به گزارش خبرگزاری شبستان از فارس، از همان لحظهای که در کوچک و چوبی مسجد علیابنابیطالب(ع) را باز میکنی، انگار زمان کند میشود. صدای پای کوچک بچهها روی سنگفرشهای سرد و آجری، با خندههای پراکنده و نجواهای آرام ترکیب میشود و فضایی میسازد که هم صمیمی است و هم پر از احترام. بوی گلهای تازه و کمی عطر کهنهی چوب در هوا موج میزند؛ مثل آغوشی که همه را دعوت میکند به آرامش و حضور.
حیاط کوچک مسجد، با دیوارهای آجری و عکسهای شهدای محله، شبیه یک دفتر خاطرات زنده است. هر قاب عکس، قصهای دارد؛ شهید عاصیان و شهید افلاکسیر، نامهایی که برای بزرگترها یادآور قهرمانی و برای کودکان مثل نقطهای از تاریخ محلهاند. بچهها با کنجکاوی دست به دیوار میکشند، به عکسها نگاه میکنند و گاهی با هم زمزمه میکنند: «میدونی این کیه؟» و مربی با صبر جواب میدهد: «اینها کسانی بودند که محلهشان را دوست داشتند و برایش جان دادند.»
در گوشهای، خانمهای مسجد با لبخندی همیشگی و نگاه مراقب، کنار بچهها ایستادهاند؛ بعضی از آنها کیفهای نقاشی و دفترهای تمرین در دست دارند، بعضی دیگر به آرامی با بچهها حرف میزنند و لحظههای کوچک را ثبت میکنند. صدای اذان از بلندگوی مسجد به گوش میرسد، اما با نجواهای بچهها در هم میآمیزد و حس عجیبی از همنشینی نسلها میآفریند.

وقتی از راهروهای مسجد عبور میکنم، حس میکنم به گذشته قدم گذاشتهام؛ همان گذشتهای که نوجوان بودم و شبها با دوستان به مسجد میرفتیم، بدون هیچ اجبار و فقط با شور و شوق حضور. حالا، همان شور و اشتیاق دوباره زنده شده، اما این بار در چهرهی کودکان و لبخندهای صمیمانهشان. انگار همه چیز، از حیاط کوچک تا عکسهای شهدای محله، قرار است چیزی بیش از آموزش به آنها بدهد؛ حس تعلق، احترام متقابل، و ارزشهای زندگی اجتماعی که نسلها آن را ساختهاند.
این مسجد کوچک، امروز مدرسهای شده برای زندگی؛ جایی که تاریخ، هویت، شادی و یادگیری در هم تنیده شده و هر بچهای میتواند بخشی از آن را لمس کند. و درست در همین لحظه است که متوجه میشوی، «مدرسه در مسجد» تجربهای است که روح محله، ارزشها و خاطرات کودکانه را زنده میکند.
همان حس و حال کودکانهای که سالها پیش در دل نوجوانیام نشسته بود، اینجا دوباره زنده شد: حس تعلق، احترام به دیگران، و حضور فعال در زندگی اجتماعی محله.

مدرسهای در مسجد
روز جمعه، در مسجد کوچک و باصفای علیابنابیطالب(ع)، اولین تجربهی طرح «مدرسه در مسجد» برگزار شد. ایدهای که شاید برای بسیاری از اهالی شهری مدرن عجیب به نظر برسد، اما برای اهالی این محله و نوجوانانی که روزگاری در همان راهروها قدم زدهاند، تجربهای طبیعی و پر از معناست.
مسجد، با حیاط کوچک و دلنشینش، میزبان بیش از ۴۰ کودک شد. دیوارها با عکس شهدای محله تزئین شده بودند؛ از شهید عاصیان تا شهید افلاکسیر.
برنامهها شامل آموزشهای خلاقانه، بازیهای گروهی و گفتگوهای فرهنگی بود. در خلال فعالیتها، بچهها با تاریخ محله و زندگی شهدای آن آشنا شدند و یاد گرفتند که احترام و همزیستی مسالمتآمیز بخش مهمی از زندگی جمعی است.
خانمهای مسجد، صبورانه، در تمام مدت کنار کودکان و مربیان بودند. یکی از آنها میگوید: «بچهها وقتی به اینجا میآیند، حس خانه و امنیت دارند. ما فقط کمک میکنیم، اما اصلیترین آموزگار خود بچهها هستند.»
برای برگزارکنندگان، این برنامه بیشتر از یک کلاس آموزشی بود؛ فرصتی برای بازخوانی تجربههای نوجوانی و انتقال ارزشهایی که از مسجد آموخته بودند. یکی از مربیان میگوید: «وقتی نوجوان بودم، شبها با دوستان به مسجد میرفتیم. آن سالها برایم پر از برکت بود. حالا میخواهم همین حس را به بچهها منتقل کنم.»
برنامهها شامل آموزشهای خلاقانه، بازیهای گروهی و گفتگوهای فرهنگی بود. در خلال فعالیتها، بچهها با تاریخ محله و زندگی شهدای آن آشنا شدند و یاد گرفتند که احترام و همزیستی مسالمتآمیز بخش مهمی از زندگی جمعی است.
تجربه «مدرسه در مسجد» نشان داد که فضای مذهبی میتواند با رویکرد آموزشی و فرهنگی ترکیب شود و کودکان را در مسیر رشد شخصیتی و اجتماعی همراهی کند. حضور فعال والدین، همکاری اهالی مسجد و استفاده از فضای تاریخی و فرهنگی محله، از عوامل موفقیت این طرح بود.

همانطور که یکی از والدین میگوید: «وقتی میبینم فرزندم اینجا با احترام و شادی یاد میگیرد، میفهمم که حضور در مسجد چه برکتی دارد.»
با پایان برنامه، بچهها با خاطرهای روشن و دلنشین مسجد را ترک کردند؛ خاطرهای که از حس تعلق، احترام متقابل و آشنایی با تاریخ و فرهنگ محله زاده شده بود. مسجد، این بار، مدرسهای برای زندگی بود.
نظر شما