دردیداربا امام(ره) فهمیدم ظاهراین نظام ساده است اما باطنش مستحکم است

گویی در اقیانوس جاذبه او غرق شدم/روشنایی آن دیدار هنوز در قلبم نهفته است و هم چنان می درخشد/امام خمینی یک حقیقت مطلق است و خداوند از جانب خویش بر قداست آن افزوده است/فرضیه های مادی غرب درهم کوبیده شد

به گزارش خبرگزاری شبستان؛روبین وودزورث کاریسن یک خبرنگار آمریکایی بود که برای شرکت در کنفرانسی در سال 1982 به ایران سفر کرد. در حاشیه این کنفرانس،‌او توفیق پیدا کرد که به ملاقات حضرت امام نیز برود. تاثیر امام بر او چنان بود که نگاه بدبینانه او نسبت به بزرگمرد تاریخ معاصر ایران،‌یکسره تغییر کرد. نوشته زیر گزارشی است که کاریس از این دیدار داده است.
گویی در اقیانوس جاذبه او غرق شدم

وجود امام خمینی نشانه رحمت و مایه نشاط آدمی است، رحمت و نشاطی که از منبعی روحانی و نیرومند سرچشمه گرفته و مرا غرق در شادی و احساسی پاک کرد و این دو موجب عمیق‌ترین سپاس در وجودم شد. چنان‌که گویی در اقیانوس جاذبه او غرق شده‌ام و اعتقاد به آنچه در وجود امام جریان داشت اهمیت دیانت را برایم آشکار ساخت. من در خلال 30 دقیقه‌ای که امام در جایگاه نشسته بود تمام وجود خود را سرشار از عشقی پاک و ارزشمند می‌یافتم و به هر آنچه یک فرد می‌تواند آرزو کند نائل شدم؛ زیرا خدا ما را به سوی هرچه بخواهد هدایت کرده و عنایتش را به‌وسیله یکی از مخلوقات خود بر ما ارزانی می‌دارد. حتی در آن لحظات سراسر زندگی‌ام به وضوح در نظرم مجسم شد و نسبت به سرانجام خود نیز آگاه شدم. نیرو و قدرت فراموش شده‌ام انسجام یافت و بر تکاملم افزوده شد.

روشنایی آن دیدار هنوز در قلبم نهفته است و هم چنان می درخشد
بدون تردید هدف امام این نبود که شخص مرا متحول سازد بلکه این امر در اثر طهارت ذاتی و وجود منزه او حاصل شده است و آن صفای آسمانی که اکنون سراسر وجودم را فرا گرفته از حقیقت امام خمینی نشأت گرفته است و این بهترین تجربه‌ای است که در زندگی‌ام داشته‌ام.زمانی که امام خمینی جایگاه را ترک کرد و مردم در سالن صف کشیده بودند من لحظاتی ایستادم و به جایی که (امام) خمینی بر آن نشسته بود خیره شدم. چراکه آن مکان از تابش نیرویی روشن بود که هم‌اکنون در قلبم نهفته و همچنان می‌درخشد و من نیز به همراه موج‌هایی که آن نیروی درخشنده را دنبال می‌کردند به حرکت درآمدم.

ملت ایران در برابر پیشگویی‌های کاهنان دنیاپرست ایستادگی کنند

لحظاتی پیش در این مکان مسلمان پرهیزکاری ظاهر شد که جهان را دگرگون ساخته است. از نظر او دین می‌تواند نقش حیاتی در تحولات جهان ایفا کند. او حتی نسبت به انقلاب اسلامی هیچگونه نگرانی ندارد چراکه این امر را صرفا یک تکلیف الهی به حساب می‌آورد؛ ازاین‌رو محکوم کردن این انقلاب بدین معناست که خداوند بر خود فرض نکرده که در امور سیاسی جهان مداخله کند؛ درحالی‌که خداوند خود قادر است از این انقلاب حمایت کند. البته تنها راه آن این است که ملت ایران در برابر پیشگویی‌های کاهنان دنیاپرست ایستادگی کنند؛ دنیاپرستانی که از تهدیدات اتحاد شوروی در هراسند و یا از نفوذ مرام سوسیالیستی که ممکن است جانشین آراء (امام) خمینی شده و امنیت آنان را در معرض خطر قرار دهد بیم دارند.
طبیعتا چنانچه ملاحظات و آینده‌نگری‌ام صحیح باشد انقلاب اسلامی ایران به مراتب والای پیروزی دست خواهد یافت و ایران به‌عنوان پناهگاه شیعیان جهان باقی خواهد ماند. مردم ارزش‌ها و معیارهای برگرفته از این نظام استوار دینی را حفظ و با ایدئولوژی استکباری غرب مبارزه خواهند کرد و البته اعتقادات علمی و مناظرات پیرامون فلسفه‌های مادی را نیز همزمان حفظ خواهند کرد.

تحسین و شگفتی خاصی مرا دربرگرفته بود
حال به موضوع اصلی بازگشته و خاطره‌ای باشکوه از دیدار با امام خمینی را برای شما خوانندگان عزیز بازگو می‌نمایم: پس از تمام سخنان آیت‌الله خمینی به فاصله پنج دقیقه هیئت‌های شرکت‌کننده در کنفرانس به سوی ماشین‌های خود بازگشتند و به‌جز پاسداران انقلاب که مشغول حفاظت از محل استقرار امام بودند من تنها کسی بودم که در سالن باقی ماندم. چراکه عظمت آن جایگاه مرا واداشت تا مدت بیشتری در آنجا توقف نموده و به حرکت گروهی که بازمی‌گشتند توجه نکنم و دستور بازگشت به ماشین‌ها و ترک تجلی‌گاه قدرت و نور را نادیده بگیرم. آری! من در حالی در آنجا توقف کردم که تحسین و شگفتی خاصی مرا دربرگرفته بود و یا بهتر بگویم تحت تاثیر جود و احسان زایدالوصفی که روحانیت امام خمینی در آن سالن بر جای گذاشته بود قرار گرفته و همچون کسی که خود را پنهان کرده باشد باقی ماندم تا وجودم به حد کفایت از فیض آن بهره‌مند شود.

امام خمینی یک حقیقت مطلق است و خداوند از جانب خویش بر قداست آن افزوده است

و اما پاسداران که دریافته بودند من در طول سخنرانی امام چگونه تحت تاثیر قرار گرفته‌ام، از تاثیری که سخنان امام در خلال این تجربه بر من گذاشته بود آگاه شدند و من در حالی که در آن سالن (که رفته رفته خلوت می‌شد) تنها مانده بودم، بی‌حرکت به آن جایگاه خیره شده و قلبم از عواطفی گوارا و لذت‌بخش سرشار می شد. در این هنگام مترجم من «محمد عباس‌زاده» با پاسدارها که نوعی خشنودی در سیمایشان پیدا بود به گفت‌وگو پرداخت.آنان یک فرد غربی را می‌دیدند که درخشش وجود پاک رهبرشان او را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. از نظر من آنان نیز دریافته بودند امام خمینی یک حقیقت مطلق است و خداوند از جانب خویش بر قداست آن افزوده است؛ قداستی که این انقلاب از آن سرچشمه گرفته است. پیداست که بر مخالفان این انقلاب دشوار خواهد بود که این حقیقت را درک کنند و به همین دلیل نمی‌توانند دستاوردهای این نهضت را به‌درستی تفسیر کنند. چهره پاسداران انقلاب از خشنودی دیدار رهبر محبوبشان و نیز به خاطر مشارکت یک غیر مسلمان در این عشق می‌درخشید؛ زیرا در آن لحظه یک خبرنگار غربی، انقلاب،‌اسلام و تمام آنچه را در ایران رخ می‌داد عمیقا احساس می کرد. آنان از دیدن من ابراز خوشوقتی کردند. من در آن هنگام رو به سوی آنها کرده و پشتم را به دیوار تکیه داده بودم؛ آنان شروع به پرسیدن سوالاتی از من کردند؛ اما نه در مورد امام بلکه در مورد انقلاب؛ در این هنگام احساسی پاک در درونم جوشید و بار دیگر قلبم تطهیر شد.

ناتوانی من از پاسخ دادن؛ خود بزرگ‌ترین جواب به سوالات بود
من از صمیم قلب می‌گویم که این احساس تمام وجودم را در برگرفت و ناتوانی من از پاسخ دادن؛ خود بزرگ‌ترین جواب به سوالات آنها بود. من از حدود دو سال قبل که به بهشت زهرا رفته بودم پاک‌ترین عواطف را حس کرده‌ام؛ و اما پاسداران که پی به تحول درونی من برده بودند همصدا با من عظمت رهبرشان را تایید می‌کردند.
سرانجام اشک‌هایم سرازیر شد تا جایی که راه را در برابر خود آشکار دیدم؛ زبانم شروع به بیان افکارم کرده و تجربه‌ای را که در آن روز به دست آورده بودم بازگو کردم؛ با این‌که جویباری از عواطف در قلبم جاری شده بود اما می توانم تنها این نکته را بیان کنم که چگونه سرچشمه این انقلاب برایم روشن شد. قطعا در آن هنگام عصاره این انقلاب در وجودم به جریان افتاده بود؛ و با اینکه برای من مقدر نشده بود که در ایران متولد شده و همانند یک مسلمان مبارز زندگی کنم اما اکنون با تمام وجودم با آن پیوند داشته و چیزی غیر از سرچشمه پاکش (امام) نمی‌شناسم که در اینجا متواضعانه به او درود می‌فرستم.

قداست این انقلاب را درک کردم
ناگفته پیداست که در جهان انقلاب‌های دیگری نیز برپا شده است اما دارای مشخصات اسلامی نبوده و وسعت این انقلاب را هم نداشته است؛ چه‌بسا خداوند مشیت خود را برای ما با درجات متفاوت و در نقاط مختلف آشکار می‌کند و همچنین ممکن است ما بتوانیم به احساس فرد از طریق خطوط دستانش پی ببریم؛ که البته این کار راهی که به‌وسیله آن خداوند ما را تحت رهبری یک انسان به‌سوی خود راهنمایی می‌کند نخواهد بود.
و اما مسئله مهم این است که بگوییم ممکن است خداوند نخواهد این انقلاب را در سراسر جهان توسعه دهد. لکن من یقین دارم که قداست این انقلاب، اسلام و امام خمینی را درک می‌کنم؛ یا اینکه احساسم احتمال سرنوشت دیگری را (که در عالم تصورات نهفته است) برای جهان غرب رد نمی‌کند. در غرب پیوسته روند مبارزه با انقلاب ایران در جریان است. مبارزات داخلی مردم ایران نیز به پایان نرسیده؛ به همین سبب آنها نسبت به آمریکا خشمگین‌اند. چراکه سخنان امامشان را با جان و دل پذیرا بوده و برای گسترش حق که آشکارا در جهان ما و طبعا در حوزه داخلی آنها جریان دارد بسیار تلاش می‌کنند. البته برخی از آنها نیاز به سعه صدر دارند تا دریابند که یک فرد غیر علاقه‌مند به این انقلاب هم می‌تواند فردی مثمر ثمر باشد زیرا این انقلاب تنها برای عده‌ای از انسان‌ها (ملت ایران) بر پا نشده یعنی به خاطر ایران و چه بسا به خاطر سراسر خاور میانه.

فرضیه های مادی غرب درهم کوبیده شد
یک چیز قطعی است و آن اینکه خداوند یکی از رسالت‌های بزرگش را توسط اسلام ابلاغ کرد تا فرضیه‌های مادی غرب و شرق را که بر عدم دخالت قدرت خداوند در صحنه رخدادهای جهان تاکید دارند در هم کوبد و این تنها افراد تیزبین هستند که می‌توانند این انقلاب را نظاره کرده و آن را معجزه‌ای الهی به‌شمار آورند. معجزه‌ای که هیچ ملتی از آن بی‌نیاز نبوده و نیرویی مصمم برای تجدید معنویات بشری محسوب می‌شود.
ازاین‌رو انقلاب اسلامی ایران نمونه‌ای از مسببات و برنامه‌های سیاست جدید بین‌المللی که در آن جایی برای حضور خداوند نیست نخواهد بود. چرا که این سیاست در تحلیل رویدادها هیچ نقشی برای خداوند قائل نیست. اما از دیدگاه امام و ملت انقلابی ایران، اسلام بیشترین تاکید را بر اراده خداوندی دارد و رهبری نیرومند امام خمینی و اجتناب او از متابعت سیاست‌های فریبکارانه ماکیاولی اشاره‌ای عمیق به ذوب شدن او در معنویات و حق محوری دارد. اموری که ادراک افراد عادی از گذشته‌های دور نسبت به آن بیگانه است.

ظاهر این نظام ساده اما باطنش مستحکم است
حقیقت هر چه باشد؛ اما نظامی متکامل که بتواند با انقلاب ایران برابری کند وجود ندارد به عبارت دیگر چه‌بسا ظاهر این نظام ساده باشد اما باطنش مستحکم است. این انقلاب تحت رهبری شجاعانه آیت‌الله روح‌الله خمینی پاک‌ترین انقلاب معنوی در جهان امروز به‌شمار می‌رود؛ و معیارهای ارزیابی این انقلاب قطعا با معیارهایی که برای ارزیابی انقلاب‌های دیگر نظیر نیکاراگوئه و یا کوبا به‌کار می‌رود متفاوت خواهد بود. می‌توان گفت در این عصر عده‌ای به وجود حقیقتی غیر مادی در اساس هستی که اسلام و انقلاب هر دو از عوامل اثبات آن هستند، پی‌برده‌اند و کسانی که درون مرزهای تاثیرپذیر از این حقیقت به دنیا آمده‌اند همگی برای پایبندی به نیروی خارق‌العاده آن برگزیده شده‌اند.
کسی درک نمی کند که چگونه تحت تاثیر روحانیت و ابهت بی شائبه امام قرار گرفتم

و اما ادامه ماجرای دیدار من با امام خمینی: پاسداران انقلاب سخنان مرا که در مورد امام بیان می‌کردم ضبط کردند. از نظر من سخنانم از تمام سخنانی که پس از حضور در آن صحنه زیبا ایراد کرده بودم رضایت‌بخش‌تر و طولانی‌تر بود. شاید هیچکس نتواند درک کند که من چگونه در آن روز تحت تاثیر روحانیت و ابهت بی‌شائبه امام قرار گرفتم. گاهی یک فرد با علاقه فراوان بازی دل‌انگیز بازیکن بسکتبال در شمال کارولینا را تماشا می‌کند. فرد دیگری شیفته زیبایی یک زن و یا کمال یک مرد می‌شود. گاهی قله اورست را فتح می‌کند و یا به موسیقی باخ از  لیساس وستیمنز گوش فرا می‌دهد؛ اما هیچیک از آنها با آنچه امروز برای من رخ داده برابر نیست و شما خواننده عزیز اگر حقیقتا قلبت را بگشایی برکات وجود آیت‌الله خمینی را در خواهی یافت و تجلی ذات خدا را با چشمان خود مشاهده خواهی کرد. زیرا او تنها در آیینه روح انسانی متجلی خواهد شد.
در آنجا گویی هوا را بر فراز هیمالیا استشمام می‌کردم

پس از اینکه سخنان خودا را که از چشمه وجودم می‌جوشید به پایان بردم پاسداران انقلاب به من گفتند که می‌توانم شخصا با امام دیدار کنم؛ ممکن است برخی از خوانندگان تصور کنند که این امر با منطق سازگار نیست زیرا پس از اینکه امام بر من تاثیر گذاشته و من عملا به موهبت عشق دست یافته‌ام؛ دیدار خصوصی من با امام بی‌مورد خواهد بود. من نیز در آن لحظه احساس می‌کردم آنچه خداوند درباره من می خواست عملی شده است. اما اینکه شخصا با امام ملاقات کنم مثل این بود که من وقت امام را به خودم ختصاص دهم درحالی‌که می‌دانستم وقت او بسیار ارزشمندتر از آن است که صرف انجام اینگونه کارها شود. همچنین با دیدار امام در همان دقایق اندک پاسخ تمام پرسش‌های خود در مورد انقلاب و نقش ایشان در آن را یافته بودم لذا غیر طبیعی می‌نمود که بخواهم شخصا به ملاقات با او مبادرت ورزم.در هر حال این پیشنهاد با علاقه و اشتیاق به من داده شد و به‌رغم احتمال اندک انجام آن و اینکه موجب زحمتی برای امام شوم دریافتم که دیدار شخصی‌ام با او موجب تایید بیشتر دیگران نسبت به نوشته‌های من در این موضوع خواهد شد و نیز موجب خواهد شد که هنگام دیدار خصوصی با افراد مختلف مطالب جدیدی در مورد امام اظهار کنم. به همین دلیل من با این ملاقات که مترجم من نیز به آن مشتاق بود موافقت کردم. ما به منزل امام راهنمایی شدیم و در آنجا حدود سی دقیقه منتظر ماندیم. آگاه پس از درآوردن کفش‌هایمان وارد اتاقی شدیم. از ما خواسته شد که بنشینیم. سپس با چای از ما پذیرایی شد. (در ایران پذیرایی با چای متداول است)؛ حضور امام به همراه عده‌ای از روحانیون در آن اتاق بار دیگر محیط را مصفا و مملو از طهارت ساخته بود. جوی که با محیط هتل قابل مقایسه نبود. در آنجا گویی هوا را بر فراز هیمالیا استشمام می‌کردم، بدون تردید این حاات و رفتار امام بود که موجب آن اختلاف شدید گشته و عظمت او در محیط نیز اثر گذارده بود.
در همان حال که نشسته بودم لحظاتی چشمان خود را بستم تا آرامش و صفای موجود در فضا را بیشتر لمس کنم، پس از حدود پانزده دقیقه، به ما گفته شد که مختصر تغییری در برنامه امام ایجاد شده و او به‌زودی برای ملاقات تعداد دیگری از ارادتمندان به سالن خواهد رفت. بله، تعدادی از دانش‌آموزان دبیرستانی و نیز عده‌ای از محرومان جنوب تهران به دیدن امام آمده بودند؛ بنابراین امام نمی‌توانستند در اتاق خصوصی خود ما را به حضور بپذیرند. به همین خاطر آن روز من و مترجم نتوانستیم با او ملاقات کنیم.

بار دیگر نسیم قدرت الهی وزیدن گرفت
و اما روحانیونی که در اتاق امام نشسته بودند باور نمی‌کردند که چگونه به یک خبرنگار غربی و غیر مسلمان (مثل من) اجازه ورود به منزل امام داده شده است؛ مشهورترین خبرنگاران غربی در خلال ماه‌های گذشته حتی اجازه ورود به ایران را پیدا نکرده‌اند درحالی‌که اینک من منتظر ملاقات خصوصی با امام بودم. این امر به ظاهر منطقی و معقول به نظر نمی‌رسید. در آن هنگام احساس کردم که ورودم به آنجا معجزه‌ای بیش نبوده است.
پس از دقایقی من و مترجم به سوی سالن به راه افتادیم چراکه می‌دانستیم امام نیز به آنجا خواهد رفت. آری! وقتی امام از در خارج می‌شد بار دیگر نسیم قدرت الهی وزیدن گرفت و نیروی عشق و هیبتی که بر آنجا احاطه داشت متجلی شد. ما نیز برخاسته و شتابان خود را به امام رساندیم وقتی به ایشان نزدیک شدیم مترجمم مرا به ایشان معرفی کرد. در این هنگام امام دست خود را برای مصافحه به سوی من دراز کردند. در این زمان لرزشی عجیب در دستانم ایجاد شد. من برای مدتی دست ایشان را در دستان خود نگه داشتم. نیروی راسخ او چشمانم را خیره کرده بود. آنها همان‌طور بودند که قبلا تصور می‌کردم.
به خاطر تاثیری که آن محیط بر من گذاشت زبانم به مدت ده یا پانزده ثانیه بند آمد. او آنچنان بود که در سالن دیده بودم. اما این بار به او نزدیک‌تر شده بودم، نمی‌خواستم آن لحظه را که موجب تکامل وجودم شده بود از دست بدهم. احساس آرامشی دل‌انگیز می‌کردم؛ آرامشی که رفته رفته در سراسر وجودم گسترده می‌شد و از زمانی که دستم در دستان او قرار گرفت آن را عمیقا احساس می‌کردم.
آری! در آن هنگام که او بسیار به من نزدیک بود تکاملی ابدی را در وجودش حس کردم؛ پیدا بود که سفر من به ایران به پایان رسیده است؛ سفری جالب و خاطره‌انگیز! و چه بسا اندکی پس از اینکه امام سالن را ترک کند به کشورم بازگردم و اما مهم‌ترین چیز برای من این بود که امام را از نزدیک می‌دیدم.
مفهوم اسلام در او تجسم یافته

امام هرگز خود و حتی دوستانش را به‌عنوان افرادی برتر نشان نداد و همراهان او نیز چنین انتظاری از او ندارند؛ امام دارای رحمتی فیاض و بی‌انتها بوده و نسبت به تمام هدایت یافتگان راه اسلام ارادت می‌ورزند. من در خلال سخنرانی، احمد آقا فرزند امام را می‌دیدم که در سمت راست امام نشسته و به ایشان می‌نگریست. او قبل از اینکه خود را فرزند امام بداند ایشان را معلم و رهبر خود می‌داند. (امام) خمینی چشمه همیشه جوشان حیات است؛ مفهوم اسلام در او تجسم یافته و احمد در چهره پدرش اندیشه روشنی را دنبال می‌کند و آن اینکه: هر آنچه امام شایسته می‌داند به همان توجه کند. احمد از شخصیت متوازن پدرش آرامش و صفا کسب می‌کند. همچنین نیروی ذکاوتی که احمد در اثر نزدیکی با پدرش کسب کرده او را نسبت به عمق حوادث جهان آگاه‌تر ساخته است؛ او همچون یک شاگرد مکتبی به پدر و استادش می‌نگرد چراکه او نزدیک‌ترین شاگرد امام است. آنچه منزلت پدر را نزد احمد افزایش داده این است که ایشان به‌عنوان پدر تمامی مردم ایران و نیز مسلمانان آزادیخواه سراسر جهان محسوب می‌شوند؛ بنابراین مهم‌ترین بعد وجودی (امام) خمینی همان چیزی است که از آن به‌عنوان تسلیم محض در برابر خداوند و اسلام نام برده می‌شود.

دستان امام
پس از اینکه امام دستان مرا رها کرد محمد با علاقه تمام شروع به بوسیدن دستان ایشان نمود؛ دستان امام با وجود کهولت سن زیبا بود. دستانی که هزاران ایرانی به‌وسیله آن شفا یافته‌اند و هر مسلمانی که فرصت بوسیدن آنها برایش پیش آید خود را مقرون موهبتی بزرگ خواهد دید. لحظاتی بعد هر دو با شعف خاصی از امام خداحافظی کرده و سپس سالن را ترک کردیم. در بین راه محمد با هیجان خاصی به من گفت: «این دست را جز افراد پاک نبوسیده‌اند و شما تا زمانی که زنده‌اید سعی کنید دست‌هایتان را جز به سوی کارهای نیک دراز نکنید» و من از اینکه خداوند چنان سعادتی به من عنایت کرده بود بسیار خرسند بودم.
در حین بازگشت به هتل در چند نقطه از ماشین پیاده شدیم. در آن هنگام احساس می‌کردم که زمان و مکان به من فرمان داده و اندک اندک از تجربه‌ام می‌کاهند؛ اما بلافاصله به خود آمده و به تجربه بزرگ و ارزشمند خویش اتکا کردم حداقل به اندازه‌ای که در آن موقعیت به آن نیاز داشتم. در آن زمان حس می‌کردم که گویی رفته رفته تاریکی از وجودم محو می‌شود؛ چیزی که موجب شده بود تا انقلاب ایران در نظرم در هاله‌ای از افراط و تناقضات تجسم یابد. پس از بازگشت به هتل میهمانان آنجا زمانی که متوجه شدند من شخصا با امام ملاقات کرده‌ام بسیار متعجب شده و همگی می‌خواستند دست مرا ببینند. آنها با لحنی آمیخته با حسرت به من می‌گفتند که دستم از قداست امام بهره‌مند شده است.
 

کد خبر 18507

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha