خبرگزاری شبستان، گروه بینالملل: اعتراف دونالد ترامپ به نقش مستقیم در تجاوز نظامی اسرائیل به ایران، تنها یک جمله سیاسی نیست؛ بلکه سندی است از سقوط اخلاقی و حقوقی قدرتی که خود را نماد دموکراسی و آزادی مینامد.
ترامپ با این سخنان، چهره پنهان سیاست خارجی واشنگتن را آشکار کرد؛ همان سیاستی که در پس شعارهای دروغین آزادی و حقوق بشر، جنگ، ترور و بیثباتی را به جهان صادر میکند.
از زمان بنیانگذاری ایالات متحده، هویت این کشور بر تناقضی آشکار میان گفتار و رفتار بنا شده است. آمریکا خود را سرزمین آزادیها، دموکراسی و پیشرفت علمی معرفی میکند، اما در عمل، اغلب خلاف همین ارزشها رفتار کرده و سیاستش بر دروغ و فریب استوار بوده است.
آمریکاییها از آغاز درک کردند که قدرت تنها در زرادخانهها، سلاح و ثروت نیست، بلکه در تصویرسازی و نماد نهفته است؛ از اینرو کوشیدند با چهرهای فریبنده و جذاب از آزادی و حقوق بشر، ملتها را به درون دام نفوذ خود بکشانند.
«نوآم چامسکی» بر این باور است که نظام رسانهای آمریکا حقیقت را بازتاب نمیدهد، بلکه توافقی ساختگی درباره آنچه قدرت میخواهد مردم باور کنند، ایجاد میکند.
از زمان بنیانگذاری ایالات متحده، هویت این کشور بر تناقضی آشکار میان گفتار و رفتار بنا شده است. آمریکا خود را سرزمین آزادیها، دموکراسی و پیشرفت علمی معرفی میکند، اما در عمل، اغلب خلاف همین ارزشها رفتار کرده و سیاستش بر دروغ و فریب استوار بوده است.
در همین حال، «جوزف نای» نیز میگوید آمریکا کاری کرده تا دیگران همان چیزی را بخواهند که خود او میخواهد؛ و این، جوهره قدرت کنترل است که در واقع، دام بزرگ رؤیای آمریکایی است.
امروز اما ایالات متحده آمریکا در دوران ترامپ دیگر حتی زحمت تزیین چهره خود را هم نمیدهد. آمریکا بهجای آنکه الگویی از دموکراسی و انساندوستی نشان دهد، چهره یک مستبد زورگو را به نمایش گذاشته که برای تحمیل اراده خود از ابزار فریب، دروغ و اجبار استفاده میکند.
ترامپ آشکارا خود را در جایگاه «فرمانده حمله» به کشوری مستقل مینشاند و از آن نه شرم دارد و نه پشیمانی. او همان «چهره بینقاب» آمریکاست؛ چهرهای که میخواهد با زور، ارعاب و دروغ، جهان را به زانو درآورد.
ترامپ نه تنها در پی گسترش نفوذ سیاسی است، بلکه میخواهد معیارها و مفاهیم را نیز خود تعریف کند. او ندادن «جایزه نوبل صلح» را اهانت شخصی میداند، در حالیکه همزمان از تغییر نام «وزارت دفاع آمریکا» به «وزارت جنگ» سخن میگوید، مدعی پایان دادن به هفت جنگ است اما در واقع جنگ علیه ایران را شعلهور میکند، به تشدید حملات علیه غزه دامن میزند و آشکارا خواستار «پاکسازی نژادی» و تخلیه کامل نوار غزه برای تبدیل آن به منطقهای گردشگری میشود.
ترامپ که خود را پایاندهنده جنگها مینامد، هواپیماهایش را به سواحل ونزوئلا میفرستد، قایقهای ماهیگیران را بمباران میکند و برای رئیسجمهور قانونی ونزوئلا جایزه تعیین میکند. او همان کسی است که مدعی شد اگر رئیسجمهور بود، جنگ روسیه و اوکراین هرگز آغاز نمیشد؛ اما نهتنها راهحلی ارائه نکرد، بلکه بیش از بایدن در این جنگ درگیر شد، سلاحهای بیشتری به کییف فرستاد و تحریم نفت روسیه را تشویق کرد تا جنگ اقتصادی تازهای را علیه جهان بهراه اندازد.
در مورد افغانستان نیز، کسی که بایدن را بهخاطر سیاستهایش نکوهش میکرد، خود خواستار بازپسگیری پایگاه «بگرام» شد و همان منطق زور و باجخواهی را تکرار کرد. در داخل آمریکا نیز، این «مرد صلح» از اعزام ارتش و گارد ملی علیه مردم خود ابایی ندارد و با نظامیسازی جامعه، شکافهای داخلی را تشدید کرده است؛ تا جاییکه چهره پرزرقوبرق «آمریکا، سرزمین آزادی» بیش از هر زمان دیگری دروغین و توخالی جلوه میکند.
همین چهره دوگانه سبب شده است که بسیاری از تحلیلگران، از جمله نویسندگان مجله «فارین افرز»، سیاست آمریکا را «جمهوری دروغ» بنامند. آنها نوشتند: «رهبران آمریکا بسیار میدانند، اما اندک میفهمند؛ زیرا با گذر زمان، مرز میان خودفریبی و فریب دیگران از بین میرود.» این توصیف بهروشنی بر ترامپ صدق میکند؛ کسی که با باور به توهم قدرت مطلق، خود را قاضی، دادستان و مجری جهان میداند.
در منطق ترامپ، «صلح» یعنی سلطه مطلق آمریکا بر جهان و مهار اراده ملتها. برای رسیدن به این هدف، واشنگتن هیچ ابایی از آغاز جنگها، کشتار مردم بیگناه و ویرانی کشورها ندارد و با استفاده از همه ابزارهای فشار و دروغ، خواهان تسلیم کامل دیگران است.
ترامپ در سخنان اخیرش، در واقع اعتراف کرده است که آمریکا نه تنها شریک، بلکه رهبر تجاوز اسرائیل علیه ایران است. این اعتراف معنایی فراتر از سیاست دارد؛ یعنی پذیرش رسمی یک جنایت بینالمللی و اعلام بیپروا که واشنگتن دیگر نیازی به پنهانکاری ندارد، چون خود را بالاتر از قانون میداند.
همین چهره دوگانه سبب شده است که بسیاری از تحلیلگران، از جمله نویسندگان مجله «فارین افرز»، سیاست آمریکا را «جمهوری دروغ» بنامند. آنها نوشتند: «رهبران آمریکا بسیار میدانند، اما اندک میفهمند؛ زیرا با گذر زمان، مرز میان خودفریبی و فریب دیگران از بین میرود.» این توصیف بهروشنی بر ترامپ صدق میکند؛ کسی که با باور به توهم قدرت مطلق، خود را قاضی، دادستان و مجری جهان میداند.
در این میان، رفتار دولتهای عربی و اسلامی نیز جای تأمل دارد. تجربه دهههای گذشته نشان داده است که تسلیم شدن در برابر دروغهای آمریکا، نه امنیت آورده و نه ثبات. بلکه همانگونه که متنهای تحلیلی بسیاری تأکید کردهاند، این همراهیِ کور، انگیزهای برای واشنگتن بوده تا همچنان امنیت منطقه را هدف گیرد.
اکنون با ترامپِ خودشیفته و مغرور که بر تخت «جمهوری دروغ و فریب» تکیه زده، هرگونه اعتماد به وعدههای آمریکا، اشتباهی تاریخی خواهد بود.
زیرا او صریحاً نشان داده است که دروغ برایش ابزار قدرت است و جنگ، شیوه تحقق خواستهها.
در حالیکه ملتها در پی آرامش و عدالتاند، ترامپ با افتخار از جنگ و تخریب سخن میگوید و در پس هر لبخند دیپلماتیک، طرحی برای تهدید و تسلط نهفته است.
اعتراف او درباره حمله به ایران، تنها پردهای دیگر از نمایش بزرگ فریب آمریکایی است؛ همان امپراتوری دروغی که هر بار با نقابی تازه بازمیگردد، اما جوهرهاش یکی است: سلطه، دروغ و خشونت.
البته این معما در سیاست آمریکا تازگی ندارد. مقالات متعددی مانند «چگونه خیال به دروغ بدل میشود» نشان دادهاند که دروغ در ذات سیاست و دیپلماسی آمریکایی نهفته است؛ با این تفاوت که در دوران ترامپ، ما با بدترین نوع دروغ و فریب مواجهایم: ترکیبی از جهل، خودبزرگبینی و قدرت ویرانگری که میتواند حیات بشر را تهدید کند.
وجود چنین قدرتی در دست مدیریتی ماجراجو مانند ترامپ، تهدیدی جهانی است و مقابله با آن، ضرورتی حیاتی برای آینده بشریت به شمار میرود. حتی ملت آمریکا امروز بهای دروغ، ناآگاهی و فریب رهبرانش را میپردازد.
نظر شما