به گزارش خبرگزاری شبستان از فارس، در اتاقی نیمهروشن، روی تخت دراز کشیده، هدفون در گوش دارد و به نقطهای خیره مانده است. مادرش از پشت در صدایش میزند، اما جوابی نمیآید. این تصویر، شاید برای بسیاری از خانوادهها آشنا باشد؛ نشانهای ظریف از بحرانی که آرام و بیصدا در نسل جوان در حال ریشهدوانی است — افسردگی نوجوانان، اختلالی که دیگر محدود به کتابهای روانشناسی نیست و در زندگی روزمره، در خانهها، مدارس و حتی شبکههای اجتماعی نفس میکشد.
نوجوانی، دورهی هیجان و تحول است؛ زمانی که انسان در آستانه کشف خود و جهان قرار دارد. اما همین دگرگونیهای سریع جسمی و روانی، اگر با حمایت و درک کافی همراه نباشد، میتواند به زمینلرزهای درونی بدل شود. فشارهای تحصیلی، مقایسههای مکرر در فضای مجازی، نوسانهای عاطفی و حتی سکوت والدینی که نمیدانند چگونه باید گوش دهند، همگی دستبهدست هم میدهند تا نوجوان احساس تنهایی و بیپناهی کند.
به گفتهی کارشناسان، افسردگی در نوجوانان امروز به یکی از جدیترین چالشهای سلامت روان بدل شده است؛ بحرانی که چهرهای پیچیده دارد — گاهی با خشم، گاهی با انزوا، و گاهی فقط با لبخندی مصنوعی که پشت آن غم عمیقی پنهان شده است.

در چنین شرایطی، نقش خانواده، مدرسه و جامعه بیش از همیشه پررنگ میشود. همانطور که مرضیه محمودی، مشاور و مددکار اجتماعی، میگوید: «نوجوانان در جستوجوی هویتاند و کوچکترین بیتوجهی، میتواند آنها را به ورطهی بیاعتمادی و افسردگی بکشاند. مهم این است که دیده شوند، نه فقط نصیحت شوند.»
«نوجوانی دورهی بحران هویت است. فرد در این سن همزمان میخواهد مستقل باشد و در عین حال هنوز به حمایت خانواده نیاز دارد. اگر این تعادل بهدرستی مدیریت نشود، زمینه برای بروز افسردگی فراهم میشود.»
نوجوانی، مرز ناپیدای میان کودکی و بزرگسالی است؛ دورهای پر از تغییر، تردید و تجربه. شور استقلال در ذهن نوجوان میجوشد، اما در همین مسیر، فشارهای اجتماعی، تحصیلی و عاطفی میتوانند او را به ورطهی افسردگی بکشانند — بحرانی خاموش که گاه در پسِ لبخندها پنهان میشود.
بحران خاموش در سنین پرشور
«گاهی فقط میخواهم بخوابم و بیدار نشوم.» این جمله را یکی از نوجوانان در یک جلسه مشاوره گروهی گفته بود؛ جملهای کوتاه، اما سنگینتر از هر توضیحی درباره عمق تنهایی نسل امروز. محمودی، میگوید: «افسردگی در نوجوانان امروز در حال تبدیل شدن به یک پدیده فراگیر است. بسیاری از والدین متوجه نمیشوند که فرزندشان افسرده است، چون تصور میکنند افسردگی فقط یعنی غمگین بودن. در حالیکه در نوجوان، میتواند به شکل عصبانیت، انزوا، بیخوابی، یا حتی پرخوری خودش را نشان دهد.»
به گفته او «نوجوانی دورهی بحران هویت است. فرد در این سن همزمان میخواهد مستقل باشد و در عین حال هنوز به حمایت خانواده نیاز دارد. اگر این تعادل بهدرستی مدیریت نشود، زمینه برای بروز افسردگی فراهم میشود.»

نوجوانی مرحلهای حساس از زندگی است؛ زمانی که افراد میان کودک بودن و بزرگسالی سرگرداناند. تغییرات هورمونی، دغدغهی پذیرش اجتماعی و فشارهای خانوادگی یا تحصیلی میتوانند به بحرانی درونی منجر شوند.
آنگونه که محمودی گفته «در این سن، نوجوان دنبال معنا و جایگاه خودش در دنیاست. اگر خانواده یا جامعه پاسخ درستی به این جستوجو ندهند، او به سمت انزوا، بیاعتمادی و در نهایت افسردگی کشیده میشود.»
خانواده، نخستین پناهگاه یا نخستین زخم
این مشاور اجتماعی تأکید میکند: «والدین باید شنونده باشند، نه قاضی. گاهی فقط گوش دادن بدون قضاوت، از هر درمانی مؤثرتر است. نوجوانی که احساس امنیت عاطفی در خانه نکند، بیرون از خانه هم پناهی پیدا نمیکند.»
در بسیاری از موارد، ریشههای افسردگی را باید در روابط خانوادگی جستوجو کرد. تنشهای مداوم، جدایی والدین، نبود گفتوگو یا تربیت سختگیرانه میتواند نوجوان را در حصار سکوت فرو ببرد.
این مشاور اجتماعی تأکید میکند: «والدین باید شنونده باشند، نه قاضی. گاهی فقط گوش دادن بدون قضاوت، از هر درمانی مؤثرتر است. نوجوانی که احساس امنیت عاطفی در خانه نکند، بیرون از خانه هم پناهی پیدا نمیکند.»
نشانههایی که نباید نادیده گرفته شوند
تغییر ناگهانی در رفتار، بیعلاقگی به درس، انزوا، پرخاشگری، یا حتی علاقه افراطی به فضای مجازی میتواند نشانهای از شروع افسردگی باشد. به اذعان محمودی «بسیاری از والدین فکر میکنند اینها رفتارهای طبیعی نوجوانی است. اما وقتی تداوم پیدا کند، زنگ خطر است.»
به گفته او، محیط خانواده، نوع تربیت، طلاق والدین و شرایط اقتصادی از اصلیترین عوامل زمینهساز این اختلال هستند. محمودی تأکید میکند: «گاهی یک ضربهی روحی ساده — از سوی دوست، معلم یا حتی والدین — میتواند در نوجوان شکافی عمیق ایجاد کند؛ شکافی که اگر ترمیم نشود، به تنهایی و بیاعتمادی مزمن منجر میشود.»

افسردگی در نوجوانان معمولاً با کاهش انرژی، بیعلاقگی به فعالیتهای روزمره، اضطراب و گاهی افکار خودکشی همراه است. محمودی در اینباره هشدار میدهد: «نوجوان افسرده همیشه ساکت یا گوشهگیر نیست؛ ممکن است پرخاشگر یا بیانگیزه به نظر برسد. والدین باید تغییرات رفتاری فرزندشان را جدی بگیرند.»
راههایی برای بازگشت به زندگی
«با نوجوانتان حرف بزنید، نه از بالا به او نگاه کنید. اجبار، نصیحت و مقایسه فقط او را دورتر میکند. در عوض، با او قدم بزنید، از احساساتش بپرسید، و اجازه دهید خودش را بیان کند. افسردگی، دشمنِ سکوت است.» این را محمودی با تأکید میگوید.
درمان افسردگی در نوجوانان، ترکیبی از حمایت روانی، درمانهای تخصصی و تغییر سبک زندگی است. گفتاردرمانی، خانوادهدرمانی و در موارد شدیدتر، دارودرمانی از جمله روشهای توصیهشده هستند. اما به گفته کارشناسان، نخستین گام، گفتوگو است.
او توصیه میکند خانوادهها به جای سرزنش یا نصیحتهای تکراری، با همدلی و گوش دادن فعال با نوجوانان گفتوگو کنند: «اجبار یا تحمیل دیدگاهها تنها فاصله را بیشتر میکند. مهم این است که نوجوان احساس کند شنیده میشود و در خانه فضایی امن برای بیان احساساتش دارد.»
«با نوجوانتان حرف بزنید، نه از بالا به او نگاه کنید. اجبار، نصیحت و مقایسه فقط او را دورتر میکند. در عوض، با او قدم بزنید، از احساساتش بپرسید، و اجازه دهید خودش را بیان کند. افسردگی، دشمنِ سکوت است.» این را محمودی با تأکید میگوید.
باید به نوجوانان یاد داد که احساس غم یا اضطراب بخشی طبیعی از زندگی است. آنها باید بیاموزند چگونه با این احساسات مواجه شوند، نه اینکه از آن فرار کنند.

نقش جامعه در بهبود سلامت روان
نوجوان امروز در معرض هجمههای رسانهای، فشار تحصیلی و مقایسهی اجتماعی دائمی است. در کنار خانواده، مدارس و نهادهای فرهنگی نیز وظیفه سنگینی دارند. ایجاد فضاهای گفتوگو، برگزاری کارگاههای مهارت زندگی، و آموزش معلمان برای شناسایی نشانههای افسردگی، میتواند مانع از گسترش این بحران شود. کارشناسان هشدار میدهند که اگر امروز به سلامت روان نوجوانان توجه نشود، در آینده با نسلی روبهرو خواهیم بود که از درون خسته و ناامید است.
افسردگی در نوجوانان پایان زندگی نیست، اما اگر دیده نشود، میتواند آغازِ خاموشی باشد. هر نوجوانی که لبخند میزند، الزاماً خوشحال نیست؛ و هر سکوتی، نشانهی آرامش نیست. در جهانی که پر از صدا و تصویر است، گاهی تنها کاری که باید کرد، شنیدنِ یک نوجوان است آن هم بیقضاوت و بینصیحت.
نظر شما