خبرگزاری شبستان، گروه بینالملل: دو سال پس از عملیات «طوفان الاقصی»، روشن شده است که این رویداد، نقطه عطفی در تاریخ معاصر خاورمیانه و در ذهنیت رژیم صهیونیستی بوده است. اگرچه هنوز سایهی ویرانی و کشتار بر غزه سنگینی میکند، اما در درون این رژیم، طوفان الاقصی همه چیز را زیر و رو کرده است؛ از سیاست و امنیت تا فرهنگ و تبلیغات. هفتم اکتبر در حافظه اسرائیلی، به مثابه «شنبه سیاه» جا خوش کرده و همچنان بر تمامی ابعاد زندگی سایه انداخته است.
در اینجا تحولات درونی در میان اسرائیلیها در سرزمینهای اشغالی فلسطین را از دگرگونیهای آشکار تا روندهای پنهانی که پس از آن روز سرنوشتساز رخ داد، بررسی میکنیم. ذهنیت امنیتی و وسواس توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی باعث شد که این رژیم به نقطهی آغاز خود در سال ۱۹۴۸ بازگردد؛ جامعهای نظامیزده که میان دو عقده تاریخی «ترس» و «امنیت» گرفتار است.
از درام شوک تا سینمای تبلیغاتی- نظامی
با آغاز حمله هفتم اکتبر، اسرائیل با شوکی فراگیر روبهرو شد که عرصه فرهنگ و هنر را نیز دربرگرفت. بسیاری از پروژههای سینمایی و نمایشی متوقف شدند، بازیگران و عوامل فنی به خدمت نظامی فراخوانده شدند و سالنهای تئاتر از تماشاگر خالی ماندند. برخی سالنها مانند «هبیما» و «کامری» در تلآویو، اجراهای خود را به برنامههای جمعآوری کمک برای سربازان و گروگانها تبدیل کردند.
در چنین فضایی، تئاتر و سینما از کارکرد سرگرمی فاصله گرفتند و به ابزاری برای تخلیه روانی جمعی و بازنمایی «فاجعه ملی» بدل شدند. جشنواره فیلم حیفا نمونهای از این تغییر بود که به بازسازی نمادین روز هفتم اکتبر اختصاص یافت.
سینماگران نیز، با سرعتی کمسابقه، دست به تولید فیلمهای مستند درباره حمله زدند. فیلم «Bearing Witness» با همکاری ارتش و چند کارگردان مستقل ساخته شد و بعدها در نتفلیکس به نمایش درآمد. همزمان، فیلم «We Will Dance Again» ساخته «یاریف موزر» نیز با تمرکز بر رویدادهای «فستیوال نوفا» و حمله حماس، به ابزاری تبلیغاتی در رسانههای غربی تبدیل شد. نیویورک تایمز در نقد خود نوشت: «این فیلم شوک ۷ اکتبر را مستند میکند و حافظه هنری مخاطب را به روایت رسمی پیوند میزند.»
در ماههای بعد، تولیدات نمایشی و سینمایی اسرائیل بهطور کامل در فضای جنگی غوطهور شد. فیلمهایی با محوریت «قهرمانان کیبوتس»، «اسرای بازمانده» و «سربازان نخستین ساعات حمله» ساخته شدند که روایت واحدی را القا میکردند: قربانینمایی ملی در برابر دشمنی مطلق.
فیلم «Of Dogs and Men» ساخته دانی روزنبرگ نمونه بارز این جریان بود. داستان دختری نوجوان به نام «دار» که پس از حمله به کیبوتس «نیر عوز» بازمیگردد و درمییابد مادرش ربوده شده و سگش ناپدید است. فیلم با ترکیب شهادتهای واقعی و صحنههای ارتجالی، حس واقعگرایی تلخ را به مخاطب القا میکند.
مجموعهی «یک روز در اکتبر (طلوع سرخ)» نیز با همکاری تهیهکنندگان اسرائیلی و آمریکایی و پخش شبکه فاکس، داستانهای کوتاهی از قربانیان و امدادگران در روز حمله را روایت کرد. این مجموعه در نخستین سالگرد طوفان الاقصی پخش شد و بخشی از برنامه «بازسازی حافظه جمعی اسرائیلیها» بود.
در کنار این آثار جدید، برخی تولیدات قدیمی نیز بازنویسی شدند تا با فضای جنگی جدید هماهنگ شوند. از جمله، فصل پنجم سریال معروف «فائودا (Fauda)» که پس از هفتم اکتبر، نگارش فیلمنامهاش متوقف و سپس بازنویسی شد.
بازیگر اصلی این سریال، لیور راز، گفت: «بعد از هفتم اکتبر، دیگر نمیتوانیم داستان را مثل قبل تعریف کنیم. دیگر تمایلی به نشان دادن چهره انسانی طرف مقابل نداریم. فصل جدید سختتر و نظامیتر خواهد بود.»
این تغییرات صرفاً خودجوش نبود؛ بلکه با حمایت و هدایت مستقیم دولت اسرائیل انجام شد. وزارت فرهنگ بودجههای فوری برای پروژههایی اختصاص داد که روایتی نظامی و ضد فلسطینی ارائه میکردند، در حالی که هنرمندان و روشنفکران منتقد با برچسب «خیانت» حذف و از حمایت مالی محروم شدند.
از تبلیغ کالا تا تبلیغ جنگ
همزمان با سینما، بخش تبلیغات تجاری نیز در اسرائیل نظامی شد. در روز هفتم اکتبر تمام تبلیغات تلویزیونی و رادیویی متوقف شد، اما پس از مدتی، شرکتها کمپینهای خود را به پیامهای همبستگی با ارتش و خانوادههای سربازان تغییر دادند. شعارهایی چون «با هم پیروز میشویم» و «دل ما با سربازان است» جای تبلیغ کالا را گرفت.
برخی برندها مانند مکدونالد اسرائیل و ۷-Eleven با ارائه تخفیف به نظامیان، جنگ را به ابزار بازاریابی تبدیل کردند. شرکتهای غذایی نیز تصاویر گروگانها را روی بستهبندیها چاپ کردند؛ کمپین «Kidnapped from Israel» با چاپ تصاویر گروگانها بر روی بستههای لبنیات اجرا شد؛ حرکتی که در ۲۲ زبان در سراسر جهان بازنشر یافت.
در مقابل، دولت اسرائیل نیز بودجه تبلیغاتی خود را به شکل چشمگیری افزایش داد. فقط در سال ۲۰۲۴، هزینه تبلیغات رسمی دولت به بیش از ۱۲۰ میلیون دلار رسید و هزاران آگهی در گوگل و یوتیوب منتشر شد که هدف آنها تقویت روایت جنگ و مشروعیتبخشی به اقدامات ارتش بود.
تبلیغات جنگی حتی به دنیای بازیهای کودکانه نیز نفوذ کرد؛ تبلیغات حامی ارتش در بازیهایی چون Angry Birds و محتوای کودکانه در یوتیوب دیده شد. ر نتیجه، برندهای غیرسیاسی ناگزیر شدند یا سکوت کنند یا پیامهای میهنپرستانه منتشر نمایند تا از اتهام «بیوطنی» در امان بمانند.
در کنار این روند رسمی، کاربران شبکههای اجتماعی نیز به بخشی از ماشین تبلیغاتی بدل شدند. گروههایی در اینستاگرام و متا ایجاد شدند که برای خرید تجهیزات نظامی، از پهپاد تا جیره غذایی سربازان، کمک مالی جمعآوری میکردند.
نتیجه این فضا، افزایش این حجم از تبلیغات سبب شد هزینه هر کلیک تبلیغات اسرائیلی در سطح جهانی بیش از ۱۵۰ درصد رشد کند؛ نشانهای از اشباع فضای رسانهای با پیامهای جنگی و تداوم «اقتصاد جنگ».
تحولات پس از طوفان الاقصی نشان میدهد که اسرائیل، هنر و تبلیغات را نه بهعنوان ابزار فرهنگی، بلکه بهعنوان جبههای مکمل در جنگ میبیند. مرز میان نظامیگری و زندگی روزمره از میان رفته است؛ تماشای فیلم، خرید کالا، یا حتی بازی کودکانه، همگی در خدمت یک هدف قرار گرفتهاند: بقای روایت رسمی جنگ و حفظ انسجام روانی جامعه در برابر بحران.
در این چارچوب، هنر دیگر برای بیان انسانیت نیست، بلکه برای مشروعیتبخشی به خشونت و استمرار اشغال عمل میکند.
این مسئله نشان میدهد که نبردهای امروز، تنها در میدان نبرد فیزیکی رخ نمیدهند؛ بلکه در عرصه ذهن و رسانه نیز تعیین میشوند. اسرائیل، با درهمتنیدن تبلیغ و تفنگ، نشان داد که چگونه «جبهه داخلی» را به خط مقدم بدل کرده است، به طوری که نبرد امروز بیش از هر زمان، در ذهنها، تصاویر و روایتها جریان دارد؛ همانجایی که رژیم صهیونیستی میکوشد شکستهای خود را با تصویرسازی و تبلیغ پنهان کند.
نظر شما