خبرگزاری شبستان-خراسان جنوبی؛ زینب روحانی مقدم-شهادت، واژهای است که در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی همواره با ایثار، ایمان و عشق به وطن گره خورده است. هر بار که نام شهید بر زبان جاری میشود، تصویری از جوانانی در ذهن نقش میبندد که با تمام وجود برای دفاع از خاک و ناموس این سرزمین ایستادند و جان خود را در راه خدا تقدیم کردند.
در میان این قهرمانان، شهید حسن پیردل از روستای کلاته سلیمان بیرجند، نمونهای روشن از ایمان و غیرت ایرانی است؛ جوانی که نهتنها در زندگی روزمرهاش مردمداری، احترام به والدین و پایبندی به نماز را سرلوحه قرار داده بود، بلکه در میدان خدمت نظامی نیز با روحیهای بیپروا و عاشقانه قدم گذاشت.
حسن پیردل از همان سالهای نوجوانی، آرزوی شهادت را در دل داشت و بارها به اطرافیان گفته بود که دوست دارد اولین شهید روستایش باشد. این آرزو تنها یک جمله ساده نبود؛ بلکه انعکاس روح بلند و باور عمیق او به ارزشهای الهی و میهنی بود. حتی یک هفته پیش از شهادت، در پیامی به دوستانش نوشت که روزی خواهد رسید که لباس سفید بر تن کند و روبان مشکی کنار عکسش باشد؛ گویی از سرنوشت خود خبر داشت و با آرامش به استقبال آن میرفت.
خاطراتی که خانواده و بهویژه برادرش حسین پیردل از او روایت میکنند، نشان میدهد که حسن نهتنها یک سرباز فداکار، بلکه برادری مهربان، فرزندی مطیع و جوانی پرامید برای آینده بود. او در آخرین دیدار با برادرش از آرزوی ازدواج سخن گفت و وعده داد پس از بازگشت از مأموریت برای خواستگاری اقدام کند. اما تقدیر الهی مسیر دیگری برایش رقم زد؛ مسیری که پایانش شهادت و آغازش جاودانگی بود.

روایت ایثار و ایمان
در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان، حسین پیردل، برادر شهید حسن پیردل، از خاطرات، ویژگیها و لحظات تلخ و شیرین زندگی برادر شهید خود سخن گفت.
وی عنوان کرد: شهید پیردل متولد سال ۱۳۶۶ در روستای کلاته سلیمان بود و از همان کودکی روحیهای متفاوت داشت؛ روحیهای که عشق به وطن و ایمان به خدا را در وجودش نهادینه کرده بود.
پیشبینی شهادت و روحیه ایثارگرانه
حسین پیردل با بغضی در صدا میگوید: برادرم همیشه آرزو داشت اولین شهید روستا باشد. بارها میگفت چرا روستای ما حتی یک شهید ندارد و کاش من اولین نفر باشم.
وی افزود: یک هفته پیش از شهادتش به دوستان پیام داده بود که روزی خواهد رسید که من لباس سفید بپوشم و رومان مشکی کنار عکسم باشد و شما با پیراهن مشکی بر سر قبرم حاضر شوید.
این جملات نشان میدهد که شهید پیردل گویا از شهادت خود خبر داشت و با آرامش به استقبال آن رفت.
تکیهگاه خانواده و آرزوی ازدواج
برادر شهید ادامه میدهد: ما دو برادر بسیار هوای هم را داشتیم. او با وجود اینکه کوچکتر بود، تکیهگاهی محکم برای من بود. هر وقت گرفتار میشدم، با مهربانی به کمکم میآمد.
پیردل عنوان می کند: روز آخر پیش از رفتن به مأموریت، با هم سر زمین نشستیم و درد دل کردیم. از آرزوی ازدواجش گفت و اینکه امیدوار است پس از بازگشت، برای خواستگاری اقدام کنیم.
این سخنان نشان میدهد که شهید پیردل علاوه بر روحیه نظامی و ایثارگری، به زندگی شخصی و آینده نیز نگاه امیدوارانه داشت.

لحظه شهادت و صبر مادر
حسین پیردل درباره روز شهادت برادرش میگوید: ابتدا خبر مجروحیت او را شنیدیم اما وقتی به بیمارستان رسیدیم، متوجه شدیم شهید شده است.
وی ادامه می دهد: مادرم ابتدا تصور میکرد او زخمی شده اما پس از آمدن به بیرجند حقیقت را فهمید. با وجود سختی، همواره میگفت امر خداست و باید شکر کرد.
برادر شهید اضافه میکند: یازده سال است که مادرم بیقرار است و هر بار که او را میبینم، دلتنگیاش قلبم را میفشارد.
این روایت، صبر و ایمان مادر شهید را به تصویر میکشد؛ مادری که با وجود داغ سنگین، تسلیم تقدیر الهی شد.
یاد و خاطره شهید در روستا
برادر شهید با افتخار از تغییرات روستا پس از شهادت حسن میگوید: بعد از شهادت برادرم، روستا رنگ خدایی گرفت و همه متحدتر شدند. با همکاری مردم مسجدی ساختیم تا هر روز پس از نماز یاد شهید زنده بماند. اکنون تمام مناسبات و مراسمها به برکت خون شهید برگزار میشود.
او تأکید میکند که شهید پیردل فردی مردمدار بود و همه اهالی روستا او را دوست داشتند. عشق به وطن و ایمان به خدا در وجودش موج میزد و همین ویژگیها باعث شد یاد و خاطرهاش همچنان زنده بماند.
وی می گوید: شهید حسن پیردل فردی مؤمن، مهربان و عاشق خدمت به ایران بود. او نماز را تنها راه نجات میدانست و همواره به اطرافیان توصیه میکرد نماز را بهجا آورند.
پیردل عنوان می کند: عشق به وطن و ایمان به خدا، دو بال پرواز او بودند که در نهایت به شهادتش انجامید. خانواده و اهالی روستا نیز با زنده نگه داشتن یاد و خاطره او، بر ادامه راه شهید تأکید دارند و معتقدند خون شهید پیردل، روستای کلاته سلیمان را به روستایی متحد و سرشار از معنویت تبدیل کرده است.
نظر شما