خبرگزاری شبستان - مهدی رحمانیان| آنها نه عکسی از خود منتشر میکنند، نه نامشان را بر سردر موکبها مینویسند. ولی هربار که کاروانی به سمت کربلا حرکت میکند، در دل آن قافله کسانی هستند که با ویلچر، زائری را همراه خود بردهاند.
زائری که اگر نگاهش کنی، شاید گمان ببری که این مسیر برای او طیشدنی نیست. اما همین خیال، با دستان جوانانی که بینام، بیادعا، ویلچر را هل میدهند، نقش بر آب میشود.
مسیر نجف تا کربلا، جادهای ساده نیست. در گرمای عراق، با گردی که از زمین بلند میشود و ازدحامی که گاهی راه را تنگ میکند، طی چند ده کیلومتر با پای پیاده، کاری دشوار است؛ حال آنکه کسی را با خود ببری، آنهم روی ویلچر، نیاز به چیزی فراتر از توان جسم دارد؛ نیاز به دل دارد، دلِ آگاه، دلِ خادم.
شاید برای دیگران، این حرکت ساده باشد، اما برای آنها هر گام، ادای دینی است به راه حسین(ع)، به معنای اربعین.
از دل این حرکت بیادعا، اتفاقی بزرگتر نیز زاده شده است. رشد انسانها. شکوفایی درون. تجربهای که هم جسم زائر را به کربلا میبرد، هم دل خادم را جلا میدهد. آنها میدانند که مقصد تنها حرم نیست، مقصد آن نقطهایست که قلب با عشق تپیدن میگیرد؛ و چه مسیری بهتر از خدمت به زائری که پای رفتن ندارد؟
خادمان ویلچریها میدانند که بعضی زائران، هرچند زمینگیرند، اما پرواز را بهتر از دیگران بلدند. پس دست در دست آنها میگذارند، تا با هم، به سمت افق روشن کربلا روانه شوند.

بالهایی برای زیارت
هادی نصراللهی، فعال مسجدی شهرستان کازرون، از همان چهرههایی است که نامش با این خدمتِ بیهیاهو گره خورده است.
میگوید: «ما خودمان را خادمالحسین میدانیم، چه در قالب خیریه امام حسن مجتبی(ع)، چه موکب محبینالحسین(ع). فعالیتهایمان از نان روزانه برای نیازمندان تا تامین لباس برای زائران اربعین اولیها گسترده است؛ ولی آنچه برای ما روح دیگری دارد، موکب ویلچریهای اربعین است.»
چند سالی است که این گروه کوچک، با ارادهای بزرگ، زائرانی را که توان راه رفتن ندارند، روی ویلچر تا کربلا میبرند. نصراللهی توضیح میدهد که این طرح ابتدا با چند نفر شروع شد، اما حالا با افزایش داوطلبان، تیم آنها به بیش از ۶۰ نفر رسیده است: «امسال توانستیم تعداد بیشتری از افراد ناتوان و کهنسال را به کربلا ببریم. این اتفاق فقط با نیروی انسانی ممکن شد؛ جوانانی که داوطلب شدند تا با عشق، ویلچر زائران را از نجف تا کربلا حرکت دهند.»

ویلچریها، «بار» نیستند؛ «بال»اند
اما نکته قابل تأمل در این روایت، فلسفهایست که پشت این کار نهفته است. نصراللهی با نگاهی انسانی و متفاوت میگوید: «ما به این عزیزان نمیگوییم بار، میگوییم بال. اینها مسیر را برای ما باز میکنند. پرمان میدهند تا پرواز کنیم. اربعین برای ما رسیدن به مفهوم انسانیت و خدمت است.»
در مسیر آفتابی و داغ نجف تا کربلا، ویلچرها گاهی میان گلولای میمانند، گاهی در ازدحام راه بسته میشود. اما هیچکدام از اینها خادم را متوقف نمیکند. برای او، این مشقتها عین مسیر عشق است.
آنها تنها کاروانی نیستند که پا به راه حرم میشوند؛ حاملان عزتیاند که در میان زرق و برق رسانهها کمتر دیده میشود. در هیاهوی موکبهای عظیم و خدمات گسترده لجستیکی، این گروه کوچک یادآور روح نخستین زیارتهاست؛ وقتی «رفتن»، تنها با نیت و همت ممکن بود، نه امکانات.

از نذر نان تا نذر آموزش
در کنار این خدمت، موکب محبینالحسین، فعالیتهای دیگری هم دارد؛ از پخت نان روزانه برای نیازمندان محلی تا راهاندازی کلاسهای آموزش فنی برای اشتغالزایی. «نذر آموزش» عبارتی است که نصراللهی آن را جدی گرفته: «عدهای آمدند و گفتند ما بهجای نذر غذا، نذر آموزش داریم. جوانان را در موکب جمع کردیم، کار فنی یاد دادیم، حالا بعضیهایشان در بازار مشغولاند.»
آنچه از کازرون به سوی کربلا روانه میشود، تصویری است از خدمت خالصانه؛ از دستانی که ویلچر میرانند، اما دل میبرند. موکب ویلچریها، از آن دسته موکبهایی است که نه فقط زائرانش خاصاند، که خادمانش نیز در سکوتی پر معنا، مسیر را هموار میکنند.
این روایت شاید ساده به نظر برسد، اما در بطن خود، حکایتی عمیق از معنویت، فداکاری و تمدنسازی مردمی را به تصویر میکشد؛ تمدنی که سرمایهاش، انسانهایی با ارادههای بلند و دلهایی حسینی است.
نظر شما