به گزارش خبرنگار شبستان، فتحعلی بیگی در نمایش نامه «این غرفه از بهشت» تلاش کرده است با نگاهی نقادانه به انحرافات موجود در برگزاری مراسم عزاداری امام حسین (ع) بپردازد.
این نمایشنامه را فتحعلی بیگی برای نخستین بار در بهمن ماه 1383 در مجموعه تئاتر شهر به صحنه برده است.
در پرده سوم نمایشنامه آمده است:
همان صحنه شب
(گیتی در حال جارو زدن تکیه است، مرشد حسین با آستین های بالا زده که نشانه وضو ساختن است وارد می شود)
مرشد حسین: خسته نباشی دخترم، شما چرا؟
گیتی: نذر دارم مرشد، دعا کنین نذرم قبول شه.
مرشد حسین: ان شاالله قبول می شه. (مرشد حسین پای =رده نقاشی می رود. روکش آن را پس می زند قلم و رنگ را آماده می کند و می نشیند به نقاشی و شعری را زمزمه می کند)
خوشا عشقی که پایانش حسین است
خوشا دردی که درمانش حسین است
(ژرژیک وارد می شود)
ژرژیک: سلام مرشد.
مرشد حسین: سلام آقا ژرژیک نرفته ای؟!
ژورژیک: رفته بودم برگشتم.
مرشد حسین: خیره!
ژرژیک:راستش چند روزه یه سوالی تو ذهنم دور می زنه، ولی روم نمی شه بپرسم.
مرشد حسین: چرا؟
ژرژیک: می ترسم خنده دار باشه.
مرشد حسین: پرسیدن که عیب نیست پسرجان.
ژرژیک: می خواستم بدونم ممکنه عزادار برگزیده امام حسین یه مسیحی باشه؟
مرشد حسین: از تو که پدر خدابیامرزت شفا یافته آستان حضرت عباس بود این حرف بعیده! مگه داستان وهب نصرانی رو نشنیده ای؟
ژرژیک: نه
مرشد حسین: (در میان یکی از غرفه های بهشت تمثالی را نشان می دهد).
این تمثالی که تو این غرفه می بینی، وهب نصرانیه که با مادر و عروسش اومدند کربلا به یاری امام حسین. روز عاشورا در رکاب اون حضرت جنگ نمایانی کرد، تعزیه اش خیلی دیدنیه. کربلایی هاشم؟ (کربلایی هاشم از اتاقش بیرون می آید.)
کربلایی هاشم: بله مرشد؟
مرشد حسین: نسخه تعزیه وهب رو داری؟
کربلایی هاشم: هر نسخه ای بخواین داریم آقا.
مرشد حسین: می شه خواهش کنم یه شب گوشه وهب رو بخونین تا این آقا ژرژیک ببینه.
کربلایی هاشم: اطاعت می شه آقا.
مرشد حسین: راضی شدی؟
ژرژیک: خیلی خیلی سپاسگزارم مرشد، محبت کردی. با اجازه. خداحافظ.
(از مرشد حسین و کربلایی هاشم خداحافظی می کند و بیرون می رود.)
مرشد حسین: خدا به همرات.
کربلایی هاشم: ارمنیه؟
مرشد حسین: عاشقه.
(کربلایی هاشم به اتاقش می رود. مرشد حسین پای پرده می نشیند و زمزمه می کند.)
مرشد حسین:
از خیمگه بیرون بیا، با چشم تر لیلا
ای بی پسر لیلا
آرام جانت می رود، اکنون سفر لیلا
ای خون جگر لیلا
شیری که دادی از وفا، مادر حلالم کن
ترک وصالم کن
دائم نخفتی بهر من، شب تا سحر لیلا
ای بی پسر لیلا
(گیتی به اتاق خود رفته با یک قوری چای بیرون می آید و به طرف مرشد حسین می رود، اما در نزدیکی او نشسته گریه می کند. مرشد حسین متوجه گریه گیتی می شود و به خود می آید.)
مرشد حسین: تویی خواهر؟
گیتی: شرمنده قصد نداشتم مزاحمت ایجا کنم، براتون چایی آورده بودم اونقدر راز و نیاز و سوزوگدازتون دلنشین بود که روم نشد صداتون بزنم.
مرشد حسین: دستت درد نکنه، این وقت شب راضی به زحمت نبودم.
گیتی: من هر شب پابه پای شما بیدار می شینم خیلی دلم می خواست از نزدیک زمزمه هاتون را بشنوم. شب های قبل به خودم اجازه نمی دادم بیام نزدیک. گرفتارم مرشد.
مرشد حسین: خدا ارحم الراحمینه خواهر.
گیتی: بچه ام مریضه. اومدم دست به دامنت شم تا شفاش را از امام حسین برام بگیری.
مرشد حسین: من چیکاره ام خواهر، چنگ بزن دامن پربرکت خودش رو بگیر.
(کربلایی هاشم سرک می کشد و گفتگوی گیتی با مرشد حسین را مخفیانه تماشا می کند.)
گیتی: آخه؟
مرشد حسین: آخه نداره. دریای کرمه.
گیتی: آخه من زرتشتی ام.
مرشد حسین: باش، امام حسین به همه ابنای بشر نظر رحمت داره هر کی اهل خیره می تونه چشم امید داشته باشه. مریضی بچه ات چی هست؟
گیتی: کلیه اش، هفته ای دو دفعه دیالیز می شه اسارت شوهرم، کمبود درآمد و بیماری این بچه امانم رو بریده.
مرشد حسین: کس و کاری نداری مگه کمکت کنه؟
گیتی: صحبت از یه قرون دو زار که نیست، به کی بگم پدر و مادرم هم فوت کرده ان. هر کی یه جور گرفتاره.
مرشد حسین: نمیشه که همین جوری دست رو دست گذاشت، ممکنه خدای نخواسته بچه از بین بره.
گیتی: همین کار رو سخت کرده. گرسنگی رو می شه یه جور تحمل کرد، اما این مریضی پرخرج پایه های ایمانم رو داره سست می کنه.
مرشد حسین: توکل داشته باش.
گیتی: یکی پیدا شده که حاضره خرج عمل بچه رو بده منتها...
مرشد حسین: پس معطل چی هستی!
گیتی: این نامه رو ملاحظه کنیم. توش نوشته به شرطی که در خفا با من سروسری داشته باشی حاضرم خرج عمل بچه ات رو بدم.
مرشد حسین: کی هست؟
گیتی: یه حدس هایی زده ام، ولی مطمئن نیستم نمی شه گناه کسی رو شست، من سعی می کنم جدیش نگیرم.
البته اگه رو قولش باشه و از سر هوا و هوس سراغ من نیومده باشه مرشد، اگه دعا نکنی، اگه شفای بچه ام رو از امام حسین نگیری من چاره ای جز تسلیم به غیر و خیانت به شوهرم ندارم.
مرشد حسین: ناامید شیطونه.
گیتی: نجات بچه ای در گرو نابودی خودمه، می خوام خودم رو نفروشم می ترسم بچه ام جلوی چشام پرپر بزنه. می خوام بچه ام رو نجات بدم باید خودم رو غرق کنم. اونم تو چی معلوم نیست، آب زلال یا لجن، هر چند فرقی نمی کنه غریق غریقه، خواه تو لجن خفه شه، خواه تو آب!
مرشد حسین: ان شاالله تا عاشورا برای شفای مریضت یه فرجی می شه.
گیتی: سر دوراهی گیر کرده ام مرشد. از هر طرف برم نابودیه. واسه همینه که اومده ام در خونه امام حسین، شفاعت کن، نجاتم بده، نذار به عذاب جهنم گرفتار شم. انتخاب سختیه مرشد، چشمم که به اون طفل معصوم می افته دلم کباب می شه. خدا می دونه هر بار که مجبورم ببرم دیالیز و برگردونم چه شکنجه ای اون می کشه و چه رنجی من می برم؛ حالا خرجش به کنار، اگه شوهر نداشتم این کار رو می کردم، می تونم طلاق غیابی بگیرم، اما هر چه فکر می کنم دلم رضا نمی ده، سزاوار نیست که شوهرم تو سیاه چال های دشمن اسیر باشه و من اینجا بهش خیانت کنم. اومد و برگشت، با چه رویی تو چشماش نگاه کنم، اصلاً چه جوری تو خونه اش بمونم، موقع رفتن بهش قول دادم منتظرش بمونم تا با افتخار برگرده، شب و روز دارم با یادش زندگی می کنم.
مرشد حسین: این همه صبر و مقاومت برای حفظ عفت و آبرو خیلی قابل تحسینه. مولا و آقای ما هم سخاوتمندتر از اونه که گدای در خونه اش رو ناامید برگردونه. اگه لازم باشه آّروم رو گرو می ذارم خونه به خونه در می زنم و واست کمک جمع می کنم. اما می دونم اربابم امام حسین هیچ راضی نمیشه این پیر غلام دست خالی برگرده.
گفتنی است، چاپ نخست نمایشنامه «این غرفه از بهشت» در یک هزار نسخه و با قیمت یک هزار و 700 تومان به تازگی از سوی انتشارت «امیرکبیر» متشر شده است.
پایان پیام/
نظر شما