به گزارش خبرنگار شبستان، بازار تهران هر روز پر از ازدحام هزاران رهگذری است که برای رفع نیاز و داد و ستد در آن قدم میگذارند اما در میان انسجام چهرهها و آدمهای رنگانگ در گوشهای دنج پیرمردی است که آشنای بازار و بازاریان است.
آقا سید پیرمرد 77 سالهای است که در یکی از دالانهای منتهی به مسجد امام خمینی (ره) در قلب بازار بساطی از نور دارد. بساط سید کلام خدا و لبانش مدام ذکر او را میگوید. 47 سال است که در این قسمت بازار قرآن هدیه میکند و روزی حلال کسب میکند.
شاید سید با قرآنفروشان دیگر فرق چندانی نداشته باشد اما او یک ویژگی دارد که از تمام قرآنفروشان متمایزش کرده است. چقدر وقتی به او نگاه میکنم نور خدا را میبینم، هنگامی که روزیاش را با دیگران قسمت میکند.
آقاسید درست سر اذان ظهر بساطش را به خدا میسپارد و خود را برای بجای آوردن خدمت بندگی به صفهای نماز جماعت مسجد امام میرساند، بعد از نماز راهی دیزیسرایی شده و دو دیزی به همراه چندین سنگک تازه از روزی صبحاش تهیه میکند و باز میگردد. چندین نفر در محل کسب منتظر او هستند، دیزیها که از راه رسید آماده است تا چندین و چند نفر با سید همسفره شده و سیر شوند.
آقاسید میگوید: روزی با خدا عهد کردم در روزی حلالام برکت عنایت کند من هم چند نفر دیگر را سیر کنم، حال بیش از 20 سال است که روزانه چندین نفر با من همسفره میشوند.
وی در مورد تعداد میهمانان سفره باز هر روز دیزیهایش میگوید: اصلا تعداد را نمیشمارم و حتی به چهره میهمانانم نگاه نمیکنم.
چندین نفر همسفره سید میشوند و هر روز او تعدادی هم لقمه برای میهمانان همیشگیاش کنار میگذارد، تا هر وقت که بیاید میدانند که ناهار آن روزشان را از نعمت پروردگار و از دستان سید بزرگوار خواهند گرفت.
آقاسید قرآن هم صحافی میکند و به آن عشق میورزد، هر پنجشنبه تا جمعهشب قرآن صحافی میکند و گاهی وقتها آنقدر آسمانی میشود که نمیداند در زمین چه میگذرد.
آقاسید از عشقاش به قرآن میگوید: نزدیک 47 سال است که پروردگار عالم این قرآن را به دست من داده است، اگر بد رفتار کرده بودم تا به حال خداوند آن را از من دریغ کرده بود، همین لطف خدا مرا بس که با قرآن باشم، کنم شکر یزدان پروردگار که هستم نامهبر داور دادگر.
او سه دختر و سه پسر دارد که در سایه قرآن اولاد صالح تربیت شدهاند و از زندگی و فرزنداناش راضی است. از زمانی که شهر و دیارش را ترک و به تهران آمده شغلاش همین بوده و وقتی از شغل قبلیاش میپرسم، میگوید: در روستا همه کار کردهام، زندگی من درست شبیه پیغمبران بوده، بوتهکنی، کشاورزی، حمامی و آسیابانی و ... .
گرچه سختی زندگی از چهرهاش پیداست اما میگوید همیشه از زندگی راضی و شاد بودهام و از این بابت شاکر و سپاسگزارم و تمام زندگی خود را مدیون قرآن هستم.
پایان پیام/
نظر شما