پیوند ابدی با نام امام حسین(ع) در عصرانه عرفه

شب عرفه، همیشه برای من به بوی عطر گلاب، نجوای دعا، و روشنی چراغ‌های مسجد محله‌مان، پنج تن آل عبا، گره خورده است. سال‌های کودکی، کنار مادرم، وقتی دستم را محکم در دستش می‌گرفت و با لبخندی آرام مرا بین جمعیت می‌نشاند، این حس را به من می‌داد که انگار وارد یک دنیای ویژه شده‌ام.

گروه دین و اندیشه، خبرگزاری شبستان، بزرگ‌ترها آرام اشک می‌ریختند و دعا می‌خواندند. بچه‌ها مثل من، با کنجکاوی به چهره‌های متفکر و گاهی اشک‌آلود نگاه می‌کردند.

پیوند ابدی با نام امام حسین(ع) در عصرانه عرفه

*مسجدی که دنیای من را ساخت

می‌دانستیم امروز فرق دارد، اما دلیلش را بعدها بهتر فهمیدیم. بین دعاها، صدای آقای معصومی، روحانی مهربان و خوش‌بیان مسجد، در مسجد می‌پیچید. او همیشه با صداقتی خاص حرف می‌زد و انگار حرف‌هایش مستقیم به دل می‌نشست.

آن روز، آقای معصومی از دعای عرفه گفت؛ از اینکه این دعا را امام حسین علیه‌السلام در صحرای عرفات زمزمه کردند تا راهی برای تقرب و بازگشت به خدا برای همه ما باز باشد. او توضیح داد: «بچه‌ها و بزرگ‌ترها، دعا فقط برای زمانی نیست که همه‌چیز خوب پیش می‌رود. عرفه، فرصتی است برای اینکه حتی اگر در سخت‌ترین گرفتاری‌های دنیا ماندیم، اگر حس کردیم در دام شیطان و دنیا اسیریم،  به دامن اهل‌بیت و خدا پناه ببریم.»

می‌گفت این دعا برای خودسازی است، فرصتی تا هر کسی، حتی کوچک‌ترین بچه‌ی مسجد، یاد بگیرد می‌شود در اوج مشکلات، دلی پاک‌تر ساخت. تاکید می‌کرد که امام حسین علیه‌السلام با زمزمه این دعا، به ما راه پناه بردن به خدا را نشان داده‌اند؛ تا بتونیم خودمون رو از اسارت گرفتاری‌ها و وسوسه‌ها نجات بدیم و در آغوش رحمت پروردگار آرامش پیدا کنیم.

حرف‌های او برای من، معنویت مراسم را صدچندان می‌کرد. شنیدن نام امام حسین و قصه عرفه، به دل کوچک من شجاعت و امید می‌داد که حتی بچه‌ها هم سهمی در این جمع نورانی دارند.شب عرفه‌ مسجد پنج تن آل عبا، با سخنان آقای معصومی، تلخی دنیا و سختی‌ها را کم‌رنگ می‌کرد و حتی حال و هوای کودکان رو رنگ روشنی از امید و معنویت می‌داد. یاد گرفته بودم همیشه حتی در سختی‌ها، می‌توانم دعا کنم، پناه ببرم به خدا و اهل‌بیت، و دلم را امیدوار نگه دارم؛ چیزی که امروز هم قدرش را می‌دانم.

*بر بال فرشته در ارض اقدس طوس

عصر یک روز بهاری، هوای مشهد دلنشین و سرشار از عطر گل و باران بود. هنوز خورشید به طور کامل غروب نکرده بود که قدم به صحن وسیع و باشکوه حرم امام رضا (ع) گذاشتم. موج جمعیت آرام‌آرام به سمت مسجد گوهرشاد و ایوان‌ها حرکت می‌کرد، و صدای همهمه و ذکر زیرلب هزاران نفر در گوشم می‌پیچید.

هیجان عجیبی داشتم؛ حس می‌کردم درمیان دریای آدم‌ها، جایی امن و ویژه پیدا کرده‌ام. مردم دسته‌دسته روی فرش‌های پهن‌شده نشسته بودند؛ برخی با قرآن، برخی با مفاتیح، و همه چشم به گنبد طلایی دوخته بودند. زمانی که دعا آغاز شد، آسمان آرام و نسیم بهاری همراه دست‌های مردم بالا رفت. تصویر هزاران دستِ رو به آسمان، صدای بغض‌آلود دعا و اشک‌هایی که فرو می‌ریخت، تمام صحن را به دریایی از نور و امید تبدیل کرده بود.

هر بار سخنران از عظمت دعای عرفه و قرائت امام حسین (ع) گفت، انگار دل‌ها بیشتر نرم می‌شد. هر جمله‌اش تلنگری بود که این لحظه‌ها بهترین فرصت برای گفت‌وگو با خداست؛ فرصتی تا هرکسی، چه نوجوان چه بزرگ‌تر، حرف‌های ناگفته و آرزوهایش را بی‌واسطه با خدا در میان بگذارد. او می‌گفت: «امام حسین (ع) در روز عرفه، این دعا را خواند تا به ما بیاموزد حتی اگر گرفتار سختی و دچار وسوسه شدیم، پناه بردن به خدا و اهل‌بیت راه نجات است.»

وسط آن جمعیت عظیم، حس می‌کردم دعاهایم گم نمی‌شود. شوق عجیبی داشتم؛ انگار عظمت حرم و حضور امام، حرف‌های دل من نوجوان را هم می‌بیند و می‌شنود. این فضای جمعی، برایم معنویت را واقعی و لمس‌شدنی کرد. از همان عصر بهاری، هروقت دعایی می‌خوانم یا دلی پُر از درد و آرزو دارم، یادم می‌آید چطور در حرم امام رضا (ع)، در کنار هزاران نفر، فهمیدم دعا یعنی امید، یعنی پناه بودن خدا؛ حتی برای نوجوانی که در میان هزاران نفر دست به دعا برداشته است.

نوجوانی من اینجا شکل گرفت، روی فرش های پهن شده حرم در یک عرفه دل انگیز که قلبم را به نام امام حسین(ع) پیوندی ابدی زد...

کد خبر 1821262

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha