خبرگزاری شبستان: پرداختن به بحث آزادی از جهات مختلفی اهمیت دارد. از جمله این زمینه ها می توان به رابطه آزادی و بقاء یک نظام اجتماعی اشاره نمود. در واقع، به دلیل آن که فقدان آزادی در جامعه منجر به تولید خمودگی و عدم پیشرفت می شود، پرداختن به این مسئله اهمیت می یابد.
این مسئله در حکومت اسلامی اهمیت بیشتری پیدا می کند به دلیل اینکه هم اسلام اهتمام بیشتری، به مفهوم آزادی به معنایی که در ادامه بیان خواهد شد، دارد و هم نظام اسلامی دارای دشمنانی است که در نبرد فرهنگی و اندیشه ای با آن، به غلط و از سر غرض ورزی، از ابتدای انقلاب اسلامی چنین القاء کردند که نظام اسلامی نمی تواند ضامن آزادی و آن باشد و همچنین مدعی گردیده اند که آزادی فقط در بستر نظام دموکراسی قابلیت تحقق دارد. به این ترتیب بررسی این مسئله، هم از بعد نظری و هم از جنبه عینی و عملی، حائز اهمیت است و به عنوان موضوعی زنده معمولاً توجه به علاقه مندان به اندیشه انقلاب اسلامی را به خود جلت کرده است.
در نوشتار پیش روی که به قلم حجت الاسلام والمسلمین پیروزمند، قائم مقام فرهنگستان علوم اسلامی به ذشته تحریر در آمده است به مبحث ارتباط آزادی و عدالت می پردازیم. تلاش ما در این نوشتان آن است که به بررسی مقایسه ای میان دو مفهوم آزادی و عدالت و نیز مطالعه نسبت بین آن ها و اندیشه اسلامی و اندیشه های غیر اسلامی بپردازیم.
هرچه مقرب تر آزادتر
آزادی به چه معناست؟ آزادی به معنای قدرت بر انجام و نیز قدرت بر عدم انجام فعل است؛ یعنی انسان در شرایطی تصمیم گیری کند که اگر از وی سؤال شود چرا عملی را انجام داده یا ترک کرده است؟ در پاسخ، علت آن را به خود و تصمیم خود برگرداند. در اندیشه اسلامی آزادی، که ریشه در اختیار انسان دارد، برای به کمال رساندن انسان است. به دیگر سخن کارکرد آزادی تحقق کمال عبودیت در انسان است؛ بنابراین به همان نسبت است که انسان به ذات اقدس الهی مقرب تر می شود و بنده خالص تری می گردد آزادتر است. خواستم و یا چون نخواستم این علم را انجام دادم یا ندادم. به این ترتیب باید گفت که خواست انسان در مفهوم آزادی موضوعیت دارد. طبعاً آنجایی که خواست انسان نباشد معنای مقابل آزادی یعنی «اجبار» تحقق پیدا می کند.
در اندیشه اسلامی به نظر می آید، چند نکته باعث آن شده است که میان مفهوم آزادی با سایر مکاتب تفاوت ایجاد بشود.
اختیار؛ مبداء آزادی
نکته اول تفاوت گذار میان رویکرد اسلامی و غیر اسلامی به آزادی در خاستگاه این مقوله است. خاستگاه آزادی به ریشه و مبدأ آزادی اشاره می کند. مبدأ آزادی در اندیشه اسلامی اختیار انسان است. انسان، به آن دلیل که مختار است، آزاد است. پرواضح است که برای مکتب، معتقد به جبر در انسان و تاریخ، مانند اندیشه مارکسیسم افراطی، سخن از آزادی، سخن عبثی است.
نکته آن جا است که اختیار به انسان قدرت فعل و حرکت می دهد. حضور مفهوم اختیار در اندیشه اسلامی سبب شده که رویکرد به آزادی در آن شکلی نهادینه بیابد.
مسئولیت در مقابل اختیار
پذیرش اختیار ما را به سمت مفهومی دیگر سوق می هد: مسئولیت. در فرهنگ دینی، در مقابل اختیاری که به انسان داده شده است از او مسئولیت مطالبه می شود. به عنوان نمونه اگر انسان اختیار دارد که گناه بکند یا علم منجر به اجر معنوی انجام و ثواب انجام دهد، متناسب با انتخاب خود، مسئولیت عمل خویش را پذیرفته است. در اندیشه اسلامی، آزادی و مسئولیت پذیری دو روی یک سکه اند؛ هم از این روی نمی شود فردی در عین حال که خود را آزاد فرض می کند در قبال جامعه و امت اسلامی و نیز، در قبال خود قبول مسئولت ننماید. در واقع مسئولیت ملاکی مؤثر را برای ارزیابی مفهوم آزادی و نیز تحقق آن فراهم می آورد.
آزادی برای چیست؟
نکته سوم، که تفاوت بین اندیشه اسلامی و غیر از آن را در مفهوم آزادی مشخص می کند، توجه به هدف آزادی است. آزادی برای چه؟ آزادی برای آزادی است یا آزادی غایت دارد و آن غایت ملاک تشخیص درستی یا نادرستی اِعمال آزادی را مشخص می سازد؟
در اندیشه اسلامی آزادی، که ریشه در اختیار انسان دارد، برای به کمال رساندن انسان است. به دیگر سخن کارکرد آزادی تحقق کمال عبودیت در انسان است؛ بنابراین به همان نسبت است که انسان به ذات اقدس الهی مقرب تر می شود و بنده خالص تری می گردد آزادتر است.
آزادی در اندیشه اسلام غایت دارد
اینجا تفاوت جدی اندیشه اسلامی و غربی مشخص می شود: در اندیشه های غربی آزادی منافی «قیدپذیری» معرفی می گردد. به این ترتیب وقتی که فرد آزاد است یعنی آزاد از قوانینی است که دیگری وضع می کند. این از نظر ما نوع خاصی از تقلیل گرایی در فهم مفهوم آزادی است. نکته دیگر آن است که آنها آزادی را برای تعالی و کمال عبودیت انسان نمی خواهند؛ بلکه، بالعکس، آزادی را برای گسترش تلذذ صرفاً مادی انسان می خواهد. مفهوم اسلامی آزادی، به دلیل آن که غایت دارد، با چنین تفکری سازگاری ندارد. غایت آزادی در اندیشه اسلامی تعالی انسان است. تعالی انسان به تقربش به ذات حضرت حق هست. به همین جهت آن آزادیای پذیرفته است که انسان را به خدا برساند: پس اولاض آزادی رها نیست. ثانیاً غایت آن کمال عبودیت است و در پی تعالی آدمی است؛ تعالی ای که به کمال عبودیت معنا می شود. بنابراین آن انتخاب و اختیاری موجّه است که به چنین غایتی منتهی می شود. با این توضیحات مشخص می شود که مطابق تعریفی که برای آزادی آمد (قدرت انجام یا عدم انجام کاری) هنگامی می توان از آزادی در اسلام سخن گفت که تعریف پیش گفته بر اساس نکات تکمیلی بعدی فهم شود و در نظر گرفته گردند. به این ترتیب می توان آزادی را در اندیشه اسلامی به این گونه تعریف کرد "اعمال اختیار انسان به مقصد متعالی و پذیرش مسئولیت این انتخاب برای طی این مسیر".
پس از تعریف آزادی لازم است تا با هدف عینی ترسازی مباحث، به توضیح حوزه های آن بپردازیم. ذیل چنین هدفی می پرسیم که سطوح آزادی چیست؟
سه سطح برای آزادی می توان برشمرد: 1. آزادی فردی 2. آزادی مدنی 3. آزادی بین المللی یا جهانی.
آنجایی که دامنه انتخاب ها به خود انسان بر می گردد و موضوع انتخاب انسان، تصرف در فعل دیگری و رفتار انسان دیگری نیست، آزادی فردی نام دارد.
سطح دوم آزادی اجتماعی یا آزادی مدنی است. آزادی مدنی در آن انتخاب هایی است که موضوع انتخاب، تصرف در فعل دیگری است و موجب تصرف در انتخاب دیگری می گردد؛
هنگامی که موضع اعمال آزادی مناسبات فی مابین دو جامعه یا ملت است و موضوع فعل انسان منفرد نیست؛ بلکه ارتباط یک جامعه با یک جامعه دیگر مطرح است به آن آزادی بین المللی می گویند. به عنوان نمونه در چنین مواقعی سخن از ارتباط ایران با جامعه عراق و ... است.
در هر سه سطح پیش گفته (آزادی های فردی، اجتماعی میان جوامع در فضای بین المللی) باید خواستگاه، ملاک و غایتی که پیشتر برای این مفهوم در اندیشه اسلامی ارایه کردیم، لحاظ شود.
ادامه دارد/
نظر شما