رویای خاموش در شهرک‌های جاسک/جایی که برق، زندگی را متوقف کرده است

در حاشیه شهر جاسک، جایی که نسیم خنک دریای عمان با آفتاب تیز جنوب در هم می‌آمیزد، شهرک‌های جدیدی سر برآورده‌اند؛ شهرک‌هایی که قرار بود پناهگاه امید و آرزوی خانواده‌هایی باشد که سال‌ها برای یک سقف بالای سرشان جنگیده‌اند. اما در شهرک مسکن فرهنگیان، پشت بیمارستان خاتم‌الانبیا، این رویاها زیر سایه سنگین نبود برق، به خاموشی گراییده‌اند.

خبرگزاری شبستان-هرمزگان، مصیب رجایی؛ اینجا، داستان مردمی است که خانه ساخته‌اند، اما نمی‌توانند در آن زندگی کنند؛ داستان قلب‌هایی که هنوز امیدوارند، اما از انتظار خسته‌اند.

محمد، معلم میانسالی با موهای جوگندمی و چشمانی پر از داستان، مقابل خانه‌اش ایستاده است. خانه‌ای که با دست‌های خودش، با پس‌انداز سال‌ها تدریس و وام‌هایی که کمرش را خم کرده، ساخته شده. دیوارهای بتنی، پنجره‌های آماده نصب و سقفی که قرار بود پناهگاه و مأمن خانواده‌اش باشد، حالا در سکوت غم‌انگیزی فرو رفته‌اند.

فقط ۲۰۰ متر، محمد با صدایی که لرزش خفیفی در آن موج می‌زند، می‌گوید. ۲۰۰ متر تا شبکه برق فاصله دارم. همین ۲۰۰ متر، رویامو زندانی کرده.

در اطراف، چند خانه نیمه‌تمام دیگر مثل مجسمه‌های متروک در شهرک پراکنده‌اند. زمین‌ها قطعه‌بندی شده، صاحب دارند، اما بدون برق، انگار روح زندگی در این شهرک جریان ندارد.

رویای خاموش در شهرک‌های جاسک/جایی که برق، زندگی را متوقف کرده است

محمد دستش را روی دیوار خانه می‌کشد و می‌گوید: هر آجر این خونه، یه قصه‌ست. قصه شب‌بیداری‌ها، قصه قرض، قصه امید. اما حالا، بدون برق، این خونه فقط یه پوسته‌ست.

پاسخی که قلب را می‌فشارد

محمد بارها با کوله‌باری از امید به اداره برق جاسک رفته، اما هر بار با پاسخی سرد و تکراری برگشته: خودتون باید هزینه شبکه برق رو بدید.

برای معلمی که تمام دارایی‌اش را در این دیوارها گذاشته، این پاسخ مثل خنجری است که به قلب آرزوهایش فرو می‌رود.

 «من معلمم»، با بغضی که سعی می‌کند پنهانش کند، می‌گوید. از کجا بیارم؟ مگه وظیفه اونا نیست که برق رو بیارن؟

رویای خاموش در شهرک‌های جاسک/جایی که برق، زندگی را متوقف کرده است

این درد، فقط درد محمد نیست. در شهرک، همسایه‌ها هم قصه‌های مشابهی دارند.

فاطمه، زنی جوان که با شوهرش زمینی در شهرک خریده، با چشمان پراشک می‌گوید: ما فکر می‌کردیم اینجا قراره خونه‌مون باشه، جایی که بچه‌مون بزرگ بشه. اما حالا، نه برق داریم، نه امیدی. انگار ما رو تو این شهرک فراموش کردن.

شهرکی که در سکوت فریاد می‌زند

شهرک مسکن فرهنگیان و شهرک پشت بیمارستان خاتم‌الانبیا، قرار بود نماد توسعه جاسک باشند؛ جایی که خانواده‌ها زندگی جدیدی را آغاز کنند و شهر جان تازه‌ای بگیرد. اما حالا، این شهرک‌ها به دلیل نبود زیرساخت‌های اولیه، به‌ویژه برق، به خواب عمیقی فرو رفته‌اند.

دیوارهای نیمه‌کاره، مثل بوم‌های ناتمام یک نقاش، حکایت از رویاهایی دارند که در میانه راه متوقف شده‌اند.

رویای خاموش در شهرک‌های جاسک/جایی که برق، زندگی را متوقف کرده است

یکی از ساکنان محلی، که نخواست نامش فاش شود، با حسرتی عمیق می‌گوید: ما زمین رو قانونی خریدیم، خونه ساختیم، اما حالا انگار تو یه جزیره متروک گیر کردیم. برق نیست، زندگی نیست.

نبود هماهنگی میان اداره برق، شهرداری و دیگر نهادهای مسئول، این شهرک‌ها را به حاشیه رانده است.

چرا باید شهروندانی که هزینه زمین و ساخت‌وساز را پرداخته‌اند، بار مالی زیرساخت‌هایی را به دوش بکشند که وظیفه دولت است؟

فریاد امید در دل ناامیدی

وقتی با ساکنان شهرک حرف می‌زنی، ترکیبی از خشم، ناامیدی و امید به گوش می‌رسد.

 فاطمه، که حالا دست کودک خردسالش را گرفته، می‌گوید: هر شب به پسرم قول می‌دم که به‌زودی تو خونه خودمون می‌خوابیم. اما بدون برق، این قول فقط یه دروغه.

رویای خاموش در شهرک‌های جاسک/جایی که برق، زندگی را متوقف کرده است

محمد اما هنوز تسلیم نشده. او به افق نگاه می‌کند و می‌گوید: من هنوز باور دارم که این شهرک یه روز زنده می‌شه. فقط کافیه یکی صدامونو بشنوه.

نیاز به یک جرقه برای زندگی

ساسان برجعلی، مدیر اداره برق جاسک به خبرنگار شبستان می گوید: براساس ضوابط اگر فاصله متقاضی از شبکه برق بیش از ۵۰ متر باشد هزینه کامل اجرای تاسیسات بر عهده تقاضا کننده است؛ در حالی که فاصله مجتمع فرهنگیان بیش از ۲۰۰ متر است.

اداره برق جاسک و دیگر نهادهای مسئول باید این فریادها را بشنوند که تأمین برق برای این شهرک‌ها، نه‌تنها وظیفه قانونی آنهاست، بلکه کلید شکوفایی جاسک است.

بدون زیرساخت‌های اساسی، این شهرک‌ها نه‌تنها به خانه‌ای برای ساکنان تبدیل نمی‌شوند، بلکه به نمادی از وعده‌های عمل‌نشده و رویاهای شکسته بدل خواهند شد.

رویای خاموش در شهرک‌های جاسک/جایی که برق، زندگی را متوقف کرده است

آیا وقت آن نیست که مسئولان با تخصیص بودجه و هماهنگی بیشتر، جرقه‌ای برای زندگی در این شهرک‌ها بزنند؟

محمد در آخرین لحظه، با لبخندی که هنوز شعله امید در آن روشن است، می‌گوید: من هنوز منتظرم. منتظر روزی که چراغ خونه‌م روشن بشه و صدای خنده بچه‌هام توش بپیچه.

این امید، شاید تنها سرمایه‌ای باشد که هنوز در شهرک‌های خاموش جاسک زنده مانده است. آیا این چراغ، روزی روشن خواهد شد؟

کد خبر 1836421

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha