عطر ایثار و فداکاری؛ روایت مادرانه از شهید یاسر اکبرزاده

در کوچه‌های خاکی کودکی، بین خنده‌ها و بازی‌های ساده، او آرام آرام مسیر زندگی‌اش را با عشق به وطن و مردم می‌آمیخت. یاسر اکبرزاده، جوانی که هنوز طعم نوجوانی را چشیده بود، راهی را انتخاب کرد که هیچ ترسی از دشواری‌ها و سختی‌ها در آن نبود؛ راهی که در نهایت به شهادت ختم شد و حالا مادر شهید با صدایی پر از بغض و افتخار، خاطرات شیرین و سختی‌های فرزندش را روایت می‌کند؛ لحظاتی که عطر ایثار و فداکاری در آن موج می‌زند و هر گوشه‌اش یادآور رشادت و عشق بی‌پایان یک جوان به ارزش‌ها و وطن است.

خبرگزاری شبستان-خراسان جنوبی؛ زینب روحانی مقدم-شهادت، نقطه اوج ایثار و وفاداری به ارزش‌هاست و هر شهیدی، قصه‌ای از شجاعت، فداکاری و عشق به وطن و دین در دل خود دارد.

اما روایت این مسیر، تنها از زبان خود شهید نیست که معنا پیدا می‌کند؛ مادران، پدران و خانواده‌های آنان، شاهدان صادق و نگهبانان خاطرات‌اند که با هر واژه‌شان، تصویری زنده از زندگی شهید و ارزش‌های او به نسل امروز منتقل می‌کنند.

مادر شهید یاسر اکبرزاده، با چشمانی پر از یاد و خاطره، از روزهایی سخن می‌گوید که فرزندش را در آغوش گرفته و از کودکی او مراقبت کرده است، از همان روزهایی که به واسطه مهربانی و پاکی‌اش در دل اطرافیان جا باز کرده بود و آرامش خانه را با لبخند و رفتارش پر می‌کرد.

او خاطراتی از لحظات شیرین کودکی، تلاش‌های نوجوانی و مسیر پرچالش جوانی یاسر به یاد می‌آورد و با همان صمیمیت مادرانه، از انتخاب راه دشوار و شهادت فرزندش سخن می‌گوید؛ راهی که نه تنها خستگی و درد را بر او تحمیل نکرد، بلکه رضایت قلبی و آرامش روحی او را به همراه آورد.

این روایت، فرصتی است تا مخاطب بیش از هر چیز، با چهره‌ای انسانی، صادق و ساده از زندگی شهید آشنا شود و معنای واقعی ایثار و فداکاری را درک کند. 

*از شهادت فرزندم راضی‌ام و به مقام او افتخار می‌کنم

فاطمه میابادی مادر شهید یاسر اکبرزاده در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان با بیان خاطرات و ویژگی‌های شخصیتی فرزندش گفت: تولد واقعی شهید یاسر اکبرزاده سال ۱۳۶۰ بود و تولد شناسنامه‌ای او سال ۱۳۶۳ ثبت شده است. او از همان کودکی فردی باهوش، مهربان، فداکار، با ادب و بااخلاق بود و توجه اجتماعی خاصی داشت.

عطر ایثار و فداکاری؛ روایت مادرانه از شهید یاسر اکبرزاده

*خاطرات شجاعت و تواضع شهید از کودکی

وی افزود: یکی از خاطراتی که همواره در ذهنم مانده، زمانی بود که یکی از بچه‌های همسایه در زیرزمینی پر از پشم و بنزین آتش روشن کرده بود و بزرگ‌ترها جرأت ورود نداشتند، اما یاسر که تنها در کلاس چهارم دبستان بود و ۱۱ سال بیشتر نداشت، با شجاعت وارد شد و آن کودک را نجات داد. وقتی از او پرسیدم چرا این کار خطرناک را انجام دادی، گفت: «مادر، هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد و دلم برای آن بچه سوخت، اگر آنجا منفجر می‌شد چه می‌شد؟»

مادر شهید ادامه داد: یاسر هیچ‌وقت علاقه‌ای نداشت خودنمایی کند. یادم هست وقتی برایش لباس عید خریده بودم، نمی‌خواست با لباس نو به مدرسه برود تا مبادا همکلاسی‌هایش که توان مالی کمتری دارند، احساس ناراحتی کنند. حتی یک‌بار دیدم کفش نو و لباس نو را خاکی کرد و گفت نمی‌خواهد دوستانش فکر کنند او وضع بهتری دارد.

*علاقه به کمک به دیگران و انتخاب نیروی انتظامی

وی گفت: یاسر از همان کودکی علاقه زیادی به کمک کردن به دیگران داشت. همیشه با خوشحالی به من می‌گفت که به مادر شهید فرهادی کمک کرده تا خریدهایش را به خانه ببرد. حتی در سه‌سالگی مدام می‌گفت: «می‌خواهم جیپ بخرم و تفنگ بگیرم و قاچاقچی‌ها را بکشم.» این روحیه از همان کودکی در او بود که می‌خواست با افراد شرور مبارزه کند.

مادر شهید بیان کرد: مثل همه جوان‌ها، او هم دوست داشت شغلی داشته باشد و درآمدی کسب کند، اما هدفش دفاع از مظلومان بود. به همین خاطر نیروی انتظامی را انتخاب کرد. با وجود اینکه کار دفتری به او پیشنهاد شد، نپذیرفت و گفت می‌خواهد در جایی باشد که مفیدتر باشد. به همین دلیل وارد یگان ویژه نیروی انتظامی در کاشمر شد. یاسر ورزشکار و نیرومند بود و ورزش کیوکوشین انجام می‌داد و روحیه‌ای پرنشاط داشت.

*آخرین گفت‌وگو و رضایت مادر

وی افزود: یاسر هیچ‌وقت از خطرات و مشکلات مأموریت‌هایش چیزی به من نمی‌گفت، چون نگران بود من ناراحت شوم. تنها دغدغه‌اش این بود که مبادا روزی خبر شهادتش مرا آزرده کند.

میابادی گفت: آخرین باری که به خانه آمد، لباس‌های نظامی‌اش را برای دوخت نزد من آورد. وقتی مشغول دوختن بودم، نشست مقابلم و با تردید پرسید: «مامان از من راضی هستی؟» من گفتم: «پسرم! مگر می‌شود از تو راضی نباشم؟» به محض شنیدن این حرف، اشک از چشمانش جاری شد و سجده شکر به جا آورد و گفت: «حالا اگر تیری به قلبم بخورد و شهید شوم، هیچ ترسی ندارم چون می‌دانم تو از من راضی هستی.»

*رضایت از شهادت و پیام مادر شهید به مردم

مادر شهید اکبرزاده اظهار داشت: شهادت جایگاهی است که هر کسی لیاقت آن را ندارد، مگر اینکه خدا او را انتخاب کند. بزرگان دین و حتی امام خمینی (ره) همیشه آرزوی شهادت داشتند. وقتی در قرآن می‌خوانیم که شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند، من هم خوشحال و راضی‌ام که پسرم به این مقام رسید و امیدوارم در روز قیامت شامل شفاعتش شوم.

وی تأکید کرد: پسرم برای رضای خدا شهید شد، نه برای قدردانی مردم. اما انتظار ما از مردم این است که برای خودشان راه شهدا را ادامه دهند و حرمت خون شهدا را نگه دارند. جوانان باید مراقب باشند که فردای قیامت شرمنده شهدا نباشند و به آرمان‌های انقلاب پایبند بمانند.

مادر شهید در پایان گفت: دلتنگی‌هایم را با دعا، توسل و رفتن بر سر مزار فرزندم آرام می‌کنم. از خدا می‌خواهم همه ما و جوانان امت اسلام عاقبت‌به‌خیر شویم، دشمنان اسلام نابود شوند، مظلومان غزه نجات یابند و ظهور حضرت ولی‌عصر (عج) نزدیک گردد. من همیشه به پسرم می‌گویم: «یاسر جان! دلم برایت تنگ شده، اما از اینکه به شهادت رسیدی راضی‌ام. امیدوارم ما را هم شفاعت کنی.»

کد خبر 1834331

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha