پیشرفت ایران با وجود انبوه معارضه های مشهود غرب است. این مدل پیشرفت و ثبات معطوف به مقاومت نیز در چشم ناظران بیطرف، سزاوار تحسین و تأسی است. سوم اینکه ایران، مدل موفق پیشرفت را با استقلال و استغنای از قدرت های غربی به اجرا درآورده و نشان می دهد که راز پیشرفت در تمایز از غرب است نه انحلال و طفیلی گری مرگبار آن. طبعا و در مقابل، چنین ویژگی هایی، حسودان و بدخواهانی هم دارد. برای قدرت های مستکبر خیلی زور دارد و اصلا قابل هضم نیست که در روزگار پریشان احوالی غرب، ایران- با وجود انواع دسیسه چینی ها و سنگ اندازی ها- بهره مند از ثبات باشد و در مسیر پیشرفت گام بردارد. تفاوت ما و غرب در این است که مثلا اروپا بدون مداخله و معارضه خارجی، دست به گریبان آشوب است و بر لبه جنگ و منازعه ایستاده ولی ما با وجود انبوه بحران افکنی های بیگانگان، از ثبات چشمگیری برخوردار هستیم. آیا آن غوغا و این ثبات در نگاه ناظران ژرف اندیش و بیطرف، سزاوار تامل نیست؟ به عنوان مثال امروز همه در دنیا می فهمند که بحران اقتصادی غرب، درون زا و برخاسته از طبیعت لیبرالیسم است حال آن که چالش های موجود در قبال اقتصاد ما عمدتا، عرضی و مصنوعی است. البته ما از برخی سوء تدبیرها دچار زحمت می شویم اما آنها دچار دردهای درمان ناپذیر ناشی از عمل وفادارانه به نسخه های کاپیتالیستی و لیبرالیستی هستند و همین قاتل جان آنان شده است.
آنچه تا بدین جا قلم زده شد، هرچند به اجمال، تصویری از واقعیت جهان در حال شکل گیری و صورت بندی را به دست می دهد. طبعا این هویت و تصویر در حال ساخته شدن است و ما و غرب هر یک می کوشیم این سیمای جدید را خود رقم بزنیم، با این تفاوت که ما- جبهه اسلام- از ظرفیت های آزاد نشده فراوانی در کنار نشاط جوانی برخوردار هستیم اما جبهه مقابل ضمن اینکه فرتوت شده، آنچه را نیز از ظرفیت و تدبیر در بساط داشته رو کرده است. اینها بخشی از مختصات پیچ مهم تاریخ است که می تواند با اهتمام و تمرکز و سخت کوشی و موقعیت شناسی ما، به خیر امت اسلامی و بشریت تعریف شود یا به اعتبار کم مایگی و کم ظرفیتی و بی طاقتی و عدم تشخیص درست خط تماس و درگیری با دشمن، زورگویی قدرت های از کار افتاده را تداوم بخشد. دشمن می داند که بنیان و سنگ بنای ثبات و پیشرفت ایران، در وحدت کلمه ملت و نخبگان ما ذیل خیمه اسلام و عمود استوار آن یعنی ولایت فقیه است. دشمنان در مقابل برآنند که این انسجام و اتحاد «درون حاکمیت»، «میان مردم»، «جبهه اصولگرایان (همه نخبگان حامل انقلاب)» و «میان مردم و حاکمیت و اصولگرایان» را دچار از هم گسیختگی کنند.
تلقی طراحان عملیات روانی دشمن این است که با تشدید فشارها و افزایش بگومگو و مجادله ها از یک سو، و دادن آدرس های غلط و انحرافی نظیر «مذاکره از موضع تسلیم» یا جعل میانجی و منجی هایی که ماهیتا در طول سال های اخیر در زمین و پروژه های دشمن نقش آفرینی کرده اند- و در حقیقت باید خود آنها را نجات داد و از بحران بیرون کشید- می توان ایران (ملت و حاکمیت و نخبگان) را از نقاطی که فشردگی و چسبندگی اجزا به هم کمتر است، شکست و از هم گسیخت. انتخابات سال آینده ریاست جمهوری و جنجال ها و هیجان های حاشیه ای آن یکی از بسترهایی است که دشمن تصور می کند به بهانه آن می تواند یک جشن پرنشاط و الهام بخش سیاسی را تبدیل به مشغله امنیتی کرده و در واقع حواس ما را از پیچ تاریخ و ریل گذاری مهم آن منحرف سازد. از نگاه دشمن به هم زدن ثبات، مقدمه کشیدن ترمز پیشرفت ایران و بی آبرو و بی اعتبار کردن آن است. غرب نیمه جان و درگیر بازی مرگ و زندگی بدین ترتیب می تواند فرصتی برای تنفس و سرپا شدن پیدا کند. از نگاه آنان کلید بحران های چند لایه و بازگرداندن ثبات به غرب، در بی ثباتی و مشغول سازی ایران است.
با این اوصاف همان گونه که مردم غیرتمند و نجیب و بردبار و مقاوم ما تداعی می کنند، تکلیف شهرگان و چهرگان و نخبگان سیاسی اعم از روسای قوا و دستگاه های حاکمیتی یا رقبای جناحی و انتخاباتی و اصحاب تریبون و رسانه روشن است؛ به تصریح رهبر معظم انقلاب در خراسان شمالی 1- ایثار و گذشت و بردباری را جایگزین استئثار (خودخواهی و خود مرکزبینی) کنند 2- در تشخیص خط و نقطه درگیری به خطا نروند و رقیب را جای شیطان اکبر نگیرند 3- با آنها که خط درگیری با دشمن را ولو پس از شنیدن نصیحت، مشخص نمی کنند، خط فاصل بگذارند 4-با دشمن معامله دوست نکنند و متقابلا به خاطر اختلاف سلیقه، افراد را دشمن نپندارند 5- خستگی و سردرگمی احتمالی خود را به توده های پرنشاط و پا به رکاب و مهیا نسبت ندهند.
تلقی واقعی از شرایط فعلی این است که روزگار جهاد و مجاهدتی که در طول عمر آرزوی آن را داشتیم، فرا رسیده است.
پایان پیام/
نظر شما