به گزارش خبرگزاری شبستان از فارس، صبحهای بختگان، آرام و روشن است. صدای گنجشکها از میان دیوارهای گلی خانهها میگذرد و به حیاط مسجدی میرسد که حالا نه تنها خانه نمازگزاران که پناه مدادها و نقاشیهاست. در همین فضای بیتکلف، در همین کوچههای آفتابخورده، کودکانی نشستهاند، سرشان خم، دستشان پر از مدادهای رنگی. دارند نقاشی میکشند؛ اما نه برای مسابقه، نه برای نمره و نه حتی برای تزیین دیوار خانه.
آنها برای غزه نقاشی میکشند.
دختری کوچک، عروسکی بیچهره را نقاشی کرده و با چشمهایی جدی، در گوشه صفحه نوشته: «این دوست من بود، توی غزه...»
در مسجد، سکوتی آمیخته با صدای مدادرنگیها بر کاغذ جاریست. یکی خانهای کشیده با پنجرهای شکسته، یکی دستی را که از زیر آوار بیرون آمده، و یکی خورشیدی را که خجالتزده پشت ابر رفته است. دختری کوچک، عروسکی بیچهره را نقاشی کرده و با چشمهایی جدی، در گوشه صفحه نوشته: «این دوست من بود، توی غزه...»
کبوترهایی با پرهای سرخ، مدادرنگی به نوک گرفتهاند
اینجا پویش «کبوترهای سرخ» شکل گرفته؛ نه در اتاقهای رسمی که از دل دغدغههای تربیتی مربیانی که میخواهند مظلومدوستی را به نسل تازه بیاموزند، نه با سخنرانی و درسنامه، با سکوتی پر از معنا، با نقاشیهایی که بوی ایثار میدهند.

خانههای نصفه، نقاشیهای پر از سؤال
پویش «کبوترهای سرخ»، تلاشی است برای کاشتن بذر «دفاع از مظلوم» در دلهایی که هنوز پر از رؤیاست. مربیان مسجدی، خوب میدانند تربیت حقیقی با واژههای بزرگِ پرزرق و برق اتفاق نمیافتد؛ با نقاشیهای کودکانه اتفاق میافتد، وقتی کودکی، روی برگهاش خانهای را میکشد که نیمهاش آوار شده و گوشهای از آن دختری ایستاده با چشمهای پرسؤال.
بچهها نمیدانند «قطعنامه» یعنی چه، اما میدانند وقتی خانهای فرو میریزد، دل کسی شکسته است. نمیدانند «شورای امنیت» کجاست، اما میفهمند وقتی کودکی گریه میکند، باید کاری کرد.
قصه عروسکهای زیر آوار
مربیای که کنار کودکان نشسته، با لبخندی پر از اندوه، آهسته میگوید: «برای اینکه بچهها دفاع از مظلوم را یاد بگیرند، از عروسکهای زیر آوار گفتیم... از خانههایی که مثل بم و رودبار فرو میریزند، اما با بمبهایی که شیطان آتششان را روشن کرده.»
بچهها نمیدانند «قطعنامه» یعنی چه، اما میدانند وقتی خانهای فرو میریزد، دل کسی شکسته است. نمیدانند «شورای امنیت» کجاست، اما میفهمند وقتی کودکی گریه میکند، باید کاری کرد. و این کار، همین مداد است. همین دل کوچک و همین تصویر ساده.

پویش «کبوترهای سرخ» ترجمه مظلومیت است به زبان کودکی؛ بیواسطه، بیپرده. راهی است که از بختگان آغاز شده اما چشم به قدس دارد. سفری از دلهای کوچک تا دردهای بزرگ. از نگاهی کودکانه تا آرمانی جهانی.
وقتی همه از آمار میگویند، از تحلیلهای سیاسی، اینجا، در اتاق کوچکی از یک مسجد ساده، کودکی با مدادی در دست نشسته و بیآنکه بداند، دارد برای عدالت جهانی نقاشی میکشد.
وقتی همه از آمار میگویند، از تحلیلهای سیاسی، اینجا، در اتاق کوچکی از یک مسجد ساده، کودکی با مدادی در دست نشسته و بیآنکه بداند، دارد برای عدالت جهانی نقاشی میکشد.
ما ساکت نماندیم؛ حتی اگر فقط نقاشی کشیدیم
این پویش بیش از آنکه برای کودکان غزه باشد، برای کودکان بختگان است. برای اینکه وقتی بزرگ شدند، بدانند در دورهای زندگی کردند که آوار بر سر عروسکها میریخت و آنها ساکت نماندند، حتی اگر کاری جز نقاشی کردن از آن عروسکها نمیتوانستند انجام دهند.

نقاشیهایمان را روزی به دیوار قدس میزنیم
و شاید روزی همین نقاشیها، همان نقاشیهایی که امروز روی دیوار مسجد چسبانده شدهاند، بر دیوارهای قدس آزادشده آویخته شود، با امضای کودکانی که در بختگان یاد گرفتند: دفاع از مظلوم، از همینجا آغاز میشود؛ با مدادرنگیها. با یک کبوتر قرمز که دارد به سمت آسمان پر میکشد.
کاش روزی برسد که کبوترهای سرخ، از دل همین نقاشیها برخیزند و تا آسمان قدس پرواز کنند.
نظر شما