به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان، نوشین کریمی: چند سالی است در آستانه فرا رسیدن سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص)، سالروز شهادت امام حسن مجتبی(ع) و سالروز شهادت امام علیبنموسی الرضا(ع) موکب های مختلفی در مسیر مشهد مقدس و سطح شهر، برای خدماترسانی برپا می شوند.
نه تنها مشهدی ها، بلکه همه دلدادگان حریم عشق به پیشواز قدم های زائرانی می روند که مانند باران می بارند بر مسیر غربتی که غریب را شاه ایران کرد.

موکبهای مختلف مردمی که پناه می شوند مانند ضامن آهو برای اسکان و پذیرایی و رساندن سایر خدمات فرهنگی به زائرینی که به آغوش امن ثامن الحجج پناهنده شده اند، چون میدانند آقای ما غریب نواز است.
با نگاه به این موکب ها می بینیم که بخشی ازین قبول زحمت ها بر دوش اعضای کانون های فرهنگی هنری مساجد است.
بچه مسجدی هایی که همیشه پای کار هستند و خدمت رسانی به زائرین امام مهربانی ها را با دل و جانشان انجام میدهند.

گاهی خدمت به زائرین پیاده حرم امام رضا(ع) همان قدر دلچسب است که دادن یک لیوان آب به زائرین اربعین حسینی.
همزمان با ورود زائرین پیاده به مشهد مقدس، جاده های منتهی به مشهد را می بینید که مملو از مواکب و ایستگاههای صلواتی هستند که در این میان، ۴۰ کانون فرهنگی از مساجد مشهد نیز با برپایی موکب و ایستگاههای پذیرایی، سهمی پررنگ در این میزبانی بر عهده گرفته اند.
در راه، موکب مسجد امام حسن مجتبی(ع) کانون فرهنگی آزادگان مشهد را در جاده چناران، موکب محبان امام رضا(ع) کانون شهید ال محمد در پارک بهمن سبزوار و موکب کانون امام رضا(ع) شهرستان گناباد را می شود دید، و وضعیت مواکب را که روبراه هستند و تنوع خدماتی که قابل توجه است.

در موکبی بین راهی، اجرای گروههای سرود کانون های فرهنگی هنری مساجد در دهه آخر صفر، در سرزمین خورشید دیده می شود، که صدای رضا رضا گفتنشان قند توی دلمان آب میکند.
گروه های سرود کانون های حضرت معصومه(س)، شهدای سرغایه، شهید بابا نظر، قائمیه، شهدای محله مهرآباد کلی زحمت کشیده اند تا خودشان را به این موکب ها و میزبانی از زائران برسانند و برای لحظه ای غبار خستگی از دل بزدایند اگر اهل سفر باشی...

تشنه یک استکان چایی میشوی تا در چایخانه حرم سیرابت کنند، برایت لقمه بگیرند با ذکر سلام و صلوات، یا کفش هایت را واکس بزنند که خاک نشسته در راه فرو بریزد پیش آقایی میزبان، و چقدر جای «باران» خالیست در رد پای من برای رسیدن به پنجره فولاد، برای چشم هایم که کبوتران دور گنبد طلایی اش را برای طواف صدا بزنم و شعر «رضا نیکوکار» را زمزه کنم؛
زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم میرسی؟
گرچه آهو نیستم، اما پر از دلتنگیم
ضامن چشمان آهوها، به دادم میرسی؟
از کبوترها که می پرسم نشانم میدهند
گنبد و گلدسته هایت را، به دادم میرسی
ماهی افتاده بر آبم، لبالب تشنگی
پهنه آبی ترین دریا، به دادم میرسی؟
ماه نورانی شب های سیاه عمر من
ماه من، ای ماه من، آیا به دادم میرسی
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا، به دادم میرسی؟
بازهم مشهد، مسافرها، هیاهوی حرم
یک نفر فریاد زد: آقا به دادم میرسی؟



نظر شما