یک روز با کنگره، صدها روایت

گیلانی‌ها مردمانی از جنس صلح هستند که گاهی مانند میرزا کوچک بزرگ میشوند به وسعت ایران تا از سرزمین کهن خود محافظت کنند و گاه فرسنگ‌ها دورتر می‌روند تا در مرزهای جنوب غرب کشور بیشترین جان فدا را برای ایران عزیز به ثبت برسانند و گاهی بیرون مرزها میجنگند که جنگ به قاموسشان نچسبد...

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان، نوشین کریمی
مردم دیار گیل و دیلم مردمانی خونگرم و زحمتکش و قدرشناس هستند.
همانقدر که باران را دوست دارند، خاک را دوست دارند و همانقدر خورشید را.
مردم گیلان سرشتشان عطر خاک باران خورده و یا نان از تنور در آمده است، همانقدر عمیق و دلچسب.

شیرینی لهجه و گویش و زبانشان فراتر از هر فرهنگی است که دیده و شنیده و خوانده ام.

آستین های تا آرنج بالا رفته و ساق پای تا زانو گل آلوده اش عمیق تر از خمیازه موج های دریای خزر است. حتی گیس بانوان نجیب گیلانی زیر آن لچک های سفید (سَردَوَد و کول دَوَد) آسمانی آبی بالای جنگل های هیرکانی است...

یک روز با کنگره، صدها روایت

مردمانی که نبض شادی و سر خوشی و دلبری هستند اما گاهی چنان به خروش می آیند که رعد به پایش نمیرسد.


مردمانی از جنس صلح گاهی مانند میرزا کوچک بزرگ میشوند به وسعت ایران تا از سرزمین کهن خود محافظت کنند و گاه فرسنگ ها دورتر می روند تا در مرزهای جنوب غرب کشور بیشترین جان فدا را برای ایران عزیز به ثبت برسانند.

حالا گیلان عزیز، که چندماهی با پیر و جوان پای کارش، جهادی ایستادند تا پرچم دومین کنگره هشت هزار شهید استان را بر فراز غرور ملی برافرازند، یکبار دیگر اثبات کرد شیرمردان غیرت و حماسه، بسیار دارد.

روزها و شب هایی که نگاه به ساعت معنایی نداشت و فقط کار بود و کار بود و کار. اینروزها که گرمای شرجی گیلان تن هر تنومندی را آب میکند، عرق مثل آب روان روی لباس های خاکی جهادگران سر میخورد و تک تک عزیزان بی ادعا و بی توقع یک دل و یک جان تلاش کردند تا فضا را برای مهمانی بزرگ کنگره فراهم کنند.

گاهی تشنگی، گاهی خستگی و گاهی فرصت عقب انداختن یک ثانیه را نداد و ماندند بر عهدی که بسته بودند، با خودشان، با هر شهیدی که میشناختند، با هر نیت و نیازی که آمده بودند... د.

و معنای جهاد چقدر قشنگ در قامت دلیر مردان هنرمند و صبور کشورم که پای کار آمدند تا به نام شرف و شهادت، قدمی برای شهدا بردارند، نشسته است. چون قرار بود نام هشت هزار شهید در این کنگره طنین انداز باشد.

یک روز با کنگره، صدها روایت


تک تک غرفه ها با هدف چیده شدند، نمایی از شالیزارهای گیلان. پرورش کرم ابریشم، و چایی که از محصولات اصلی این خطه هستش.  ۴۰ غرفه که یکی را با نمونه ماهی های دریای خزر، یکی را با خوشه های طلایی برنج، یکی را با مجلات علوم و تحقیقات، یکی را با کتاب های فرهنگ و ادب، یکی را با رسانه و یکی را با ضرب زورخانه ای و رقص پهلوانانش و یکی را با پشتیبانی بانوانش در جبهه و جنگ، حتی نمایش پشتیبانی مردم گیلان با اعزام ۱۵۱۳ کامیون به جبهه های جنگ و حالا با ۱۵۱۳ کاروان خودرویی با شعار «خدمت بی منت به محرومان» ... پر کرده اند تا جای خالی نهادی، ارگانی، جامعه ای که قول داده اند خادمین این ملت بزرگ باشند، احساس نشود.

همه این ها در دل باغ موزه دفاع مقدس طراحی شده است، باغ موزه ای که سال هاست جای خالی اش چشم انتظاری مردمان شهید پرورش را پرتوقع کرده اما حالا تا چشم کار میکند یک نماد و یک تصویر و یک صحنه از جنگ در این مجموعه بازسازی شده تا به جلوه های عاشقی این سرزمین برسیم.

یک روز با کنگره، صدها روایت

راه می روم و با خودم می گویم اینجا به قول حاج قاسم «بوی دیگری استشمام میشود، انگار اینجا شهدا حضور دارند». به راستی که «شهید» معنای کامل ایثار است در لابه لای روزمرگی ها و وابستگی ها و خودخواهی ها.
و چقدر مردم سرزمینم از این شهدا خاطره دارند. از هشت سال جنگ تحمیلی، از مدافعان حرم، از مدافعان سلامت، از مدافعان امنیت و همین چند وقت پیش از شهدای جنگ ۱۲روزه...

اصلا گیلان را با شهدایش می شناسند با شهید «اسلم دیلمی» که یار امام حسین (ع) بود در میدان کربلا، از میرزا کوچک که سر از تن یخ زده اش بریدند، از «املاکی» که ماسکش را داد به رزمنده شیمیایی شده و خودش پر کشید تا قلب آسمان، گیلان را با شهید «سیرت نیا» می شناسند همانی که مادرش گرچه نشسته آمد به افتتاحیه این کنگره اما ما را سر بلند کرد که هنوز شیرزنان سرزمینمان با افتخار از تقدیم شدن فرزندانشان برای وطن حرف میزنند...

یک روز با کنگره، صدها روایت
حالا گیلان را حتی با نخبه شهیدش میشناسند، شهید دکتر «صدیقی صابر» دانشمند هسته‌ای ایران که با ۱۲ نفر از اعضای خانواده اش با هم قربانی خشم اسرائیل جنایتکار شدند... د.

یاد شعرهای «آهنگران» می‌افتم که در جبهه ها میخواند «در باغ شهادت باز باز است» و چقدر این درها راه سعادت را درست نشان حلال زادگی این مردمان، داده اند.

یک روز با کنگره، صدها روایت

یک روز با کنگره، صدها روایت

یک روز با کنگره، صدها روایت

یکی از قشنگترین لحظات ثبت و ضبط تصاویر دیدار با خانواده شهدا همین بوسیدن پیشانی پدر و یا گوشه چادر مادر شهید توسط مسئولین است.

مسئولینی قدرشناس و قدردان از جنس همان هایی که داوطلب شدند و رفتند و تا آخرین قطره خونشان ایستادند و شربت شهادت را نوش جان کردند نه آنان که تظاهر به رفتن کردند و برگشتند و ماندند و حالا خون ملت را درون شیشه میکنند.

خیلی فرق است بین کسی که بی تکبر زانو بزند جلوی پای مادر شهیدی که جگر گوشه اش را بدرقه کرد تا خط مقدم جهاد و بعدش فقط برایش چند استخوان و پلاک بیاوری یا پیکری خونین، بی سر، بی دست، بی کفن و... تا کسی که صاف صاف سینه اش را می‌اندازد جلو و سرش را هم خم نمیکند تا شرمندگی یادش نیاید...

چقدر اینجا یاد حاج قاسم می افتم و آن اشک هایی که حلقه زده بودند توی چشم هایش وقتی در اولین کنگره شهدای گیلانی گفته بود «جلسه کم‌نظیری است. من کنگره‌های زیادی دیده‌ام. اما از این کنگره یک بوی دیگری استشمام می‌شود. انگار شهدا حضور دارند و بوی عطرشان استشمام می‌شود. اداره یک جلسه توسط یادگاران شهید فضای جلسه را عطرآگین کرد»

فضای کنگره را که می بینم دلم قرص میشود به آداب و ادب مردمانم. بزرگ ترها دارند به کوچک ترها تاریخ را یادآوری می کنند، از اروند می گویند و می روند تا ساخت موشک های داخلی.... از خاکریز  می گذریم و میرسیم به معبرهای شعر و شعور و حماسه. از تولید داخلی و خودباوری تا خودکفایی.

یک روز با کنگره، صدها روایت


صدایی آهنگران و شهید آوینی نوستالژی ترین صدای اینجاست اما خیلی از نوجوانان و جوانان امروزی هم این صداها را می شناسند. صدای شلیک و انفجار و دود غلیظی در آسمان نمایشگاه میکشاندم به سمت دیگر...  میرسم به جمعیت چند هزار نفری که نشسته اند پای نمایش «از تبار باران».... 

نمایشی که از داستان هبوط آدم شروع میشود و به شخصیت های مهم دینی ما اشاره میکند. سپس به اتفاق های حماسی بومی خطه گیلان می پردازد، از میرزا کوچک میگوید و میرسد به دوران دفاع مقدس و پشتیبانی مردم غیور این دیار و اعزام ۱۵۱۳ کامیون کمک های پشتیبانی که توسط آیت الله احسان بخش به جبهه داشتیم.
اشاره می کند به شهادت استاندار شهید گیلان انصاری و معاونش مهندس نورانی...

نقطه قابل توجه دیگر برای من داستان حاج جوشن،   پیرمرد شیرین زبان گیلک از رزمندگان  دفاع مقدس است که با لحن شیوای گیلانی اش وقتی خارجی ها آمده بودند تا گزارشی از وضعیت رزمندگان ما بگیرند و دشمن از فضای جنگی و شرایط رزمندگان سوء استفاده و تبلیغات منفی ایجاد کند گفته بود «موقع پذیرایی سنگ تمام میزاریم و پلا کباب به آنها می دهیم تا دشمن فکر نکند رزمندگان ما غذا ندارند و گرسنه هستند...»
آزادی اسرا را دیدیم و درگیری با منافقین و رسیدیم به داعش و مدافعان حرم و ...

یک روز با کنگره، صدها روایت

یک روز با کنگره، صدها روایت


با اینکه ساعت از ۱۱ شب گذشته اما در چهره ها رضایتمندی دیده میشود، هر کس از بخشی از نمایش بیشتر لذت برده دارد در مورد آن با هیجان  حرف میزند. لابه لای جمعیت صدای ترک و کرد و بلوچ را هم می شنوم.
گیلان استان مسافرخیزی است و چه سعادتی داشته که مهمانانی دارد که ارج گذاشتند و در این کنگره شرکت کردند. من هم امیدوارم با قدممان و قلممان شرمنده شهدا و خانواده هابشان نباشیم.

 

کد خبر 1836543

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha